عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 152
نویسنده : محمد

تثلیث

تثلیث از اصول اعتقادات مسیحیان به شمار میرود و تمام مسیحیان باید به آن معتقد باشند تثلیث یعنی اینکه

1.سه شخص(اقنوم ) هستند که الوهیت دارند

سه شخص هستند که الوهیت دارند نه به این معنا که هر کدام قسمی از الوهیت را دارند بلکه هر کدام به تنهائی خدا هستند.

الف-) پدر خدای کامل است

ب) پسر خدای کامل است.

ج) روح القدس خدای کامل است

2. هر شخص با دیگری تمایز دارد

این سه شخص از یکدیگر متمایز هستند و به واسطه ویژگی های شخصیشان از یکدیگر تمییز داده میشوند این به این معناست که

الف) پدر پسرنیست (تمایز پدر از پسر)

ب)پدر روح القدس نیست(تمایز پدر از روح القدس)

ج)پسر روح القدس نیست (تمایز پسر از روح القدس)

3- فقط یک خدای واحد حقیقی وجود دارد

مسیحیان میگویند برخی تصور میکنند که ما به سه خدا اعتقاد داریم در حالی که اینگونه نیست و  مسیحیان یک خدا را میپرستند ولی آن خدا سه شخص ( یا تشخص) دارد و در کتاب مقدس ایات زیادی مبنی بر یگانگی خدا وجود دارد

4- بین شخصیت های تثلیث تساوی وجود دارد

مسیحیان بر این باورند که در عین حالی که پسر مولود جاودانی از پدر است در عین حال از او کمتر نیست روح القدس که از ازل از پدر و پسر صادر میشود از آن دو کمتر نمیباشد و در الوهیت با هم مساوی هستند

هر چند میان برخی از این گزاره ها تضادهای آشکار عقلی وجود دارد ( مثل اینکه در عین حال که پدر ، پسر و روح القدس هر سه خدای کامل هستند اما یک خدای واحد حقیقی وجود دارد) اما چون نگاه مسیحیان به تثلیث یک نگاه ایمانی است به این تضادهای عقلی اعتنا نکرده و در نهایت تثلیت را یک راز میدانند که فقط از طریق ایمان قابل فهم است.

  • پدر (2)

    پدر در عهد عتیق به نام یهوه شناخته میشود که مسیحیان نامش را پدر گذاشته اند و یکی از سه خدای مسیحیان است او در مسیحیت بالاتر از دو خدای دیگر( پسر و روح القدس ) و آفریننده این جهان است آنها معتقدند خدای پدر همان خدایی استکه خدای دیگر یعنی مسیح را فرستاد تا روی صلیب کشته شود.

  • پسر (15)

    در کتاب عهد عتیق هیچ نامی از خدای پسر به چشم نمیخورد تنها در میان مسیحیان بود که این نام به عنوان خدا به شهرت رسید انها از خدای پسر بیشتر یاد میکنند و او را همه کاره عالم میدانند و همیشه از محبت او ، و نه دو خدای دیگر حرف میزنند به طوری که گاهی به نظر میرسد که مسیحیان آن دو خدای دیگر را فراموش کرده اند.

    خدای پسر ( مسیح ) همان کسی استکه در شورای نیقیه تصویب شد که او خدا باشد اما مسلمانان همیشه او را یکی از پیامبران الو العزم میدانستند در سوره مریم خدا بودن او به شدت انکار شده است و مسیحیان را به خاطر این اعتقاد مشرک میداند.

    بشارتهایی که مسیحیان مدعی هستند که در عهد عتیق به مسیح داده شده از جمله موضوعات مناقشه برانگیز میان مسیحیان و مسلمانان بوده است که تا کنون نیز به نتیجه نرسیده است.

    این بخش را به او اختصاص داده ایم تا درباره این بشارتها و سایر مسائل مربوط به این شخصیت بیشتر بدانیم.

  • روح القدس (1)

    در میان سه خدای مسیحیان از این خدا کمتر نام برده شده و در کتاب مقدس نیز کمترین مرتبه را به او داده اند خدای پدر حاکم ، خدای پسرقربانی و خدای روح القدس مجری فرامین دو خدای دیگر به نظر زیر دست میاید و مقامی کمتر یک خدا دارد اما به هر حال مسیحیان او را نیز خدا میدانند و از او با عنوان شخصیت سوم تثلیث نام میبرند.

نقل از :مسیحی دات نت

تاریخ :
بازدید : 365
نویسنده : محمد

 

تثلیث

 یکی از اعتقادات بنیادین مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه شخص خدای پدر، خدای پسر (که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد) و خدای روح‌القدس می‌باشند. این سه ذات یکسانی داشته ولی از هم متمایز می‌باشند.

مورّخین عموماً توافق نظر دارند که کتاب مقدس هیچ جا آشکارا تثلیث را بیان نکرده‌است.[۱] مورخ ریچارد سووین بورن (از جمله مورخینی که اعتقاد به تثلیث دارد) این مسئله را اینگونه توضیح می‌دهد که اگر عیسی میخواست تثلیث را مشخصاً بیان کند بجز اندکی، بقیه منظور او را اشتباه میفهمیدند. بنابراین او تعلیماتی بر جای گذاشت که بصورت ضمنی تأیید کننده تثلیث باشند و مسیحیان بعدی بتوانند آنها را به شکل منظم در آورند.[۲] بین مورخین توافق نظری در مورد اینکه آیا واقعاً تثلیث جزو تعلیمات کتاب مقدس هست وجود ندارد.[۳] همچنین شاهدان یهوه که یکی از شاخه های مسیحیت هستند اعتقاد به تثلیث ندارند و آنرا رد میکنند. نوشته‌های به دست رسیده از قدیمیترین الاهیدانان مسیحیان نشان دهندهٔ تأکید زیاد آنان روی ذات خدایی عیسی می‌باشد. سؤالی که برای این الاهیدانان پیش آمده بود و به موضوع مناظرات بین این الاهیدانان تبدیل شده بود، این بود که چگونه می‌توان هم عیسی را خدا حساب آورد و هم به واحد بودن خدا اعتقاد داشت؟[۱] راه حل‌های زیادی پیشنهاد شده و مورد بحث قرار گرفت که از بین آنها اعتقاد بیان شده در ابتدای مقاله از تثلیث بر بقیه غالب آمده‌است.[۴] در قرن دوم میلادی ترتولیان برای اولین بار از کلمه trinitas (شکل لاتین trinity)، استفاده کرده و ماهیت خدا را بشکل ذات واحدی که از سه شخص تشکیل شده توصیف کرد (اگر چه ترتولیان اولین کسی بود که از کلمه تثلیث استفاده کرد ولی الاهیدانان دیگری مانند ایرنیوس هم توضیحات مشابهی ارایه کرده بود.[۵]).[۱] اریگن پس از او نیز تاکید بر واحد بودن خدای متعال (که خالق جهان است)، پسر (که رهایی بخش بشر بوده) که با خدا هم ازل بود و روح‌القدس (که تطهیرکننده بشر است) کرد.[۱] از جمله عقاید که مورد قبول واقع نشده این دید که عیسی از نظر مرتبه پایینتر و تحت فرمان خدای پدر می‌باشد، یا اینکه پدر، پسر و روح القدس تمایزی از هم نداشته و سه طرقی هستند که خدای واحد خود را افشا کرده، بودند.[۶] اینگونه بحث‌ها تا قرن چهارم ادامه داشت تا اینکه اعتقاد به تثلیث به عنوان عقیده رسمی مسیحیان بیان و به تصویب رسید. بحث‌ها بر سر جزئیات تثلیث بین مسیحیان ادامه یافت. یکی از موضوعات مورد اختلاف بین مسیحیان که منجر به انشقاق بزرگکلیسای شرقی و غربی گردید اختلاف نظر در مورد ماهیت روح‌القدس بود. عقیده کلیسای شرقی این بود که روح‌القدس نشأت گرفته یا برخاسته از پدر از طریق پسر می‌باشد ولی کلیسای غربی معتقد بود که روح‌القدس برخاسته از پدر و پسر می‌باشد.[۱]

 


 

تعریف

تَثلیث واژه‌ای عربی است به معنای «سه‌گانگی»[نیازمند منبع]. این واژه همچنین در ترجمه واژهٔ «تری‌آس» در یونانی آمده‌است.

 
«سپر ایمان» مثلث تثلیث - بیانگر فرمول تثلیث در مسیحیت

در کتاب اصول اعتقادات کاتولیک تثلیث چنین تعریف شده‌است:[۷]

  • «تثلیثْ واحد است. ما قائل به سه خدا نیستیم، بلکه به یک خدای واحد در سه شخص، یعنی «تثلیثِ هم‌ذات» [معتقد هستیم]. شخص‌های الهی در الوهیتِ یکتا شریک نیستند، بلکه هر یک از آنها، خدای کامل است: «پدر همانی است که پسر است، و پسر همانی است که پدر است، و پدر و پسر همانی هستند که روح‌القدس است، یعنی در طبیعت خود، یک خدای واحد.» هر یک از این سه شخص همین واقعیت است، یعنی ذات، جوهر، یا ماهیت الهی.»

لوئیس برکوف، الاهیدان مسیحی، در کتاب «خلاصهٔ اعتقادات مسیحی» تثلیث را اینچنین شرح می‌دهد:[۷]

  • «... پدر و پسر و روح‌القدس... چنان ماهیتی دارند که می‌توانند با یکدیگر وارد رابطهٔ شخصی شوند... هر یک از اشخاص از تمامی و کل ذات یا جوهر الهی برخوردارند و اینکه این جوهر خارج از این سه شخص موجودیت ندارد.»

مهرداد فاتحی در کتاب «خدای مسیحیان:نگاهی به تثلیث» می‌نویسد:

  • «... در خدا بُعدی متعال وجود دارد که «پدر» خوانده می‌شود. خدا بی‌نهایت برتر و بالاتر از همهٔ مخلوقات خویش است و هیچ چیز و هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد. اما در همین خدا، چون محبت است، بُعدی دوم وجود دارد که بُعدی حلولی یا درون‌باشنده‌است و سبب می‌شود که او در شخص عیسای ناصری در تاریخ حلول کند و خود را از نزدیک به انسان بشناساند. خدا مخلوقیت را برخود می‌گیرد و این‌گونه در تجربهٔ بشری و رنج‌های او شریک می‌شود تا از درون، وضعیت او را شفا بخشد. این بُعد دوم «پسر» خوانده می‌شود. همچنین بُعد سومی در خدا وجود دارد، یعنی «روح‌القدس»، که باز بُعدی حلولی است، با این تفاوت که خدا این‌بار نه به‌طور عینی در یک شخصیت تاریخیِ خاص، بلکه در قلوب تک تک مؤمنان و در جامعهٔ مسیحی یعنی کلیسا ساکن می‌شود و با مؤمنان رفاقت و صمیمیت نزدیک برقرار می‌کند.»[۸]

تثلیث در عهد قدیم


 
خدا در شکل عیسی در باغ عدن با آدم و حوا روبرو میشود.

الاهیدانان مسیحی بصورت سنتی به آیاتی از عهد عتیق در جهت اثبات تکثر در خدا اشاره می‌کردند. به عنوان مثال آیه ۲۶ فصل ۱ از کتاب پیدایش «بیاییم انسان را در تصویر خودمان، و شبیه خودمان بسازیم» یا اشاره به روح خداوند در آیه ۲ فصل ۱ کتاب پیدایش جهت تایید تثلیث و سازگاری آن با عهد عتیق ذکر می‌شده‌است.[۹] برخی از الاهیدانان مسیحی خدای قوم اسرائیل را با تثلیث یکی گرفته، گروهی دیگر خدای قوم اسرائیل را با پدر یکی گرفته و گروه دیگری از الاهیدانان خدای قوم بنی اسرائیل را با عیسی یکی گرفته‌اند. دیدگاه اول و دوم طرفداران بیشتری نسبت به دیدگاه سوم داشته‌است.[۱۰]

به گفته مورخ میرسیا الیاد[۱۱] مفسرین و مورخین امروزی از دیدگاه سنتی الاهیدانان مسیحی فاصله گرفته و عموماً اعتقادی به وجود آموزه تثلیث در عهد عتیق ندارند. زیرا اگر چه عهد عتیق خدا را پدر قوم بنی اسرائیل خوانده و از شخصیت پردازی خدا به عنوان کلام، روح، خرد و حضور استفاده جسته، ولی فضای حاکم بر متون عهد عتیق و اهداف مورد نظر این متون اجازه مرتبط کردن آنها با آموزه تثلیث (که بعدها تبیین شد) را نمی‌دهد.[۹]

تثلیث در عهد جدید[ویرایش]


 
به نام خدای یکتای پدر، پسر و روح القدس، دستونشته انجیل دیاتسرون

مسیحیان با استناد به برخی از آیات کتاب مقدس چنین اعتقاد دارند که خدا، در عهد جدید(و همچنین عتیق) خود را یک خدای واحد در سه شخص معرفی کرده‌است، که بعداً در قرن دوم میلادی این آموزه تثلیث نام گرفت.[۱۲] تثلیث به صورت مستقیم در عهد جدید وجود ندارد ولی این تعلیم به طور غیر سیستماتیک در عهد جدید مطرح گشته‌است. چنانچه ترتولیان پدر کلیسای شهیر قرن ۲-۳ میلادی می‌نویسد: «کتاب مقدس به بهترین شکل تثلیث را بیان میسازد»[۱۲]

فرمول تثلیث در عهد جدید

در انجیل متی، اثری مسیحی از قرن یک میلادی که اولین کتاب عهد جدید می‌باشد، فرمول تثلیث توسط عیسی اینگونه بکار گرفته شده‌است:

پس بروید و همهٔ قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعمید دهید. ۱۹:۲۸

چنین استدلال شده‌است که اقانیم پدر، پسر و روح القدس در این فرمول به موازات یگدیگر مطرح گشته‌اند. همچنین نکتهٔ ظریفی که در این فرمول گنجانده شده کلمهٔ «نام» می‌باشد که نه به صورت جمع بلکه به صورت مفرد بکار برده شده که می‌تواند به یک نهاد و وجود این سه اقنوم دلالت داشته باشد. پولس رسول[۱۳]، یوحنای حواری[۱۴] و پطرس حواری[۱۵] نیز در کتاب مقدس از فرمول تثلیث سود جسته و از هر سه اقنوم خدا را در جایگاهی هم سطح نام برده‌اند.

