عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 130
نویسنده : محمد



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 222
نویسنده : محمد

 برخی تصور میکنند که خشونت و افراطی گرایی فقط مخصوص فرقه های منحرف مسلمان هست و از این مطلب برای تیلیغ عیله دین اسلام استفاده میکنند در اینجا فهرستی از گروههای تروریستی مسیحی اورده شده که با مراجعه به ادرس داده شده  در مورد این گروهها اطلاع پیدا میکنید . 

http://en.wikipedia.org/wiki/Christian_terrorism تروریسم مسیحی

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Christian_Patriot_movement جنبش مسیحی پاتریوت

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Anti-abortion_violence خشونت های سقط جنین

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Christian_Identity_movement جنبش هویت مسیحی

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Gunpowder_Plot توطئه باروت

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Religious_persecution ازار و مذهبی

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Ethnic_cleansing پاکسازی قومی

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Ku_Klux_Klan کولاکوس کلان

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Tripura_rebellion شورشهای هند

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Religious_violence_in_Odisha شور های مذهبی در اودیشا

 

http://en.wikipedia.org/wiki/National_Socialist_Council_of_Nagaland شورای ملی ناگلند

 

http://en.wikipedia.org/wiki/2011_Norway_attacks حملات بعد از 2011 نروز

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Lord's_Resistance_Army ارتش مقاومت خدا افریقای مرکزی

 

http://www.globalsecurity.org/military/world/para/lra.htm ارتش مقاومت خدا افریقای مرکزی

 

http://en.wikipedia.org/wiki/Christian_terrorism_in_the_United_States تروریسم مذهبی در ایالات متحده

 



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: , مسیحیت , خشونت ,
تاریخ :
بازدید : 495
نویسنده : محمد

پدران کاپادوکیایی:

این اصطلاح به شکل گسترده در ادبیات الاهیاتی برای اشاره به سه الاهی دان برجسته (دو برادر و یک دوست) در کلیسا یونانی زبان به کار میرود که مقر آن در منطقه کاپاداکیه بود. این سه نفر عبارتند از:

1-   باسیل کبیر (حدود 330 -379) اسقف قیصریه و برادر بزرگتر گریگورینیسایی

2-   گریگورینازیانزوسی (329-389) اسقف ساسیما و سپس اسقف قسطنطنیه

3-   گریگورینیسایی (335-395) اسقف نیسا

هر یک از این سه نویسنده در جای خود اهمیت بسیاری دارد با این حال، آنان به همراه یکدیگر سهم بسیاری در تحولات مربوط به آموزه تثلیث در قرن چهارم داشته اند. آنان با تاکید بر مفهوم اقنوم (Hypostasit) توانستند تقریری محکم و تا حدی منسجم از مفهوم الوهیت ارائه کنند که عبارت بود از:

یک اقنوم و سه شخص

منطقه کاپاداکیه

کاپادوکیهمنطقه ای در آناتولی مرکزی در ترکیه است که بیش از همه به خاطر نمای شبیه به ماه، شهرهای زیرزمینی، کلیساهای غاری، و خانه های حفاری شده در دل صخره ها، مشهور است (http://www.ghasreshirin.com/city/cappadocia)

باسیل کبیر

باسیل، حدود سال ۳۳۰ در خانواده‌ای ثروتمند و مسیحی چشم به جهان گشود. او در زمینهٔآثارادبیکلاسیکجهانباستان،فلسفهو نیز مسیحیت و علوم الهی، تحصیلات عالیه داشت. در سال ۳۵۱ به آتن رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد و همان‌جا بود که با گریگور نازیانزوسی آشنا شد. او در آتن به عالی‌ترین مدارج تحصیلی عصرِ خودْ رسید و پس از بازگشت به زادگاهش، چندی علم معانی بیان تعلیم می‌داد اما پس از مدتی تعمید گرفت و به سلک راهبان درآمد. او از دِیرهای مهم شرق دیدار کرد و بعد با دارایی‌های خود، جامعه‌ای کوچک از راهبان تشکیل داد. اما دوران عزلتش چندی نپایید و مسئولیت‌های بسیاری به او محول شد و در سال ۳۶۴ در قیصریه به مقام شیخی منصوب، و در سال ۳۷۰ جانشین اسقف قیصریه شد. او زندگی خود را وقف اجرای برنامه‌های اجتماعی برای فقرزدایی و مبارزه علیه آریانیسم کرد تا آنکه در ۳۷۹درگذشت.