الوهیت پسر در عهد جدید

 

در عهد جدید عیسی خود را به طور مستقیم خدا نخواندهبا این حال مشخصات خدا از جمله یکی بودن با خدا[۱۶]، پیش موجودیت و بیزمانی[۱۷] مورد پرستش واقع شدن همچون خدا[۱۸] و تجلی خدا[۱۹] را بخود نسبت داده‌است. در فراز یوحنا ۲۰ تومای رسول مسیح را «خداوند و خدا» خوانده و عیسی در جواب به این سخن می‌گوید:«خوشابه‌حال آنان که نادیده، ایمان آورند»عیسی برخی صفات خدا در عهد عتیق که معمولاً گمان می‌شود تنها برای خداوند مقدور است را گاهی بخود نسبت می‌داد که از جملهٔ آنها، «من هستم»[۲۰][۲۱] «داور»[۲۲][۲۳] «اول و آخر»[۲۴][۲۵] «بخشایندهٔ گناه»[۲۶][۲۷]می‌باشند. اما حواریون و دیگر نویسندگان عهد جدید عیسی را بوضوح»خداً (Theos) خوانده‌اند.[۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲] وی را همذات با پدر[۳۳]، ازلی[۲۹] خالق فرشتگان[۳۴] و خالق جهان[۳۵] دانسته و او را همچون پدر عبادت مینمایند.[۳۶]

در فراز یوحنا باب ۱۰ آیات ۲۵ تا ۳۳ میخوانیم:

عیسی پاسخ داد: «... «من و پدر یکی هستیم». آنگاه بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند. عیسی به ایشان گفت: «کارهای نیکِ بسیار از جانب پدر خود به شما نمایانده‌ام. به‌سبب کدامین یک از آنها می‌خواهید سنگسارم کنید؟» پاسخ دادند: «به‌سبب کار نیک سنگسارت نمی‌کنیم، بلکه از آنرو که کفر می‌گویی، زیرا انسانی و خود را خدا می‌خوانی.»

یوحنای حواری در دیباچهٔ انجیل خود الوهیت مسیح، همذات بودن وی با پدر، تمایز با پدر و تجسم وی را اینگونه شرح می‌دهد:

در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود،

از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز به وسیلهٔ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. حیات از او به وجود آمد و آن حیات نور آدمیان بود. نور در تاریکی می‌تابد و تاریکی هرگز بر آن چیره نشده‌است. مردی به نام یحیی ظاهر شد که فرستادهٔ خدا بود. او آمد تا شاهد باشد و بر آن نور شهادت دهد تا بوسیلهٔ او همه ایمان بیاورند... پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید. ما شکوه و جلالش را دیدیم - شکوه و جلالی شایستهٔ فرزند یگانهٔ پدر و پر از فیض و راستی. شهادت یحیی این بود که فریاد می‌زد و می‌گفت: «این همان شخصی است که در بارهٔ او گفتم که بعد از من می‌آید اما بر من برتری و تقدم دارد زیرا پیش از تولد من، او وجود داشت.» انجیل یوحنا باب ۱ آیات ۱-۷ و ۱۴-۱۵

آر. سی اسپرول( R. C. Sproul)، الهی دان مسیحی، در مورد یوحنا ۱:۱ با اشاره به [کلمه] (Logos) (یونانی: λογος) چنین می‌نویسد: «در این آیهٔ چشمگیر، Logos هم از خدا متمایز شده [کلمه نزد خدا بود] و هم با او یکی انگاشته شده‌است [کلمه خدا بود]. این جمعِ اضداد تاثیر بسیاری بر شکل گیری آموزهٔ تثلیث داشت زیرا به موجب آن، Logos به عنوان دومین شخصِ تثلیث ظاهر می‌شود. کلمه به لحاظ شخص از پدر متمایز است، اما با او همذات می‌باشد.»

دکتر دانِیل بی. والاس استاد زبان یونانی، در مورد اهمیت ساختار فراز اینچنین توضیح می‌دهد:«ساختاری که انجیل نگار انتخاب کرده، موجزترین شکل ممکن بود برای بیان این اندیشه که «کلمه» خدا بود، اما متمایز از پدر.» بدین ترتیب تشخص کلام(اقنوم پسر-عیسی مسیح) متمایز از تشخص پدر اما همذات با وی می‌باشد. ویلیام بیدِروُلف (W. Biederwolf) می‌نویسد:

«کسی که بتواند عهد جدید را بخواند اما پی نبرد که عیسی ادعا می‌کند که شخصی برتر از یک انسان است، مانند کسی است که به هنگام ظهر به آسمان صاف نگاه کند و خورشید را نبیند.»

الوهیت پدر در عهد جدید

 

غالباً معتقدند خصوصیات «پدر»، بعد اول تثلیث در سخنان مسیح، به موازات خصوصیات و توصیفات «یهوه» در عهد عتیق می‌باشند، با این حال در هیچ فرازی از چهار انجیل کانن، پدر، توسط مسیح، مستقیماً "یهوه" نامیده نشده‌است. این در صورتیست که غالب مسیحیان، "پدر" را در کلمات مسیح به یهوه تعبیر می‌کنند. البته وی، بارها توسط انبیا، مسیح و حواریون، خدا(Theos یا الوهیم) خوانده شده‌است.

عیسی پاسخ داد: «.. کار کنید، امّا نه برای خوراک فانی، بلکه برای خوراکی که تا حیات جاویدان باقی است، خوراکی که پسرانسان به شما خواهد داد. زیرا بر اوست که خدای پدر مُهر تأیید زده‌است.» یوحنا ۲۷:۶

در فراز یوحنا باب ۱۷ آیات ۱-۴ میخوانیم:

پس از این سخنان، عیسی به آسمان نگریست و گفت: «پدر، ساعت رسیده‌است. پسرت را جلال ده تا پسرت نیز تو را جلال دهد. زیرا او را بر هر بشری قدرت داده‌ای تا به همهٔ آنان که به او عطا کرده‌ای، حیات جاویدان بخشد. و این است حیات جاویدان، که تو را، تنها خدای حقیقی، و عیسی مسیح را که فرستاده‌ای، بشناسند. من کاری را که به من سپردی، به‌کمال رساندم، و اینگونه تو را بر روی زمین جلال دادم. پس اکنون ای پدر، تو نیز مرا در حضور خویش جلال ده، به همان جلالی که پیش از آغاز جهان نزد تو داشتم.

مسیح در روزهای واپسین پپیش از تصلیب، پدر، شخصی که(بر اساس کتاب مقدس) از جانب وی فرستاده شده‌است، را "خداً میخواند:

چراکه پدر خودْ شما را دوست می‌دارد، زیرا شما مرا دوست داشته و ایمان آورده‌اید که از نزد خدا آمده‌ام. من از نزد پدر آمدم و به این جهان وارد شدم؛ و حال این جهان را ترک می‌گویم و نزد پدر می‌روم. یوحنا ۱۶: ۲۷- ۲۸ همچنین یوحنا ۲۹:۶، یوحنا ۳۳:۹ و یوحنا ۳:۱۳

الوهیت پدر در دیگر سخنان مسیح نیز کاملاً مشهور بوده که یوحنا ۳۶:۱۰، یوحنا ۱۱:۴، یوحنا ۱۷:۲۰ و یوحنا ۸:۵۴ از جملهٔ آنها می‌باشند.

نقد تثلیث

هاکس در قاموس مقدس گوید:"خدا از خود به وجود آمده، و طبیعت خدائی، قصد از سه اقنوم مساوی الجوهر است (متی ۱۹:۲۸ و نامه ۲ پولس به قرنطیان ۱۴:۱۳) یعنی خدا پدر، خدا پسر، خدا روح القدس. خدا پدر خالق جمیع کائنات است به واسطه پسر (مزمور ۶:۳۳ و نامه ۱ پولس به کولسیان ۱۶:۱ و نامه وی به عبرانیان ۲:۱) و این سه اقنوم را یک مرتبه و در درجه و عمل است". نیز گوید: "نماز جز به حضرت ایزد تعالی به دیگری بجا آورده نمی‌شود (متی ۱۰:۴ مقابله کنید با تثنیه ۱۳:۶ و ۲۰:۱۰) و البته اگر اوّلاً به خود مسیح یا به روح القدس هم نماز کنیم بر جا و صحیح خواهد بود، زیرا آنها نیز از جوهر الهی هستند (مقابله اعمال رسولان ۵۹:۷ و ۶۰ و نامه اول پولس به قرنطیان ۲:۱ و نامه او فیلیپیان ۹:۲) و بسیار اوقات منجی ما (مسیح ۷) منفرداً در دشت رفته و دعا می‌فرمود (متی ۲۳:۱۴ و ۳۹:۲۶ و مرقس ۳۵:۱ و لواقاه: ۱۶) و بلندترین نمازی که مسیح عیسی ۷ به جا آورد که نسبت به سایر نمازها اهمیتش بیشتر است، همان نماز آخری است که حضرتش با شاگردان و به جهت شاگردان خود به جا آورد (یوحنا ۵ - ۱:۱۷ و ۱۹:۶ و ۲۶:۲۰)". همچنین می‌گوید: "مسیح از خدا تشکّر کرد که دعای او را استجابت نمود (یوحنا ۴۱:۱۱ و ۴۲) و برای اعانت خواستن از خدا دعا نمود (یوحنا ۲۷:۱۲) و از وی مسئلت نمود که چرا مرا به خود وا گذاشتی، در هنگامی که او را به دار می‌آویختند (متی ۴۶:۲۷)".

مطالب فوق نمونه‌ای از عقاید مسیحیان در مورد خداشناسی بود که هاکس آنها را از کتب مقدس استخراج کرده‌است. باید گفت نظر و دقت در عبارات فوق از غلطگیری و اعتراض بر آنها گذشته و بایستی به فکر صحیح‌گیری آنها افتاد. برای اینکه ادعای بدون دلیل نکرده باشیم، برخی از تناقضات آنها را در اینجا مشخص می‌کنیم.

برخی چنین تصور می کنند که: 1. نخستین معنی که برای خدا کرده یعنی "از خود بوجود آمده" مستلزم انکار خدای ازلی است که امری محال است. زیرا اوّلاً معقول نیست چیزی علت وجود خود و سبب حدوث خودش شود. ثانیاً اگر ما از استحاله این گزاره نیز چشم پوشیم، بایستی خدا را حادث فرض کنیم با این تفاوت که حدوثش مانند حدوث سایر ممکنات نیست بلکه از خودش تراوش کرده است!؟ ۲. برای ذات اقدس الهی طبیعت (که دستخوش تبدّل و زوال‌است) فرض کرده‌است. به علاوه آن طبیعت را در عین وحدت مشتمل بر سه وجود مباین پنداشته (خداپدر، خداپسر، خدا روح القدس) که در عین مباینت وجودی، متساوی الجوهرند. خدای پدر را از پسر عاجزتر و ناتوان‌تر معرفی کرده، و خلقت کائنات را به وسیله و استمداد از پسر دانسته است. در پایان، این سه جوهر متساوی و هم مباین را سه اقنوم در یک مرتبه و درجه و عمل خوانده است. ۳. در جمله دومی که از هاکس نقل شد، نخست خواندن نماز را منحصر به پیشگاه خدای پدر کرده و سپس آن را در برابر حضرت مسیح و روح‌القدس نیز تجویز نموده و بر این تعدی، به اینکه این دو نیز از جوهر الهی می‌باشند استدلال جسته است. ولی در چند سطر بعد گوید چه بسا خود مسیح به تنهائی در دشت می‌رفت و به خدای پدر دعا و از او استدعا می‌کرد. وی در مواردی بی‌شمار دست نیاز به سوی خدا دراز کرده، و هنگامی‌که می‌خواستند او را به دار آویزند، با نهایت تضرّع و عجز و لابه می‌گفت: خدایا چرا مرا به خود واگذاشتی تا بندگانت بدارم آویزند. چنانکه بر هر صاحب شعور و ادراک روشن است، معتقدات و مذکورات فوق از اموری متناقض و محال و نامعقول بیرون نیست، و روی این اصل نیازی به استدلال و ابطال نداشته و تنها ذکر آنها در بطلانش کافی است.. باید از مسیحیان پرسید چگونه خدای پسر – عیسی - که به زعم شما جوهر و ذاتش با خدای پدر برابر است گاهی به خدای پدر در خلقت کائنات کمک می‌دهد و گاهی هم، چنان ناتوان است که بندگان خدای پدر او را به دار می‌آویزند؟ آیا مقتول و مصلوب همان خدای پدر است، کائنات پس از وی بدون خدا مانده؟ و یا خدای پسر است؟ که البته در این صورت قسمتی از جوهر ذات خدای پدر شهید، ناتوانی و ضعف فرزندش شده است. اگر ذات عیسی ذات خدا است، پس کمک دادن و یا کمک خواستن عیسی از وی و نماز و دعا در برابرش خواندن و مصلوب شدنش چیست؟ و اگر غیر او است، و ذات او غیر ذات خدا و بلکه آفریده و بنده او، و فرزند انسانست - چنانکه هشتاد مرتبه در اناجیل اعتراف کرده که من فرزند انسانم - پس این تناقض‌گویی‌ها از چیست؟[۳۷]

دیدگاه مسلمانان

در اسلام مفهوم تثلیث انکار یکتا پرستی و شرک در نظر گرفته می‌شود.

در قرآن

قرآن مقدس، با صراحت لهجه اعتقاد به تثلیث را کفر می‌داند:

«لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ یَنتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»

کسانی که (به تثلیث قایل شده و) گفتند: «خدا سومین (شخص از) سه (شخص یا سه اقنوم) است» بی‌شک و بی‌چون کافر شدند. حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست و اگر از آنچه می‌گویند باز نایستند، به کسانی از ایشان که کافر شدند بی‌چون و بی‌امان عذابی دردناک خواهد رسید.[۳۸]

راجع به اعتراف مسیح به بندگی خود، و تکذیب اتهام الوهیت فرماید:

«لَّن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْدًا لِّلَّهِ وَلَا الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن یَسْتَنکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعًا»

مسیح از اینکه بنده‌ی خدا باشد هرگز خودداری نمی‌کند و نه فرشتگان مقّرب (نیز). و هر کس از پرستش او خودداری و تکبر کند (بداند که) زودا خدا همه‌ی آنان را سوی خود گرد می‌آورد.  ۳۹]

و نیز فرماید:

«مَّا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کَانَا یَأْکُلَانِ الطَّعَامَ انظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّیٰ یُؤْفَکُونَ»

مسیح پسر مریم جز پیامبری نیست که پیش از او (نیز) پیامبرانی گذشتند و مادرش زنی بسیار راست بود. هر دو غذا می‌خوردند. بنگر چگونه آیات (خود) را برای آنان به روشنی جداسازی می‌کنیم؛ سپس بنگر کجا و کی به دروغ (از حقیقت) دور افکنده می‌شوند [۴۰][۴۱]

به بیان قرآن یکتایی مطلق خداوند امکان اینکه وجود دیگری در ذات یا سلطه او شریک باشد را رد می‌کند. چهار آیه قرآن (نساء آیه ۱۷۱؛ مائده ۷۳؛ مائده ۱۱۶؛ مریم 30) به تثلیث اشاره دارد:[۴۲]

آیات

ای اهل کتاب، در دین خویش غلو مکنید و در باره خدا جز سخن حق مگویید، هر آینه عیسی پسر مریم پیامبر خدا و کلمه او بود که به مریم القا شد وروحی از او بود پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و مگویید: سه (سه گانه - سه تا)[۴۳] از این اندیشه‌ها باز ایستید که خیر شما در آن خواهد بود جز این نیست که الله خدایی است یکتا منزه‌است از اینکه صاحب فرزندی باشد از آن اوست آنچه در آسمانها و زمین است، و خدا کارسازی را کافی است. (قرآن نساء آیه ۱۷۱)

آنان که گفتند: الله سومین سه‌است، کافر شدند[۴۴] در حالی که هیچ خدایی جز الله نیست اگر از آنچه می‌گویند باز نایستند به کافران عذابی دردآور خواهد رسید. (قرآن مائده ۷۳)

و آنگاه که خدا به عیسی بن مریم گفت: آیا تو به مردم گفتی که مرا و، مادرم را سوای الله به خدایی گیرید؟ گفت: به پاکی یاد می‌کنم تو را نسزد مرا که چیزی گویم که نه شایسته آن باشم اگر من چنین گفته بودم تو خود می‌دانستی زیرا به آنچه در ضمیر من می‌گذرد دانایی و من از آنچه در ذات تو است بی خبرم زیرا تو داناترین کسان به غیب هستی. (قرآن مائده ۱۱۶)

[کودک [عیسی (ع) در گهواره]] گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است،

(قرآن مریم 30)[۴۵]

بحث

آیه ۱۷۱ سوره نساء

شیخ أبی علی طبرسی (از اَعلام قرن ششم هجری) در تفسیر مجمع البیان، پیرامون عبارت «ولا تقولوا ثلاثةٌ» در آیه فوق چنین آورده‌است:

«ولا تقولوا ثلاثةٌ»؛ این خطابی به مسیحیان است. از زجاج است که معنا این گونه می‌باشد: مگویید اله ما سه تاست. و گفته شده‌است: این صحیح نیست زیرا مسیحیان به سه آلهه قائل نیستند، بلکه می‌گویند الهی واحد، و سه اقنوم: پدر، و پسر، و روح القدس، و معنای آن (عبارت مورد اشاره) چنین است: نگویید الله سه گانه‌است: پدر، و پسر، و روح القدس.[۴۶]

آیه ۷۳ سوره مائده

در مورد آیه ۷۳ سوره مائده محققین ماسون، ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل بر این نظر بوده‌اند که این آیات قرآن به نقد از شکلی انحرافی از تثلیث پرداخته که روی مجزا بودن سه شخص تثلیث به بهای از دست رفتن وحدت آنها تأکید کرده‌است. محقق گریفیت[۴۷] عقیده ندارد که این آیه به تثلیث اشاره می‌کند زیرا در ادبیات سوریه‌ای عیسی اغلب با لفظ «سومین از سه» خطاب می‌شده و بنابراین «سومین از سه» می‌تواند اشاره‌ای به عیسی بوده باشد و این آیات به همراه آیات اطرافش یکی بودن خدا و عیسی را نقد کند.[۴۲]

آیه ۱۱۶ سوره مائده

در این آیه قرآن به چیزی که عقیده دارد مسیحیان به غلط به عیسی نسبت داده‌اند اشاره می‌کند.[۴۲] برخی از محققین پیشنهاد کرده‌اند که مفهومی از تثلیث که قرآن در اینجا رد می‌کند شکل ارتدکس آن نمی‌باشد و متشکل از مریم (و نه روح القدس)، عیسی و پدر می‌باشد. برخی محققین آن را اشتباه فهمیدن تثلیث در قرآن قلمداد می‌کنند.[۴۸] محقق دیوید توماس[۴۹] قرائت دیگری را پیشنهاد می‌کند: اگر دقیق صحبت بکنیم لزومی ندارد که این آیه در مورد تثلیث و رد آن بیان شده باشد، بلکه فقط مثالی از شرک را بیان کرده و نسبت به احترام گذاشتن افراطی نسبت به مریم و عیسی هشدار داده باشد، و در عین حال یاد آوری کرده باشد که فقط خدا و خدا باید پرستش شود.[۴۲] بعقیده محقق ادوارد هلمز ممکن است دلیل اشاره بالا بیشتر اعتراض به ستایش مریم بگونه‌ای خاص توسط مسیحیان محلی باشد تا فهم نادرست تثلیث.[۴۸] محققین مسلمانی همچون شیخ أبی جعفر محمد بن الحسن الطوسی[۵۰](۳۸۵ – ۴۶۰ ه. ق.)، شیخ أبی علی الفضل بن الحسن الطبرسی[۵۱] و سید محمد حسین طباطبائی[۵۲] در آثار خود، با اشاره به موارد بکارگیری تعابیر «اتخاد رب» و یا «اتخاذ اله» در قرآن، نحوهٔ بزرگداشت مسیحیان نسبت به عیسی و مادرش را به عنوان وجهی برای تعابیر عنوان شده در آیهٔ ۱۱۶ سورهٔ مائده مطرح نموده‌اند.

آیه ۳۰ سوره مریم

در شرح واقعه تولد عیسی، در این آیه می خوانیم که عیسی در گهواره شروع به صحبت کرد و جملاتی را خطاب به جمع گفت. این آیه، ناظر به این واقعه، مستقل از دیگر تعبیرها به روشنی نظر قرآن را در مورد مقام عیسی و رابطه ایشان با خداوند بیان می دارد. بر اساس قرآن، با نقل قول از عیسی، این رابطه ارتباط عبد و معبود است و لذا احتمال‌های متنوع این رابطه را نفی می کند.

تفاسیر مسلمانان

محققین غربی در مورد اینکه آیا قرآن عقیده ارتدکس مسیحیان در مورد تثلیث را رد می‌کند یا اینکه تنها شکل‌های انحرافی آن را رد می‌کند نظرات مختلفی دادند، ولی تفاسیر مسلمانان از زمان‌های قدیم معتقد بودند که تثلیث سنتی مسیحیان در قرآن رد شد است .

 

 

 