ویژگی اساسی آموزه تثلیث این است که در الوهیت سه شخص وجود دارد، پدر، پسر و روح القدس، که در الوهیت مساوی و دارای شأنی همسان هستند موضوع همسانی پدر و پسر در ضمن مباحث مسیح شناسی در شورای نقیه بررسی و تثبیت شد اما الوهیت روح القدس پس از آن به  ویژه در آثار آتاناسیوس و باسیل اهل قیصریه (باسیل کبیر) تثبیت شد.

باسیل نسبت به گرگوری نازیانزوسی ذهن فلسفی تری داشت و به خاطر مطالعات پزشکی اش از آمادگی بیشتری برای بررسی مسائل علمی برخور دارد بود

او برای حل مساله ایی (که چگونه باید جوانان مسیحی را تربیت کرد که فرهنگ آنان به لحاظ ادبی و نیز اخلاقی و فلسفی کاملا یونانی و غیر مسیحی بود) رساله ایی نوشت به نام دانش اموزان: در باب اینکه چگونه از مطالعه آثار ادبی یونانی بهره شایسته ببریم.

نوشته های باسیل را میتوان هشداری علیه آثار کلاسیک یونانی یا برعکس فرخوانی برای مطالعه آنها تفسیر کرد (در واقع هر دوی آنان بود)

باسیل برای حل معزل اینکه تمام نویستنده های اصلی و عمده شاهکارهای یونانی بی دین و غیر مسیحی بودند و قسمت های زیادی از شاهکارها بی اخلاقی و غیر مسیحی بود، هشدار میداد اما بر بعضی از قسمت های آنها که می توانست به ذوق ادبی و حتی به شکل گیری فضیلت کمک کند تاکید می کرد.

باسیل در بحث تثلیث مبارزه تمام با آریوس ائونومیوس میکرد او معتقد بود که آریوس بحث جدل را در تفکر انسانی راه داده و معتقد بود که اگر کسی جدل را قاعده حاکم بر تفکر انسان بداند، اصلا حق ندارد یک الهی دان و در واقع یک مسیحی باشد.

باسیل بر نقطه ضعف بحث جدلی آریوس انگشت گذاشت و گفت که لازمه اینکه خدا ذاتا نامولود است متضمن این نیست که نامولود بودن عین ذات خدا باشد این اصطلاح کاملا سلبی کمال ایجابی ذات الهی را نشان نمیدهد.

باسیل معتقد است که گر چه هیچ نامی به طور مستوفی ماهیت خدا را توصییف نمیکند، اما هر یک از نام های او بیانگر چیزی است که او نیست یا مبین چیزی است که او به طور ایجابی هست.

او معتقد بود که بهترین نام برای خدا وجود (اوسیا) است و این نام مبین خود وجود داست که به هیچ وجه سلب نیست. لذا نقطه شروع یک متکلم باید وجود خدا باشد نه ماهیت نامولود او زیرا وجود وجه مشترک هر سه شخص یا اقنوم الهی و تضمین کننده هم گوهری آنهاست.

از نظرفلسفی کار اصلی باسیل مجموعه مواضع نه گانه اوست این مواعظ که متاخر از تفسیر مفقود شده اورگین بر کتاب پیدایش اند الگوی اصلی زنجیره ای طولانی از نوشته های مشابه سایر آبای کلیسا یا الاهی دانان قرون وسطا است.

در کتاب مواعظ نه گانه تفسیری از متن پیدایش 1: 21-26 وجود دارد که خلقت جهان را توصیف میکند.