منابع

  1. ↑ پرش به بالا به:۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ Michael D. Coogan, The Illustrated Guide to World Religions, p.65, Oxford University Press
  2. پرش به بالا Richard Swinburne, Revelation, p.149, Oxford University Press
  3. پرش به بالا به عنوان مثال منبع روبرو را ببینید:Sarah Coakley, Maurice Wiles, David Arthur, The Making and Remaking of Christian Doctrine, p. 82, Oxford University Press
  4. پرش به بالا Trinity The Oxford Companian of the Bible, Oxford University Press
  5. پرش به بالا Howard Clarke, The Gospel of Matthew and Its readers, p.249, Indiana University Press
  6. پرش به بالا Trinity, Encyclopedia Britaanica
  7. ↑ پرش به بالا به:۷٫۰ ۷٫۱ تثلیث و پسر خدا بودن عیسی، نوشتهٔ آرمان رشدی، صفحه؟ انتشارات؟
  8. پرش به بالا فاتحی، دکتر مهرداد. خدای مسیحیان: نگاهی به تثلیث. بخش دوم. مقدمه.
  9. ↑ پرش به بالا به:۹٫۰ ۹٫۱ The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade, Trinity, Vol 15, p53-57
  10. پرش به بالا Bruce Marshall, Trinity and Truth, Cambridge University Press, p.37
  11. پرش به بالا Mircea Eliade
  12. ↑ پرش به بالا به:۱۲٫۰ ۱۲٫۱ Against Praxeas, ch ۱۱
  13. پرش به بالا دوم‌قرنتیان ۱۳: ۱۴
  14. پرش به بالا اول‌یوحنا ۴: ۱۳-۱۴
  15. پرش به بالا اول‌پطرس ۱: ۲
  16. پرش به بالا یوحنا ۱۰: ۲۵-۳۳
  17. پرش به بالا یوحنا ۵۸:۸و یوحنا ۱۰: ۲۵-۳۳
  18. پرش به بالا یوحنا۵: ۲۳و ۲۴
  19. پرش به بالا یوحنا۱۴: ۸و۹
  20. پرش به بالا یوحنا۸: ۵۸
  21. پرش به بالا خروج۳: ۱۴ و تثنیه۳۲: ۳۹، و اِشْعَیا ۴۳: ۱۰
  22. پرش به بالا یوحنا۵: ۲۷ ومتی۲۵: ۳۱-۴۶
  23. پرش به بالا یوئیل:۳: ۱۲
  24. پرش به بالا اشعیا۴۱: ۴و۴۴: ۶
  25. پرش به بالا مکاشفه۱: ۱۷و ۲: ۸
  26. پرش به بالا اِرِمیا۳۱: ۳۴
  27. پرش به بالا مرقس۲: ۷و۱۰
  28. پرش به بالا یوحنا ۲۰: ۲۸
    1.  
  29. پرش به بالا به:۲۹٫۰ ۲۹٫۱ یوحنا ۱:۱
  30. پرش به بالا عبرانیان ۱: ۸
  31. پرش به بالا اول یوحنا ۵: ۲۰
  32. پرش به بالا دوم پطرس۱:۱
  33. پرش به بالا فیلیپیان ۲: ۱-۱۱
  34. پرش به بالا کولسیان۱: ۱۶
  35. پرش به بالا یوحنا ۱: ۱-۳
  36. پرش به بالا مکاشفه ۵: ۱۳
  37. پرش به بالا بشارات عهدین - دکتر محمد صادقی تهرانی - انتشارات شکرانه - 1390
  38. پرش به بالا قرآن کریم - ترجمان وحی(دکتر صادقی تهرانی) - سوره مائده - آیه ۷۳
  39. پرش به بالا قرآن کریم - ترجمانوحی (دکتر صادقی تهرانی) - سوره نساء - آیه ۱۷۲
  40. پرش به بالا قرآن کریم - ترجمان وحی(دکتر صادقی تهرانی) - سوره مائده - آیه ۷۵
  41. پرش به بالا بشارت عهدین - دکتر محمد صادقی تهرانی - انتشارات شکرانه - ۱۳۹۰
  42. ↑ پرش به بالا به:۴۲٫۰ ۴۲٫۱ ۴۲٫۲ ۴۲٫۳ ۴۲٫۴ David Thomas, Trinityدانشنامه قرآن
  43. پرش به بالا «ولا تقولوا ثلاثةٌ»؛ ترجمه فولادوند: «و نگویید [خدا] سه‌گانه‌است.» ترجمه مجتبوی: «مگویید [خدا] سه‌است.» ترجمه مشکینی: «و مگویید: (خدا) سه گانه‌است.» ترجمه بهرام پور: «و نگویید: [خداوند] سه تا است.
  44. پرش به بالا «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ»؛ ترجمه فولادوند: «کسانی که [به تثلیث قائل شده و] گفتند: «خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم] است، قطعاً کافر شده‌اند» ترجمه مجتبوی: «هر آینه کافر شدند کسانی که گفتند: خداوند یکی از سه [خدا] است- اب و ابن و روح القدس-» ترجمه مشکینی: «بی‌تردید کافر شدند کسانی که گفتند: خداوند یکی از سه عنصر خدایی است (پدر و پسر و روح القدس)» ترجمه بهرام پور: «به تحقیق، کسانی که [به تثلیث قائل شده] گفتند: خدا سوم سه [خدا] ست، کافر شدند»
  45. پرش به بالا قرآن، ترجمه فولادوند.
  46. پرش به بالا تفسیر مجمع البیان (موسسة الأعلمی، ۱۹۹۵ م، بیروت)، ج۳، ص ۲۴۸
  47. پرش به بالا Griffith, Christians and Christianity, in eq, i, 312-13
  48. ↑ پرش به بالا به:۴۸٫۰ ۴۸٫۱ Edward Hulmes: Qur'an and the Bible, The; entry in the Oxford Companion to the Bible.
  49. پرش به بالا David Thomas
  50. پرش به بالا تفسیر تبیان (مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۲۰۹ ه. ق.)، ج۴، ص ۶۷؛ «أنهم لما عظموهما تعظیم الآلهة أطلق ذلک علیهما کما قال «اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أربابا من دون الله» (سورة ۹ التوبة آیة ۳۳)» (زمانی که ایشان (مسیحیان) آن دو (مسیح و مادرش) را مانند خدایان مورد تعظیم و بزرگداشت قرار دادند، چنان نسبتی را به آن دو اطلاق نمود، همانطور که گفت: «بزرگان دینی و راهبان خویش را پروردگارانی به غیر از خدا گرفتند» (سوره توبه، آیه ۳۳))
  51. پرش به بالا تفسیر مجمع البیان (موسسة الأعلمی، ۱۹۹۵ م، بیروت)، ج۳، ص ۴۵۹؛ «إنهم لما عظموهما تعظیم الآلهة، أطلق اسم الآلهة علیهما، کما أطلق اسم الرب علی الرهبان والأحبار فی قوله (اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أربابا من دون الله) لما عظموهم تعظیم الرب» (زمانی که ایشان آن دو را مانند خدایان مورد تعظیم و بزرگداشت قرار دادند، اسم آلهه را به آن دو اطلاق نمود، همانطور که اسم رب را بر راهبان و بزرگان دینی اطلاق کرد در این سخنش: «بزرگان دینی و راهبان خویش را پروردگارانی به غیر از خدا گرفتند» آنگاه که آنها را بسان پروردگار مورد تعظیم قرار دادند.)
  52. پرش به بالا ترجمهٔ تفسیر المیزان (مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، بنیاد علمی و فکری علامهٔ طباطبائی، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ ه. ش.)، ج۶، ص ۳۸۴ و ۳۸۵؛ «... بلکه فرمود «نصاری مریم را الهه خود اتخاذ کردند» و معلوم است که اتخاذ الهه غیر گفتن آن است. گرچه وقتی اتخاذ شد بزبانهم جاری می‌شود زیرا اتخاذ اله جز بعبودیت و خضوع و بندگی صادق نیست، کما این که در قرآن هم فرموده «أفرأیت من اتّخذ الهه هویه، آیا دیده‌ای کسانی را که هوای نفس خود را معبود خود گرفتند؟»...»


:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 655
نویسنده : محمد

 

یکی از چالش برانگیزترین مباحث نقد مسیحیت،بحث تثلیث در این دین است.

آیا تثلیث واقعیت دارد؟آیا تثلیث بعد از میلاد مسیح(ع) به وجود آمد؟پیشینه تاریخی تثلیث به چه زمانی بر می گردد؟نظر قرآن کریم در این مورد چیست؟

تحقیقات تاریخى مؤید این است که بسیارى از آموزه هاى مسیحیت، از جمله تثلیث، تجسم، فدا، رستاخیز، مصلوب شدن، تاریکى جهان هنگام مرگ نجات دهنده، پسر خدا بودن، نازل شدن پسر خدا براى رهانیدن زندگان و مردگان و موارد بسیار دیگر، در آیین بت پرستان سابق، خصوصا هندوها و بوداییان وجود داشته، و از طریق آنان به کلیسا راه یافته است; مثلا هندوها «برهم» را خداى اکبر مى دانند که در سه «اقنوم» یعنى «برهما»، «ویشنو» و «شیوا» متجلى شده است. چنانچه «اوزیریس» در مصر، «آتیس» در آسیاى صغیر، و «دیونوسوس» در یونان، خدایانى بودند که به خاطر نجات بشر مرده بودند.
واژه ى «کیریوس» را نیز که به معناى «خداوندگار» است و «پولس» به حضرت عیسى(علیه السلام) اطلاق مى نماید، از یونانیان و سورى ها که به خداى «دیونوسوس» اختصاص داده بودند، اخذ نموده است. مطالعه ى تاریخ آیین هاى باستانى به ما نشان مى دهد که اصطلاح «پسر خدا» در قدیم بسیار معمول بوده است و بسیارى از پادشاهان، مانند «فرعون مصر»، خود را «پسر خدا» مى نامیدند. هم چنین قصه مرگ یا مصلوب شدن مقدسین، تحمل درد و مصیبت، و بالاخره رستاخیز آنان، نمونه هاى فراوانى است که در بسیارى از روایات اساطیرى قدیم آمده است: «هراکلس» یونانى، «تموز» بابلى، «آدونیس» سورى، «آتیس» فریقى، «ازیریس» مصرى، خدایانى هستند که کشته شدند; «پرومته»، «لیکورگوس» و «دیونیزوس» مصلوب شدند; برخى از این خدایان، مانند «آتیس»، «ازیریس» و «آدونیس» از قبر برخاستند و بسیارى، مانند عیسى، در روز سوم رستاخیز کردند; هر سال پیروان «آتیس» که پرستش او از آسیاى صغیر به غرب (روم) نفوذ کرده بود، شکل «آتیس» را به درخت کاج مى آویختند و براى مرگش عزادارى مى کردند و پس از سه روز آن را دفن کرده، رستاخیزش را جشن مى گرفتند و آن را نشان نجات مى دانستند و به نشان این رستاخیز از خون گاو نر تعمید مى گرفتند و کاهن آیتس اعلام مى کرد که: «دلگرم باشید، همان گونه که خداوند رستاخیز کرد، شما هم نجات خواهید یافت.»; پیروان «دیونیزوس» در معابد خود مجسمه یا نقش مصلوب خدا را نشان مى دادند، همان گونه که در کلیساى مسیحیت، شمایل عیساى مصلوب به جاى خدا ارائه مى شود. قصه ى رستاخیز خدایان و قهرمانان به حدى شایع بود که اریگنس (اوریحن) درباره رستاخیز عیسى مى نویسد: این معجزه براى بت پرستان چیز تازه اى نیست.

پرستش بتها در گروه سه تایی
در سراسر تاریخ جهان باستان، از همان روزگار بابل، پرستش بتها در گروه سه تایی یا ثلاثی معمول بود. در مصر، یونان و روم نیز از قرنها پیش از آمدن مسیح تا قرنها پس از مرگ او تأثیر این رسم مشهود بود. پس از مرگ رسولان چنین اعتقادات بت پرستانه ای در مسیحیت نفوذ پیدا کردند. در کتاب مذهب مصری، زیگفرید مورنزمینویسد: تثلیث مشغله ذهنی عمده علمای الهیات مصری بود... سه خدا با هم ترکیب و بصورت وجودی منفرد تلقی میشوند و بصورت مفرد مورد خطاب قرار میگیرند. و به این طریق نیروی روحانی مذهب مصری پیوندی مستقیم با علم الهیات مسیحی ظاهر میسازد. به این ترتیب، در شهر اسکندریه در مصر، در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، مردان کلیسا از قبیل آتاناسیوس، با تدوین عقایدی که به تثلیث منتهی می شد، این نفوذ را منعکس کردند. نفوذ خود آنها گسترش یافت، بطوری که مورنز علم الهیات اسکندریه را واسطه یا رابطی بین میراث دین مصری و مسیحیت تلقی می نماید. در دیباچه کتاب تاریخ مسیحیت اثر ادوارد گیبون آمده: اگر بت پرستی مغلوب مسیحیت شد، مسیحیت نیز به همان میزان به بت پرستی آلوده گشت. کلیسای روم خداگرایی محض مسیحیان اولیه را. .. به عقیده خشک و غیرقابل درک تثلیث مبدل کرد.بسیاری از عقاید بت پرستانه که بوسیله مصریان ابداع و به دست افلاطون تکمیل گشت، دارای ارزش اعتقادی به حساب آمده، حفظ شدند. فرهنگ معرفت دینی مینویسد که به گفته بسیاری عقیده تثلیث اعتقاد فاسدی است که از ادیان مشرک اقتباس شده است، و در ایمان مسیحی گنجانده شده است. و کتاب بت پرستی در مسیحیت ما اذعان میکند: منشأ [تثلیث] کاملا بت پرستانه است.

تاریخ تثلیث

جان هیک متکلم نامدار مسیحى مى نوسید: «دو نفر از همکارانم در دانشگاه بیرمنگام که به تدریس عهد جدید و مکتوبات اولیا و قدسیان مسیحیت مشغول بودند، در خلال مطالعات تاریخى خود به این نتیجه دست یافتند که این فکر که عیسى مسیح (ع) تجسم و تجسد خداوند و یا اولین شخص از یک تثلیث الهى است که به زندگى انسانها روى کرده است، از ساخته هاى کلیساست که از مضامین و دستمایه هاى سنتهاى دینى یهودى و یونانى الهام گرفته است. موضوعات و دستمایه هایى که مشابه آنها را در سایر تعابیر تفکر دینى در مدیترانه عهد باستان نیز مى بینیم». باید توجه داشت ادیان گذشته آریایى مصرى و رومى و هندوها داراى سه خدا بودند که هر یک از آنها وظیفه خاصى بر عهده داشتند: یکى از آسمان نگه دارى مى کرد و دیگرى مواظب زمین بود و سومى عطایا و بخششهاى موجودات را بر عهده داشت.

جان ناس مى نویسد: «آریایى نژاد قدیم و یونانیها و رومیها، به سه خدا معتقد بودند که آنها عبارتند از: خداى پدر «دیوس بیتار»... که نزد همه ملل خداى آسمان شمرده مى شد، دوم، خداى مادر که به هندى او را «پربتیوى ماتار»، خداى زمین یا «گایاماتر» یونانیان است و سوم، خداى میترا، که ایرانیان او را «میترا» یا «مهر» مى گویند که نزد همه، این اله، بخشنده و جواد است».این افکار ـ پرستش سه خدا ـ براى اولین بار توسط پولس یهودى که از دشمنان سرسخت مسیحیت به شمار مى رفت به گونه اى که مسیحیان را به بدترین وضع شکنجه مى داد و ناگهان مدعى شد عیسى بر او تابید و مسیحى شد، وارد دین مسیحیت گردید.

فلیسین شاله مى گوید: «با ترکیب طریقه عرفانى شرقى و مسیح موعود، یهودیان و افکار یونانى و همگان گرایى روحى، دین مسیح نمایان مى گردد. شخصیت تصورى عیسى، ترکیبى از عقاید سامیان و مردم اژه و اهالى آسیاست. به گفته ماسون اورسل، یهوه در دین مسیح، بدون واسطه، نقش پدر خدا را دارد و عیسى پسر خدا، آن دسته از خدایانى را نشان مى دهد که براى نجات بشر رنج مى برند و مردم اژه و مصر و سوریه از آن پیروى مى کنند. این دین طرفدار نوعى واحد پرستى و یکتا پرستى است که خدا را سرآغاز جامعه قرار مى دهد و بشر را بوسیله پسر خدا (عیسى مسیح) با خدا مربوط مى سازد». بنابراین، اعتقاد به سه خدا، مطلبى نیست که از سوى عیسى مسیح القا شده باشد؛ بلکه از قرن پنجم میلادى بر اثر افکار وارداتى و اختلاط مسیحیت با ادیان شرقى و فلسفه، به جاى خداى سه گانه گذشته، «نروبى تر»، «زنون» و «نرو»، خداى سه گانه جدید جایگزین آن شده است.

دایره المعارف جدید معرفت دینی شاف - هرسوگ تأثیر این فلسفه یونانی را نشان میدهد: اعتقادات لوگوس و تثلیث، به دست پدران یونانی شکل گرفتند، کسانی که. .. بطور مستقیم یا غیر مستقیم به شدت تحت تأثیر فلسفه افلاطونی قرار داشتند. .. نمیتوان منکر این موضوع شد که از این راه، اشتباهات و انحرافات به کلیسا رخنه کرد. کتاب کلیسای سه قرن نخستین میگوید: اعتقاد تثلیث به تدریج و نسبتا دیر شکل گرفت ؛. .. منشأ این اعتقاد کاملا متفاوت با نوشته های مقدس عبری و مسیحی است ؛. .. این اعتقاد رشد یافت، و به دست پدران پیرو افلاطون در مسیحیت گنجانده شد.


تصور میشود که افلاطون از سال ۴۲۸ تا ۳۴۷ پیش از مسیح زندگی میکرد. او تثلیث را به شکل امروزی آن تعلیم نداد، اما فلسفه های او راه را برای این عقیده هموار ساخت. بعدها، جنبشهای فلسفی که شامل اعتقادات تثلیثی بودند پدیدار شدند، و این جنبشها تحت تأثیر عقاید افلاطون در مورد خدا و طبیعت قرار گرفتند.فرهنگ جامع جدید به زبان فرانسه، درباره نفوذ افلاطون میگوید: به نظر میرسد که تثلیث افلاطونی، که صرفا شکلی جدید از تثلیثهای مردمان پیش از دوران او بود، همان تثلیث فلسفی عقلانی از خصوصیات باشد که از آن سه اقنوم یا شخص الهی که کلیساهای مسیحی تعلیم میدادند، تولد یافت.. .. درک این فیلسوف یونانی از تثلیث الهی را. .. میتوان در همه ادیان [بت پرستانه] باستانی یافت.


قرنها پیش از مسیح، مجموعه های سه گانه، یا تثلیث هایی، از خدایان در بابل و آشور قدیم وجود داشت. دایره المعارف میتولوژی لاروس به زبان فرانسه به یک چنین مجموعه سه گانه ای در همان منطقه بین النهرین اشاره میکند: عالم به سه ناحیه تقسیم شده بود و هر ناحیه به قلمرو یک خدا مبدل گشت. سهم آنو آسمان بود. زمین به انلیل واگذار شد. ائا حاکم آبها شد. آنها با یکدیگر مجموعه سه گانه خدایان اعظم را تشکیل دادند. تا پایان قرن سوم میلادی مسیحیت و فلسفه های جدید افلاطونی به نحو جدایی ناپذیری با یکدیگر ادغام شدند. همانطور کهآدلف هارناک در کتاب خود با عنوان خلاصه تاریخ اصول عقاید میگوید، اعتقاد کلیسا عمیقا در هلنیسم [افکار بت پرستانه یونانی] ریشه دارد. در نتیجه برای اکثریت عظیم مسیحیان حالتی نامفهوم یافته است. کلیسا ادعا کرد که اعتقادات نوین آن، بر پایه کتاب مقدس است. لیکن هارناک میگوید: در واقع کلیسا اندیشه هلنی یعنی دیدگاههای خرافی و رسوم پرستش اسرارآمیز بتها را در میان خود مشروعیت بخشید. اندروز نرتن در کتاب شرح استدلالها در مورد تثلیث میگوید: رد تاریخ این اعتقاد و منشأ آن را نمیتوان در مکاشفه مسیحی جستجو کرد بلکه باید آنرا در فلسفه افلاطونی جویید. .. تثلیث اعتقادی از جانب مسیح و رسولانش نیست، بلکه افسانه ای است بر پایه مکتب پیروان بعدی افلاطون.


مصر نیز یکی از خاستگاه های تثلیث در ادیان ابتدایی است. تثلیث مصری از جمله ی این موارد است؛ خدای مصریان از اوزیریس osiris (پدر) ایزیس isis (مادر) و هروس horus (پسر) تشکیل شده بود. مصریان اوزیریس، آیسیس و هورس را به مقام الوهیت رسانده بودند. این سه، خانواده ای در پنتئون یا مجموعه خدایان مصری میباشند. (اوسایریس، پدر و برادر آیسیس و هورس نیز فرزند آنهاست. جان کنریک (John Kenrick) پروفسور تاریخ، در کتاب Ancient Egypt Under the Pharaohs می نویسد:"تعداد خدایان مصری، آنچنان عظیم بود، که هر روز سال، به یک خدا تعلق می گرفت. جمیز پیتر الن (James Peter Allen)، پروفسور مصرشناس دانشگاه براون، بیان میدارد:"همانگونه که صدها عنصر و نیروی طبیعی شناخته شده وجود دارند، به همان سان صد ها خدای مصری هم وجود داشتند. در ادبیات و اسناد مصری نیز شاهد این تعدد خدایان و تثلیث یک خدای واحد، میباشیم. به این ترتیب از آنجایی که تثلیث در ارتباط با تعدد خدایان قرار دارد هرچند که ادیان مصری بر الاهیات تعدد خدایان بنا گشته اند، ولی آموزه های مصری بر تثلیث تاثیر داشته است.البته میبایست مد نظر داشت که چندگانه پرسی مصری در مقاطع مکانی و زمانی کوتاهی، اشکال دیگر خداشناسی، چون هنوتئیسم (Henotheism - Wikipedia) و حتی یکتا پرستی مطلق را نیز بخود گرفته است که پایدار نبوده و در پایان مغلوب تعددخدایان گشتند. با این وجود، الاهیات تثلیثی، در تاریخ و ادبیات مصری به چشم می خورد.همانگونه که مسیحیان پدر پسر و روح القدس را پرستش میکنند، مصریان نیز اوسایریس (Osiris) آیسیس (Isis) و هورس (Horus) را به مقام الوهیت رسانده بودند. افسانه ی این سه خدای مصری، با تثلیث مسیحی شباهت و پیوند دارد. اوزیریس، آیسیس و هورس، خانواده ای در پنتئون یا مجموعه خدایان مصری میباشند. (اوسایریس، پدر و برادر آیسیس و هورس نیز فرزند آنهاست) در اسناد و ادبیات مصری این سه، یک خدا دانسته شده است. میبایست دقت نمود که در ادیان مصری، دسته های سه-تایی خدایان، همچون خانواده ی اوسایریس، آیسیس و هورس یا آمون-موت- چونس وجود داشتند، با این وجود هر دسته ی سه-تایی را می توان یک تثلیث دانست.


برخی می گویند: آموزه تثلیث، برگرفته ایست از تفکر تریمورتی (Trimurti) آیین هندوییسم. تثلیث هندو که قرنها پیش از مسیح وجود داشته در این آیین براهما ایزد آفرینش و در کنار ویشنو (خدای محافظ) و شیوا (خدای هلاکت )، از ایزدان تریموتی است. دانشنامه ی New World Encyclopedia ذیل مدخل Trimurti می نویسد: تریمورتی به برخی از تفاسیر تثلیث مسیحیان چون سابلینیسم (Sabellianism) (شباهت دارد. و همان تعبیر “سه در یک”، تثلیث در تریموتی نیز وجود دارد. تریمورتی، چنین تبیین میگردد که برهمان (Brahman) حقیقت متعال و بی نهایت آیین هندوییسم، در سه فورم آفریننده، نگاه دارنده و نابود کننده متجلی شده است. البته از آنجایی که هندوییسم یک آیین پنتئیست (Pantheist) میباشد، برهمان، به جز سه فرم نام برده، اساس ماده، زمان، مکان و هرآنچه در این جهان و فراجهان است، نیز میباشد. به همین خاطر است که در ماهاواکیاس (Mahavakyas) هندو میخوانیم: دانش، برهمان است. من برهمان هستم.تو برهمان هستی.همه چیزی که در جهان میبینیم برهمان است. چنین تعالیمی تثلیث (Trinity وحدت سه)، یا در زبان دانشنامه ی New World "سه در یک"، بلکه وحدت بینهایت (بینهایت در یک) است که در صوفیگری اسلامی، با عنوان "وحدت وجود" شناخته میشود. در این وحدت وجود، گاهی تاکیدی بر سه فورم، آفرینش، نگاهداری، و نابودی میشده که حتی به نقل Malthe Conrad جاودانی نیز نیستند.
 

 


در طول تاریخ متاخر هندویسسم، این سه فورم برهمان، با میت (Myth) هندی ادغام گشته و به خدایان متعدد چون شیوا (Shiva)، براهما (Brahma) و ویشنو (Vishnu) نسبت داده شده، که هر کدام اصل، بنمایه و پیروان مختص به خود، و جدا از دیگری داشته اند. البته این سه نیز، نه یک خدا، بلکه سه خدای بزرگ (chief gods) در میان خدایان بیشمار هندو میباشند؛ چنانچه مونیر ویلیامز (Monier-Williams)، شرق شناس نامی و استاد زبان سانسکریت در دانشگاه آکسفورد، در کتاب Hinduism بیان میدارد که که شیوا، براهما و ویشنو، سه خدای بزرگ اند؛ به همراه دگر نیمه خدایان(semi gods) و ارواح شریر و نیکو، اله ها و .... در دانشنامه ی Encyclopedia of World Environmental History نیز، ذیل Trimurti می خوانیم: عقیده بر این است که 36000 تجلی از اصل الهی (براهمان؟) وجود دارند. برای هندوگرایان، خدایان در رود ها (همچون رود گنگ) در حیوانات (همچون گاو) و در کوه ها (همچون هیمالیا) موجود اند. در کوتاه سخن، تریمورتی در تئوری، صرفا بیانگر تاکید بر تجلی برهمان است. در عمل نیز، هندوگرایان،گاه شیوا، براهما و ویشنو را به عنوان یک خدا عبادت نموده اند که مسلما بر این اساس، تریمورتی دخل و پیوندی خاص با تثلیث و تئولوژی مسیحی دارد.

 

نقد تثلیث

در کتاب تثلیث اقدس در مسیحیت (احتمالاً کشیش فندر آلمانی) چنین می خوانیم :

«اگر چه هر مثلی از مخلوقات بیاوریم ذات الهی را درست روشن نمی کند و کاملاً آن را در نظر ما عیان و آشکار نمی سازد ولی علاوه بر مثل فوق الذکر شواهد و مثالهای دیگری نیز می توان آورد که در بعضی از موارد یکنوع تعدد مشاهده می شود که موافقت کامل با وحدت واقعی دارد ، مثلاً در یک شعاع آفتاب سه جنبه شعاع مختلف موجود است که اولی به روشنایی و دومی به حرارت و سومی به اثر شیمیایی تعلق دارد . معذلک این سه چیز را نمی توان کاملاً به طوری جدا کرد که سه شعاع مستلزم وجود اقسام سه گانه فوق الذکر می باشد . برای ایضاح مطلب مثل دیگری می توان آورد آتش و روشنایی و حرارت سه چیز است ولی در عین حال یکی است هیچ آتشی بدون روشنایی و حرارت نیست و همچنین روشنایی و حرارت اصل و منشأ و خاصیت ذاتیشان با آتش یکی است . . . به همین طریق عقل و فکر و نطق یکی است ،با وجود این از یکدیگر جدا هستند . . . در اینجا می بینیم بعضی از اقسام تعدد مخالف با وحدت نیست و بعضی چیزها موجود است که آتش تعدد در وحدت است .
پس از این رو می توان فهمید که وجود سه اقنوم اقدس در توحید الهی برخلاف عقل نیست بلکه برعکس پاره ای تشبیهات در میان کارهای خالق بزرگ جهان مؤید این مدعا می باشد و در کلام خدا هم تعلیم داده شده. » (تثلیث اقدس صفحات 10 و 11)

به فرض صحت مطالب کتاب تثلیث اقدس به امور ذیل بیندیشید:
شعاع آفتاب = روشنایی + حرارت + اثر شیمیایی
آتش = روشنایی + حرارت + آتش !!
؟ = عقل + فکر + نطق
جزء سوم چه شد ؟!
درستی مطالب را بر عهدة فهم و عقل خواننده گرامی واگذار می نمائیم .