گرگوری نازیانزوسی

گریگور نازیانزوسی جزو اشراف‌زادگانِ کاپادوکیا، و پدرش اسقفِ نازیانزوس بود. او در آتن تحصیل کرد و همان‌جا نیز با باسیل آشنا شد. عاقبت پیرو باسیل شد و طریق رهبانیت را همراه او در پیش گرفت. گریگور در مناصب کلیسایی چندان موفق نبود. پدرش، او را در نازیانزیوس به مقام شیخی منصوب کرد اما او در این خدمت نیز موفقیتی به‌دست نیاورد. سپس باسیل او را مجاب ساخت که به‌خاطر سیاست‌های کلیسایی و مبارزه با آریانیسم هم که شده، مقام اسقفی شهر کوچکی را بپذیرد اما گریگور هیچ‌وقت در این شهر انجام وظیفه نکرد. سرانجام در شهر قسطنطنیه به‌عنوان اسقف نقش رهبری جناح نیقیه را بر عهده گرفت. این نقشی محوری و مهم بود و گریگور با تمام وجود مشغول انجام این وظیفه شد. در سال ۳۸۰، در قسطنطنیه پنج «خطابهٔالهیاتی»معروفدردفاعازراست‌دینیِ دیدگاه اعتقادنامهٔنیقیهایرادکرد. اماازرقابت‌هایکلیساییخسته‌خاطرشدوازمقاماسقفیِشورایقسطنطنیهکنارهگرفت،ودرسال۳۸۹ یا ۳۹۰ چشم از جهان فروبست.

دست اندازی های استدلال هیا جدلی آریوس و ائونومیوس به حوزه ایمان و ایستادگی گریگوری نازیانزوسی بیانگر این واقعیت است که وی با قوت تمام بر اولویت و برتری ایمان تاکید دارد. او از حق خود در استفاده از استدلال های عقلی چشم پوشی نمیکند، بلکه میخواهد مطابق با تعالیم مسیحیت از آنها استفاده کند. پرسش از اینکه چگونه خدا پسری خلق کرده که با پدرش یکسان و هم گوهر است، آن گونه که ائونومیوس مطرح کرد، به نظر گرگوری سوال بچه گانه است. ایمان از نظر او دعوت به تسلیم شدن و سر فرود آوردن در برابر یک سر است و استفاده از اصطلاحات برای تعریف ایمان، به قصد نشاندن فهم به جای آن نیست.

گریگوری نیسایی

گریگور نوسایی در سال ۳۳۵ به دنیا آمد و برادر کوچک‌ترِ باسیل و نیز شاگرد او بود. او در میان پدران کاپادوکیایی هوشمندترین و فرهیخته‌ترین بود و مدتی علم معانی بیان تعلیم می‌داد. هر چند ازدواج کرد اما این امر مانع پیوستنش به سلک راهبان نشد. در سال ۳۷۱ باسیل او را مجبور ساخت اسقف نوسا شود. او چند سالی از مقام اسقفی آنجا معزول، و اسقفی آریانی به‌جای او منصوب شد اما مجدداً به مقام اسقفی آنجا رسید و تا پایان عمر در این سمت باقی ماند. پدران کاپادوکیایی، هر سه اوریجنیست بودند اما گریگور نوسایی در پیرویِ اوریجن پرشورترین‌شان بود. او بیش از دو تنِ دیگر، به فلسفه و تعمق و ژرف‌اندیشی‌های الهیاتی علاقه‌مند بود اما در عین حال خود را مدافع راست‌دینی می‌دانست. او حوالی سال ۳۹۴ درگذشت.

فعالیت کلی پدران گاپادوکیایی

پدران کاپادوکیایی، مخصوصاً به‌خاطر مخالفت‌شان با آریانیسم و تعلیم‌شان در مورد تثلیث اهمیت یافتند. آنان دیدگاه اعتقادنامهٔنیقیهراکهپدروپسررا (Homoousios) هم‌ذات می‌دانست و دیدگاه اوریجنیستی را که می‌گفت پدر و پسر و روح‌القدس سه اقنوم یا وجودند، با هم درآمیختند. بدین‌سان، تبیین کردند که جوهر واحد و یگانهٔخداهم‌زمانویکساندرسهاقنومیاشخصیتوجوددارد. امااینکهمی‌گوییمخدایکجوهراستدرسهاقنومیعنیچه؟باسیلتفاوتبینجوهرو اقنوم را چون تفاوت کل و جزء می‌دید، برای مثال تفاوت بین بشریت و یک شخص خاص چون آقای اسمیت. هر انسان دارای جوهر مشترک بشریت (کل) و نیز خصوصیات متمایزکننده و ویژگی‌های فردیِ خاص خود؟ است که او را فردی منحصر به فرد می‌سازند. به همین شکل هر یک از شخصیت‌های سه اقنوم) تثلیث هم جوهر الهی دارند و هم ویژگی‌های متمایزکنندهٔخاصخودرا. بنابراین وجود آقای اسمیت عبارت است از طبیعت انسانی، که مُهرِ ویژگی‌های متمایزکنندهٔاسمیتنیزبرآنمهرشده. بههمینشکل،خدایپدرنیزدارایطبیعتالهیوالوهیتوویژگی‌های متمایزکنندهٔخاصخودبه‌عنوانخدایپدراست. بدین‌سانپدر،پسروروح‌القدسسهوجهمتمایزالوهیتند.