در قضیه تثلیث هم مانند دیگر امور مطرح شده در مسیحیت هم تناقضات و هم ابهامات فراوانی وجود دارد که باید تک تک مورد بررسی قرار گیرد .

1. در کتاب خدای متجلّی چنین می خوانیم : 

« آیا کلمه تثلیث را مسیح از تعالیم خود آورد ؟ مسلّم است جواب آن منفی خواهد بود زیرا مسیح در تمامی تعالیم خویش هرگز ذکری از کلمه تثلیث نکرده است » (کتاب خدای متجلّی، ص 7 )

نویسندة این کلمات با دقت در کتاب عهد جدید نگریسته و از این روی ، بی اطلاعی هرچه تمامتر به نگارش چنین جمله ای مبادرت ورزیده در حالیکه اگر به انجیل متی رجوع می کرد تثلیث را به سادگی در می یافت چرا که او از کلمه تثلیث سخن گفته که در متن کلمات عیسی مسیح - علیه السلام – (یعنی شاگردان وی) نیامده درحالیکه جمله صریحاً چنین مفهومی را بیان می نماید .

« پس رفته همة امتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید »(انجیل متی باب 28 شماره 19)

از نویسنده محترم باید پرسید « اب و ابن و روح القدس » یعنی چه و آیا تثلیث معنایی جز اب و ابن و روح القدس دارد و جز آنچه آمد . در کتاب عهد جدید موارد دیگری نیز در زمینه تثلیث وجود دارد و از جمله :

«فیض عیسی مسیح و محبت خدا و شرکت روح القدس ، جمیع شما باد آمین »(رساله دوم پولس به قرنتیان باب 13 شماره 13)

در این عبارت عهد جدید نیز نامی از کلمه تثلیث به میان نیامده ولی شخصیت های تثلیث یعنی عیسی مسیح ، خدا و روح القدس در عبارت کاملاً واضح بیان گردیده . براین مبنا ذکر چنین مطالبی که در تعلیمات عیسی مسیح اثری از تثلیث نمی یابیم نشانة بی اطلاعی محض نویسنده است .

2. چگونه می توان پذیرفت پسری که در زمین حد و اندازه پیدا می کند و در قالب جسد و بدن در می آید و پسری که گرسنه و تشنه می شود، می خورد و می نوشد ، استراحت می کند و می خوابد و بالاخره به صلیب می رود و کشته می شود و او را در داخل قبر می گذارند همان پدر آسمانی یعنی خدای خالق هستی است ؟

اگر بگوئید سه جزء جدای از هم می باشند و این سه جزء بر سر هم یک خدای مرکب می سازند تازه اول مکافات است که اگر چنین باشد دیگر نیازی به این همه توجیه و تأویل نیست و احتیاجی به تمثیلاتی چون خورشید و آتش و. . . نمی باشد و به راحتی می توانستید بگوئید خدا ترکیبی از سه قسمت است و خلاص .

3. با بیان تمثیلاتی چون شعاع خورشید و آتش و . . . خدا را مانند معجونی در ردیف مرکبات که همواره نیازمند به اجزاء خود می باشند قرار داده اند .

4. اساساً این تمثیلات چگونه می تواند گویای مطلب باشد ؟ مگر می توان امور ماوراء ماده را با مسائل مادی توجیه و تشبیه نمود ؟

5. مسیحیان قطعاً می پذیرند که موضوع بغرنج تثلیث همواره نیازمند توضیح و تبیین و تشریح بوده تا آنکه هر از چند گاهی فردی بانگ بیدار باش و اصلاحی در مورد آن برآورد و ظاهراً این بانگها تا کنون نتوانسته عقدة ناگشودنی تثلیث را بگشاید و مسأله را حل کند .

6. مسیحیان، عهد جدید را کامل کننده عهد قدیم می دانند بنابراین نباید در عهد جدید آموزه ای ناسازگار با عهد قدیم یافت شود و این درحالی است که خدا و اوصاف او - با همه ایراداتی که در عهد قدیم در این زمینه وجود دارد – به گونه ای شناسانده می شود که سر ناسازگاری با مسأله تثلیث دارد یعنی آنکه خدا در عهد قدیم به عنوان موجودی ازلی و ابدی شناسانده شده ، او همچنین خالق مدبر است و جهان آفریده و مورد تدبیر و امر اوست و بنایراین با انسان تفاوت دارد. در کتاب هوشع نبی باب 11 شماره 9 چنین می خوانیم :

« همانا من خدا هستم نه انسان » و نیز خداوند شبیه ندارد زیرا هر تصویری از او که در ذهن آدمی ساخته شود خود بتی به شمار می آید .(اشعیای نبی)

7. اگر سخن مسیحیان را بپذیریم که برای خدا سه شخصیت کاملاً مساوی از حیث هستی و قدرت و عظمت قائل باشیم آن گاه باید میان شخصیت اول (پدر ) و شخصیت دوم (پسر) هیچگونه تفاوتی وجود نداشته باشد و هرگز یکی نیازمند دیگری نباشد در صورتی که عهد جدید خلاف این گفته را بیان می کند مثلاً آمده که مسیح به گواهی خودش در برابر پدر فروتن و خاضع باقی ماند (متی 27-11) و همچنین او از زمان قیامت آگاه نبوده و تنها پدر است که هنگام وقوع آن را می داند (متی باب 24 عبارت 36) پدر منشأ و غایت هر چیز است (اول قرنتیان باب 8 عبارت 6) پسر در هر کار پیرو پدر می باشد ( یوحنا باب 5 عبارت 18 ) و پدر بزرگتر از پسر است (یوحنا باب 14 عبارت 28 28)

8. حتی در بیان الفاظ تثلیث هم در اناجیل تناقض وجود دارد در انجیل متی چنین خواندیم :

« پس رفته همه امتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید »(انجیل متی باب 28 شماره 19)

اما مرقس چنین گوید :

« و بعد از آن بدان یازده هنگامی که به غذا نشسته بودند ظاهر شد و ایشان را به سبب بی ایمانی و سخت دلی ایشان توبیخ نمود . . . پس بدیشان گفت در تمام عالم بروید و جمیع خلایق را به انجیل موعظه کنید » (انجیل مرقس باب 16 شماره 14 – 15 – 16)

و لوقا نیز مطلب را اینگونه عنوان کرده است :

« و به ایشان گفت برهمین منوال مکتوب است و بدینطور سزاوار بود که مسیح زحمت کشد و روز سیم از مردگان برخیزد و از اورشلیم شروع کرده موعظه به توبه و آمرزش گناهان در همة امتها بنام او کرده شود »(انجیل لوقا باب 24 شماره های 46 و 47)

بپرسیم از سه مطلب فوق که در یک راستا سخن می گوئید کدام صحیح است :
الف : دعوت مردمان به تثلیث !
ب : دعوت مردمان به انجیل ؟!
ج : موعظه به توبه و آمرزش گناهان به نام عیسی مسیح !!
رفع این تناقضات به عهده مدافعان تثلیث است .

9. غسل تعمید در مسحیت کنونی بنا به گفته حضرت عیسی مسیح علیه السلام باید به نام پدر ، پسر و روح القدس انجام شود در حالی که در زمان کلیسای نخستین این غسل تنها با نام عیسی صورت می گرفته و در رساله اعمال رسولان به نام روح القدس نیز آمده است :

« آنگاه بخاطر آوریم سخن خداوند را که گفت یحیی به آب تعمید داد لیکن شما به روح القدس تعمید خواهید یافت »(اعمال رسولان باب 11 شماره 16)

سؤال : پس تثلیث چه شد ؟

10. با نگاهی به قسمت های گوناگون عهد جدید می توان به سادگی دریافت که حضرت عیسی - علیه السلام – اعمال عبادی فراوانی داشته است یعنی بسیار نماز می خوانده و پیش از آنکه شیطان او را بیازماید چهل روز روزه گرفته و همه این امور نشانه آن است که حضرتش خود را بنده خدا می دانست و به وظیفه بندگی اش عمل می کرده است. اگر او خدا بود آیا قابل پذیرش بود که عیسی مسیح برای خود نماز بخواند و روزه بگیرد ؟ کدامین خرد این مطلب را باور می کند (آنچه در این بخش آوردیم از حضرت رضا - علیه السلام – یاد گرفتیم که در مناظره با جاثلیق نصرانی بیان فرموده بودند. )

11. عهد جدید در موارد بسیاری خداوند را پدر همة مؤمنان و درستکاران و نیکان می خواند :

« زنهار عدالت خود را پیش مردم به جای آورید تا شما را ببینند و الّا نزد پدر خود که در آسمان است اجری ندارید » (انجیل متی باب 6 شماره 1)

« خوشابحال صلح کنندگان زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد »(انجیل متی باب 5 شمار 9)

« ای پدر ما که در آسمانی ، نام تو مقدس باد »(انجیل متی باب 6 شماره 9)

پس با این شرح پسر خدا بودن اختصاصی حضرت عیسی مسیح علیه السلام نیست بلکه خدای آسمانی، « پدر » همة مؤمنان است .

خلاصه نتیجه : تثلیث چه شد و خصوصاً اقنوم دوم آن، یعنی پسر ، چه مقامی دارد و او پسر کیست چون خدای پدر فرزندان بسیار دارد !!

12. بدترین آموزة تثلیث بی اعتبار کردن خرد انسانی است : فراموش نشده که در کتاب تثلیث اقدس خواندیم که « درست است که این عقیده متضمن یک سرّ و رمزی است ولی آن موضوع دیگری است که نباید آن را تناقض و تباین نام نهاد » (صفحه 6)

و نیز در کتاب خدای متجلی خواندیم که « عقیده تثلیث یکی از مشکل ترین و پیچیده ترین عقاید مسیحیان است » و در بقیّه آثار مسیحیت نیز یا با تصریح و یا تلویحاً از رمز و راز آلود بودن موضوع تثلیث سخن به میان آمده و فراوانند کتاب ها و نیز مبلغانی که حل مسأله تثلیث را موکول به ایمان آوردن می کنند !

حال آنکه دین واقعی دینی است منطبق با قوانین خرد : خصوصاً در مورد مهمترین اصل اعتقادی یعنی بحث خدا و خالق هستی. ولی دیدیم که چگونه تلاشها و کوشش های فراوان به عمل آمده تا آنکه قضیه تثلیث حل شود که آن هم نشد و سرانجام چون می دانند که این تلاشها عبث و بیهوده بوده وعقل انسانی از قبول اعتقاد پیچیده تثلیث سرباز می زند ناچار شده اند حل آن را منوط و موکول به ایمان آوردن نمایند !! و حال آنکه آئین مقدس اسلام ، پذیرفتن دین را در گرو تأیید عقل انسانی می داند .

13. جملات فراوانی از عهد جدید در دست است که پدر یا پسر یا روح القدس را سه شخصیت کاملاً جدا و مجزّا ذکر می کند به عبارات ذیل دقّت فرمایید :

« آنگاه عیسی گفت اندک زمانی دیگر با شما هستم بعد نزد فرستندة خود می روم »(انجیل یوحنا باب 7 شماره 33)

« و اگر من حکم دهم حکم من درست است از آن رو که تنها نیستم بلکه من و پدری که مرا فرستاد » (انجیل یوحنا باب 8 شماره 16)

« من بر خود شهادت می دهم و پدریکه مرا فرستاد و نیز برای من شهادت می دهد » (انجیل یوحنا باب 8 شماره 18)

« من چیزهای بسیار دارم که دربارة شما بگویم و حکم کنم لکن آنکه مرا فرستاد حق است » (انجیل یوحنا باب 8 شماره 26)

« و روح القدس به هیئت جسمانی مانند کبوتری بر او نازل شد و آوازی از آسمان رسید که تو پسر حبیب من هستی که بتو خوشنودم »(انجیل لوقا باب 3 شماره 22)

« آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید »(انجیل متی باب 4 شماره 1)

در عبارات نقل شده سه شخصیت کاملاً مجزّای از هم ، معرفی گردیده : 1- فرستنده عیسی مسیح 2- خود عیسی مسیح 3- روح القدس یا روح

حال چگونه این سه شخصیت مجزّا صورت واحد گرفته و مثلثی شده اند دارای سه ضلع و سه زاویه !!! واقعاً باید ایمان آورد که تثلیث رازی است ناگشودنی و فاش ناشدنی !!

14. نوبتی دیگر به آنچه در اعتقاد نامه کلیسائی معروف به اعتقاد نیقیه آمده عنایت فرمائید .

« عیسی مسیح پسر یگانه خدا ، مولود از پدر یگانه مولود که از ذات پدر است ، خدا از خدا ، نور از نور ، خدای حقیقی از خدای حقیقی که مولود است و مخلوق نی »(کتاب تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران صفحه 244)

مقصود از پسر یگانه خدا که مولود از پدر است و بلکه یگانه مولود که از ذات پدر است چیست ؟ شکی نیست که مولود یعنی زائیده شده حال با این معنی مجدداً جمله را بازنویسی می کنیم :

« عیسی مسیح پسر یگانه خدا زائیده شده از پدر یگانه زائیده شده که از ذات پدر است . . . خدای حقیقی از خدای حقیقی که زائیده شده است و نه مخلوق »

اینجاست که سیل سؤالات سرازیر می شود :

الف : کلمه مخلوق چه ایرادی داشت که آن را صریحاً رد می کنید « مخلوق »
ب : این زائیده شده که عیسی مسیح باشد چگونه از خدای پدر زائیده شده ؟ آیا تکه ای از خدای پدر کنده شده و به صورت پسر درآمده ؟ و یا ولادت پسر به گونه ای دیگر بوده است ؟
ج : عیسی مسیح یگانه زائیده شده از ذات پدر است ، دیگر آفریده ها چه وضعیتی دارند ؟ آنها از چه کسی زائیده شده اند ؟
د : زائیده شده هرگونه بیان شود یعنی قبلاً نبوده و با زائیده شدن پدید آمده پس عیسی مسیح ازلی نیست بلکه فقط خدای پدر ازلی است .
ه : پس نمی توان به هیچوجه سخن کتاب تثلیث اقدس را پذیرفت که « هر یک از این اقانیم که با آن دو اقنوم دیگر در وحدت ازلی و ابدی و غیر قابل تفکیک اند » چرا که خدای پسر ازلی نبوده و حادث است و بسیاری سؤالات دیگر .


[ قرآن کریم، سوره توحید (112): 4-1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ.لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ .
به نام خداوند رحمن رحیم .بگو: «او خدایى است یکتا، (1)خداى صمد. (2)نه کس را زاده، نه زاییده از کَس، (3) و او را هیچ همتایى نباشد.» (4) ]

15. جالب آنکه در کتاب « تولدی نو » نوشته علی الشّیخ (1) که زمانی از پیروان حضرت مسیح بوده و سپس به لطف پروردگار مهربان به اسلام گرویده چنین می خوانیم :

« البته باید گفت که تثلیث ساخته مسیحیان نیست و دارای بنیان های استوار تاریخی است و از زمان پرستش خدا در گروه های سه تائی در میان بت پرستان معمول بود و قبل از آمدن مسیح - علیه السلام – در مصر و فلسطین و چین و هند و جاهای دیگر رواج داشته است. مهمترین داستانی که شباهت های بسیاری با تثلیث مسیحی برقرار می کند افسانه « اُزیریس» مصری است که در آن ازیریس به دست برادرش کشته می شود آن گاه ایزیس (خواهر زن او ) جسدش را حنوط می کند آنگاه ازیریس زنده می شود خدای جهان پائین می گردد سپس ایزیس از ازیریس پس از مرگ او باردار می شود و فرزندی به نام هوروس برایش به دنیا می آورد و مهر پرستان باستان خدا را در گروه سه تائی ازیریس ، ایزیس و هوروس می پرستیدند » (کتاب « تولدی نو » نوشته علی الشیخ ترجمه سید مسلم مدنی صفحه 102 و 103)

اعتقاد به تثلیث را می توان در یکی از قدیمی ترین آئین ها یعنی آئین هندو یا هندوئیزم نیز یافت :

« یکی از اندیشه هایی که برای نخستین بار درکتاب مهابهاراته مطرح شد و بعدها بسط یافت آموزه تثلیث است. این آموزه می گوید نفس کلّی یعنی برهمن در سه خدا متجلّی شده است که هر یک عملی مخصوص به خود دارند. این سه خدا عبارتند از :
برهما : یعنی خدای خلقت و آفریدگار کل جهان
شیوا : یعنی خدای مرگ و مهلک کل
ویشنو : یعنی خدای زندگی و حافظ کل موجودات که منشأ همه خیرات و مبرّات است » (کتاب سیری در ادیان جهان آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی صفحه 58)

به شباهت های فراوانی که بین تثلیث مسیحیت و تثلیث هندوئیزم وجود دارد توجه فرمائید .

خلاصه و چکیده بحث آنکه در میان فلسفه های بشری مسأله تثلیث مسأله ای است سابقه دار و ریشه دار و هیچ بعید به نظر نمی رسد که سازندگان ایدئولوژی مسیحیت تحت تأثیر فلسفه های ماقبل ازخود اقدام به ساختن چنین ساختمان سست بنیادی کرده باشند و آنچه را که به صورت قطعی می توان گفت آنکه روح حضرت مسیح علیه السلام از چنین اعتقادی بی خبر و ساحت پاک آن پیامبر راستین خدا از اتهام تثلیث منزّه و مبّرا است.

[ قرآن کریم، سوره نساء(4) : 171
یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکیلاً 
اى اهل کتاب، در دین خود غلوّ مکنید، و در باره خدا جز [سخنِ‏] درست مگویید. مسیح، عیسى بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوى مریم افکنده و روحى از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سه‏گانه است. باز ایستید که براى شما بهتر است. خدا فقط معبودى یگانه است. منزّه از آن است که براى او فرزندى باشد. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست، و خداوند بس کارساز است. ]

16. در مواردی در انجیل می بینیم که حضرت عیسی مسیح علیه السلام هنگامی که در برابر مشکلی درمانده می شود به خدای پدر پناه می برد برای نمونه یک مورد نقل می شود :

« و نزدیک به ساعت نهم عیسی به آواز بلند صدا زده گفت « ایلی ایلی لَما سَبَقتَنی » یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی »(انجیل متی باب 27 شماره 46)

این تقاضای کمک عیسی مسیح علیه السلام از کیست ؟ آیا با صراحت این جمله می توان تردیدی داشت که عیسی و خدا دو شخصیت اند و عیسی مسیح در بالای صلیب از خدای حقیقی یعنی « اله » استمداد می جسته است ؟

17 . عجیب آنکه روح نیز شخصیتی غیر از عیسی مسیح دارد و عیسی و روح دوشخصیت کاملاً متمایزند :

« اما عیسی پر از روح القدس بوده از اردن مراجعت کرد و روح او را به بیابان برد »(انجیل لوقا باب 4 شماره 1)

روشن است که عیسی مسیح پر از چیز دیگری است به نام « روح القدس » و این « روح » است که او را به بیابان می برد و هرگز عیسی و روح نمی توانند تجلّیات یک شخصیت واحد باشند .

18. به کتاب خدای مسیحیان باز گردیم ضمن تکرار جمله ای که پیشتر آوردیم رفع این تناقض آشکار را برعهدة مبلّغان مسیحیت فعلی واگذاریم .

« خدای ناشناخته که خویشتن را به آدمیان آشکار می سازد و چون خود را همچون منبع و سرآغاز حیات می نماید و می شناساند در وجود عیسای مسیح ما پدر را که هرگز کسی ندیده است آشکارا و با وضوح کامل متجلّی می بینیم. خدا در جهان پیوسته به کار است و آن را مطابق منظور خویش متغیر و دگرگون می سازد ( این عامل را به نام روح می شناسیم ) از این تجلّی سه گونه کلیسا عقیده تثلیث را استخراج کرده است که می گوید خدا سه شخصیت است در یک خدای واحد که عبارت باشند از پدر و پسر و روح القدس » (کتاب خدای مسیحیان نوشته آقای استیفن نیلز صفحه 99 چاپ 1334)

دیدیم که این کلام آقای اسقف استیفن نیلز کاملاً با مندرجات کتاب عهد جدید مغایر و متباین است و خدا و عیسی مسیح و روح القدس سه شخصیت مجزایند و نمی توانند با هم جمع شوند که یک خدا به حساب آیند ! اما سؤالات اساسی از آقای اسقف استیفن نیلز :

1. چگونه خدای ناشناخته در وجود عیسی مسیح تجلّی کرده است و چرا ؟
2. روح چگونه مطابق منظور خویش جهان را متغیّر و دگرگون می سازد ؟
3. تجلّی به چه شکلی انجام می پذیرد ؟
4. پدری که هرگز دیده نشده است را چگونه می توان در وجود عیسی مسیح دید ؟
5. چگونه کلیسا از این به فرض "تجلّی سه گونه" خدای واحد سه شخصیتی را استخراج کرده است ؟
خلاصه بحث نقد تثلیث را می توان در عناوین ذیل تیتر بندی کرد .

الف)تثلیث هیچگونه توجیه عقلی و تبیین برهانی ندارد .
ب)قبل از عیسی مسیح وجود داشته است .
ج)خود حضرت عیسی مسیح تصریحی در این باره ندارد .
د)توجیهات غیر موجهی چون خورشید و آتش و . . . هیچگونه کارائی ندارند .
ه)تناقضات فراوان وحدت در تثلیث و تثلیث در عین وحدت غیر قابل حل اند .
و)ترسیم اَشکالی چون مثلث برای حل مسأله تثلیث بر پیچیدگی موضوع افزوده است .
ز)نگاشتن کتابهای گوناگون پیرامون تثلیث ، نشان از رمز و راز داشتن تثلیث است .
ح)قبول تثلیث تخطئه نور افکن الهی انسان یعنی عقل است .
ط)وقتی اولین اصل اعتقادی یعنی توحید تا این حد غامض و پیچیده باشد پس وای به حال دیگر اصول اعتقادی مسیحیان.
ی)تلاشهای مبلغان و نویسندگان مسیحی برای حل مسأله تثلیث هیچ ثمری نداشته است .
ک)زائیده شدن حضرت عیسی مسیح از خدا چگونه صورت گرفته و به این ترتیب ازلی بودن حضرتش را چگونه می توان اثبات نمود ؟
ل)در موقعی که حضرت در خواست کمک می کرده از چه کسی توقع کمک داشته است ؟

انشاءالله خدای تعالی توفیق هدایت به گمگشتگان وادی تثلیث را عنایت فرماید .

قرآن کریم و قضیه تثلیث

عقیده ما مسلمانها و نص قرآن کریم این است که عیسی مردم را به یگانه پرستی و خداپرستی دعوت کرده و خودش را فقط بنده خدا معرفی کرده است. در این بحثی نیست، صحبت در این است که این کلمه " ابن الله " که اینها می گویند، چه می گویند؟ وقتی که ما به معتقدین به " ابن الله " مراجعه می کنیم می بینیم این مطلبی را که شما می گویید نمی گویند. شما هنوز هم در تعبیرات مسیحیها می بینید می گویند " خدای ما مسیح ". پدر و پسر و روح القدس را در عین اینکه سه چیز می دانند یکی هم می دانند: خدای ما به آسمان رفت و خدای ما از آسمان خواهد آمد، خدای ما مسیح. قرآن که در آن زمان با این صراحت این را نفی کرد، خود مسیحیهای آنوقت نگفتند ما که واقعا به چنین مطلبی معتقد نیستیم، خودشان از خودشان دفاع نکردند چون واقعا به چنین چیزی معتقد بودند. نگفتند ما این تعبیر را که می گوییم مجاز را می گوییم، ما که نمی گوییم واقعا این پسر خداست.


و در عصرهای بعد هم هر زمان علمای مسیحی آمدند با علمای مسلمین مباحثه کردند، از خدایی مسیح و از پسر خدا بودن مسیح یک قدم پایین تر نیامدند. مناظره حضرت رضا در مجلس مأمون با جاثلیق.معروف است جاسلیق معرب همین کاتولیک است. به آن عالم می گفتند جاثلیق. حضرت رضا با یک مهارتی از او یک اقراری گرفتند. چون او مدعی الوهیت مسیح بود، حضرت فرمود که حضرت مسیح بسیار پیغمبر خوبی بود، بسیار صفات خوبی داشت، بسیار چنین بود، یک عیب در کارش بود.)جاثلیق با خود گفت) چطور یک پیشوای مسلمان می گوید یک عیب در مسیح بود؟ مسیح که در قرآن خیلی تنزیه شده است! گفت: چه عیبی؟ فرمود: عیبش این بود که کم عبادت می کرد. گفت: مسیح کم عبادت می کرد؟! مسیح تمام عمرش در حال عبادت بود. فرمود: کی را عبادت می کرد؟ ما باید همان را عبادت کنیم که مسیح او را عبادت می کرد. پس خودت اقرار می کنی که مسیح اصلا کارش عبادت کردن بود، پس چرا به او می گویی خدا؟ مسلم اینها بدعتهاست و حتی خود مستشرقین اروپایی ریشه این معتقدات انحرافی درباره مسیح یعنی ریشه تثلیث را پیدا کرده اند که از کجا آمده است. معتقدند که تثلیث مسیحی از هند آمده، قبل از ثالوث مسیحی ثالوث هندی وجود داشته، و توانسته اند نشان بدهند که ثالوث هندی که آنها اصلا غرق در بت پرستی بودند چگونه وارد دنیای مسیحیت شد و مسیحیت را که در اصل یک دین توحیدی بود آلوده کرد.


احتجاج قرآن بر ضد مذهب تثلیث

قرآن وقتى وارد در احتجاج علیه تثلیث مسیحیت مى شود، آن را از دو طریق ردمى کند.


اول - از طریق بیان عمومى، یعنى بیان این معنا که بطورکلى فرزند داشتن بر خداى تعالى محال است و فى نفسه امرى است ناممکن، چه اینکه فرزند فرضى، عیسى باشد یا عزیرو یا هر کس دیگر.

دوم - از طریق بیان خصوصى و مربوط به شخص عیسى بن مریم و اینکه آن جناب نه پسر خدا بود و نه اله معبود، بلکه بنده اى بود براى خدا و مخلوقى بود از آفریده هاى او.


احتجاج اول: استدلال به عدم امکان فرزند داشتن خداى تعالى

 
اما توضیح طریق اول این است که: حقیقت فرزندى وتولد چیزى از چیز دیگر این است که چیزى از موجودات زنده و داراى توالد و تناسل متجزى شود، مثلا انسان ویا حیوان و یاحتى نبات وقتى مى خواهد تولید مثل کند، چیزى از او جدا مى شود و از راه جفت گیرى جزئى را از خودجدا نموده، به دست تربیت تدریجى فردى دیگر از نوع خود که او نیز مثل خودش است مى سپارد تا در نتیجه آنچه خود او از خواص و آثار دارد آن جزء نیز داراى آن خواص و آثارگردد، مثلا یک موجود جاندار، جزئى از خود را که همان نطفه او است و یک نبات جزئى رااز خود که همان لقاح(کرته گل)او است جدا مى کند و به دست تربیتش مى سپارد تا به تدریج حیوانى یا نباتى مثل خود شود و معلوم است که چنین چیزى در مورد خداى تعالى متصورنیست و عقل آن را به سه دلیل محال مى داند، اول اینکه شرط اول تولید مثل، داشتن جسمى مادى است و خداى خالق ماده، منزه است از اینکه خودش مادى باشد، و قهرا وقتى مادى نبودلوازم مادیت که جامع همه آنها احتیاج است نیز ندارد، پس نیاز به حرکت و تدریج و زمان و مکان و غیر ذلک ندارد.


دلیل دوم اینکه الوهیت و ربوبیت خداى سبحان مطلقه است و به خاطر همین اطلاق در الوهیت و ربوبیتش، قیومیت مطلقه نسبت به ما سواى خود دارد و درنتیجه ما سواى خدا درهست شدن و در داشتن لوازم هستى نیازمند به او است و وجودش قائم به او است، چون او قیوم وى است، با این حال چگونه ممکن است چیزى فرض شود که در عین اینکه ماسواى او و درتحت قیومیت او است، در نوعیت مماثل او باشد؟و در عین اینکه گفتیم ماسواى او محتاج اواست، این موجود فرضى مستقل از او و قائم به ذات خود باشد و تمام خصوصیتها که در ذات و صفات و احکام خدا هست در او نیز باشد؟بدون اینکه از او گرفته باشد.


دلیل سوم اینکه اگر زاد و ولد را در خداى تعالى جائز بشماریم،لازمه اش این است که فعل تدریجى را هم در مورد او(که متعالى از آن است)جائز بدانیم و جائز دانستن آن مستلزم آن است که خداى تعالى هم داخل در چهارچوب ناموس ماده و حرکت در آید و این خلف فرض و محال است،چون ما او را خارج از این چهارچوب و فاعل و پدید آورنده آن فرض کردیم، بلکه خداى تعالى آنچه مى کند به اراده و مشیت خودمى کند و مشیت او براى تحقق خواسته اش کافى مى باشد و نیازمند به مهلت و تدریج نیست.


این همان بیانى است که از آیه:« و قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه بل له مافى السموات و الارض کل له قانتون بدیع السموات و الارض، اذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون» (بقره ،116) ، افاده اش مى کند، چون مى فرماید: کفار گفتند: خدا فرزند گرفته و خدا منزه ازآن است بلکه ملک همه آنچه در آسمان هاو زمین است از آن او(و او قیوم آنها است)، همه آنهادر برابرش خاضع هستند و او آفریدگار بدون الگوى آسمان هاو زمین است، او وقتى بخواهدکارى بکند و بخواهد چیزى بوجود آورد، فقط کافى است بگویدباشو آن موجود بدون درنگ، و تدریج موجود شود.و به بیان دیگر کلمه سبحانه به تنهائى یک برهان است که همان نزاهتش از مادیت است و جمله:« له ما فى السموات و الارض کل له قانتون » برهان دیگرى است که همان برهان دوم یعنى یومیت خدا باشد، و جمله: «بدیع السموات و الارض اذا قضى امرا...» ترجمه:هستى بخش آسمانها و زمین اوست! و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مى گوید: «موجود باش!» و آن، فو



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: تثلیث , مسیحیت ,
تاریخ :
بازدید : 296
نویسنده : محمد

 

ناسازگاری قانون جذب با اسلام -قسمت دوم

بلا وابسته است به گفتار!

سخنران مشهوری می‏گفت: فکر بلا، باعث ایجاد بلا می‏شود. برای اثبات گفتۀ خود از این روایات سود می‏جست که پیامبر فرمود: (البلاء موكل بالمنطق)[25] و روایت را این‏گونه معنا می‏کرد که عذاب و گرفتاری وابسته است به گفتار، اگر به بلا فکر کنی، همان سرت می‏آید.

باید دقت کرد واژه‏های به کار رفته در روایات را مطابق با معنای دقیق همان واژه ترجمه کرد. همان‏گونه که کلمه ذنب (گناه) در چند معنا به کار رفته، مراد از کلمۀ بلا هم تنها عذاب‏های آسمانی نیست. در زبان فارسی بلاء به معنای عذاب بکار می‏رود؛ در حالی که در منابع اسلامی، بلاء به این معنا نیست. بلکه به معنی آزمایش و آزمون الهی است؛ یعنی بستری که انسانِ با ایمان در آن آزموده می‏شود. اگر گاهی آن را «سختی» معنا می‏کنند در واقع این گونه معناکردن نه عین معنا، که بیانِ لازمۀ معناست. در این ترجمه به جای آن‏که خود ابتلاء را ذکر کنند لازمۀ آن‏ را بیان می‏کنند. از آن‏ جا که آزمون معمولا ملازم با سختی است، در بیان معنای بلاء، به بیان همان سختی و دشواری که در آزمون الهی وجود دارد، اکتفا می‏کنند. پس بلاء نه به معنای عذاب که به معنای "سختی" است و بعلاوه سختی هم نه عین معنایِ بلاء است، بلکه لازمۀ معنای آن است و معنای دقیق آن، آزمایش است. از همین روست که در بعضی ترجمه‏ها بلاء را ابتلاء معنا کرده‏اند. کلمۀ «بلاء حسن» که در قرآن نسبت به مؤمنین استعمال شده به معنای آزمون نیکوست نه عذاب نیکو. وَ لِیبْلِی الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ‌‍‌‍(انفال، 17). و یا دربارۀ حضرت ابراهیم که خداوند به او مأموریت داد فرزندش را قربانی کند «بلاء مبین» بکار رفته است. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنّا کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنینَ‌‍‌‍/ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ‌‍‌‍. (صافات، 106) بلاء مبین به این معنا نیست که دستور خداوند به آن پیامبر عظیم‏الشأن، عذاب الهی بود، بلکه به این معناست که دستور قربانی، آزمایش و ابتلایی آشکار برای ابراهیم بود.

بقیه مقاله در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: عرفان های کاذب , ,
:: برچسب‌ها: قانون جذب , قانون جذب در اسلام , نقد قانون جذب ,
تاریخ :
بازدید : 263
نویسنده : محمد

 

ناسازگاری قانون جذب با اسلام . قسمت اول

نویسنده : اقای حمزه شریفی دوست

امروزه در بسیاری از کارگاه‏ها و سمینارهای راز، از قانون جذب به عنوان موضوعی که مورد تأیید متون اسلامی است نام برده می‏شود و پاره‏ای از سخنرانان پا را فراتر گذاشته و جذب را اصالتا متعلق به معارف دینی دانسته و مدعی‏اند که اساسا خاستگاه این مفهوم، متون دینی و اسلامی است. این مفهوم با نام‏های جذب، قانون جذب، تکنولوژی فکر، راز، قدرت تفکر، قانون راز و گاهی با نام تجسّم خلّاق بر سر زبان‏هاست. نکته قابل توجه در باب قانون جذب این است که در بسیاری از کتاب‏ها و کارگاه‏ها این ایده به عنوان یک مرام معنوی و عرفانی به دیگران آموزش داده می‏شود و با نام حیات معنوی[1]، زندگی عرفانی[2]، اتصال با نیروهی الهی[3] تبلیغ می‏شود.

در این نوشتار برآنیم با کاوش در آن دسته از ادله دینی که در نظر اول بر قانون جذب دلالت دارند نسبت قانون جذب را با این ادله روشن می‏سازیم.

کلید واژه ها: قانون جذب، راز، تجسم، فال و طیره، شکر، یقین، تفکر، بلا، دعا.

تعریف قانون جذب:

در قانون جذب اعتقاد بر این است که عمل تجسّم مهم ترین سهم را در جذب خواسته ها دارد؛ یعنی تجسّم خواسته‌ها، نیروی مغناطیسی ایجاد می‌کند و این نیرو، خواستۀ انسان را به‌سوی او جذب می‌کند.[4] در نگاه ایشان اين قانون همان قانون جاذبة عمومي نیوتن است، امّا در حیطه افکار. قانون جاذبة نيوتن مي­گويد: کرة زمين همة اجسام را به سمت خود مي­کشد؛ امّا قانون جذب مي­گويد: تمام چيزهايي که ما تصوّر مي­کنيم، به سوي ما جذب مي­شوند[5].



:: موضوعات مرتبط: عرفان های کاذب , ,
:: برچسب‌ها: قانون جذب , قانون جذب در اسلام , نقد قانون جذب ,
تاریخ :
بازدید : 233
نویسنده : محمد

حجت الاسلام و المسلمین شریفی دوست، یکی از اساتید موسسه بهداشت معنوی، طی یک مقاله تفصیلی به بررسی و نقد اندیشه برایان تریسی در باب معنویت و تجارت پرداخت. متن کامل مقاله وی که در صفحه ادب و هنر کیهان روز 13 مهرماه 91 منشره شده چنین است:


در اين نوشتار به چند موضوع پرداخته ميشود: محور اول حاوي نگاهي اجمالي به معنويت هاي وارداتي (!)در كشور است. در محور دوم پيوند معنويت و تجارت در غرب بررسي مي شود و از همين دريچه به معنويت هاي سكولار نگاهي مي افكنيم. محور سوم سيري در انديشه هاي برايان تريسي است كه ابعاد انديشه وي در باب تعليمات روحي و ذهني مورد كاوش قرار مي گيرد. بخش آخر اين نوشتار تأملي در هزينه هاي پرداختي بابت اين دسته از همايش هاست كه در اين رابطه چند سوال از برگزاركنندگان بخصوص نهادهاي دولتي خواهيم پرسيد.
اگر چه بنا به برخي شنيده ها برخي بانيان در تصميم خود تجديد نظر كرده و ممكن است اين جلسه لغو شود اما به هر روي بيان چهار محور زير خالي از استفاده نيست.



:: موضوعات مرتبط: عرفان های کاذب , ,
:: برچسب‌ها: عرفان کاذب , برایان تریسی , نقد برایان تریسی ,
تاریخ :
بازدید : 252
نویسنده : محمد

در آموزه‌های معنوی اشو، بر مراقبه زیاد تاکید شده است. منظور وی از مراقبه چه نوع مراقبه‌ای می‌باشد و آیا همان مراقبه‌ای است که در عرفان اسلامی بر آن تاکید شده است؟

سکوت عميق (هدف مراقبه در مکتب اشو)، جايگزين عبادت¬هايي مي¬شود که با لفظ و کلام آميخته¬اند. در عرفان اشو، تنها عبادت سکوت است و بس: «کلمات براي ايجاد ارتباط بين مردم خلق شده¬اند. خداوند يک انسان نيست که [با کلام] با او ارتباط برقرار کنيد. در آن جا اصلاً و ابداً به کلام نيازي نيست. تنها سکوت عميق لازم است».
وي معتقد است که مراقبه (تخليه کامل ذهن نه تمرکز) کليد دريافت حقيقت است و همه روشن دلان تاريخ از همين مسير به مقصد رسيدند: «مسيح، کريشنا، بودا، محمد و زرتشت همه به يک جا رسيدند؛ اما از درهاي متفاوت. وقتي داخل شدند ناگهان دريافتند که همه درها درست بوده است».
 

 

بقیه در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: عرفان های کاذب , ,
:: برچسب‌ها: اشو حقیقت یا سراب , اوشو ,

صفحه قبل 1 ... 17 18 19 20 21 ... 22 صفحه بعد


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا ملکوت و آدرس tamalakoot.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 55
بازدید کل : 12414
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com