رابطهٔجوهرواقنومبهرابطهٔکلوجزءمی‌ماند. هریکازماتوسطجوهرمشترک،ازهستیبهره‌مندیمامادرعینحالهریکبه‌خاطرویژگی‌هایفردی‌مان،ازهممتمایزیم. در مورد خدا نیز جوهر بر خصوصیاتی مشترک چون نیکویی، الوهیت یا دیگر صفات الهی دلالت دارد، حال آنکه اقنوم (شخصیت) بر ویژگی‌هایِ خاصِ پدری و پسری و قدرت تقدیس‌کننده. باسیل، نامه ۲۱۴:۴

وقتی از خدا سخن می‌گویم شما باید هم‌زمان با یک درخشش و سه پرتوِ نور منور شوید. در الوهیت سه شخصیت یا اقنوم، یا سه شخص وجود دارند. (چرا در مورد اسامی بحث کنیم حال آنکه واژگان همه یک معنا را می‌رسانند؟) تنها یک جوهر وجود دارد یعنی الوهیت. در واقع خدا واحدِ کثیر است، و در کثرتْ واحد. الوهیت یک جوهر است در سه شخصیت و سه شخصیت است در یک جوهر. الوهیت هستی خود را در سه وجه دارد یا اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم الوهیت سه وجه وجودی دارد ... ما نباید بدعت‌کارانه خدا را در یک وجود ادغام کنیم (مونارشیانیسم) و یا او را به وجودهایی با مراتب نامساوی تقسیم کنیم (آریانیسم). گریگور نازیانزوسی خطابه ۳۹:۱۱

پدران کاپادوکیایی رابطهٔیگانگیوسهشخصبودنِالوهیتراصریحوروشنتبیینکردند. امااینتعریف،آنانرادرمعرضاتهامسهخداگرایی۴ (اعتقاد به وجود سه خدا) قرار می‌دهد. اگر رابطهٔجوهرِالوهیتوهراقنوم،همانندرابطهٔانسانیتوهرفردِمشخصباشد،بنابراین آیا می‌توان نتیجه گرفت که سه خدا وجود دارد؟ مشکل هنگامی بزرگ‌تر می‌شد که مقایسه بین سه شخص صرفاً یک قیاس ساده نبود. در واقع باسیل آن را به‌عنوان بخشی از «تعریف» خود از جوهر و اقنوم در نظر می‌گیرد. البته پدران کاپادوکیایی نمی‌خواستند سه خداگرا باشند. آنان بر وجود مشکل واقف، و در پی پاسخ‌گویی به اتهام وارده بودند. گریگور نوسایی مقاله‌ای نوشت با عنوان «در باب این موضوع که سه خدای مجزا وجود ندارد»، اما علی‌رغم نیت‌شان، این بدگمانی وجود داشت که الهیات آنها در واقع بیانگر سه خداگرایی است. حال سؤال این‌جا است که: آیا آنها در مورد اینکه چرا سه شخص یا اقنوم، سه خدایِ مجزا نیستند، توضیح کافی و قانع‌کننده‌ای ارائه داده‌اند یا خیر؟ آنها در این مورد بسیار تلاش کردند و مفاهیمی چون هماهنگی کامل و عمل‌کرد مشترک سه اقنوم را مطرح ساختند. اما یک تیم فوتبال هر چند مثل «یک نفر» بازی می‌کند، به‌هرحال تیمی یازده نفره باقی می‌ماند. پدران کاپادوکیایی در دوران خودشان، به درک مفهوم تثلیث کمک بسیاری کردند اما درک‌شان از مفهوم وحدت و یگانگی الوهیت باید تقویت می‌شد.

انسان‌ها، اگرچه با هم انجام وظیفه کنند، اما می‌توان عمل هر یک را از دیگری تشخیص داد، و آنها را به‌درستی جمعی از اشخاص نامید. هر یک از آنها به‌خاطر محیط و طریق عمل‌کرد خاصِ خودْ از دیگران مجزا می‌شود. اما در مورد خدا چنین نیست. خدای پدر بدون همکاری با خدای پسر کاری را انجام نمی‌دهد و خدای پسر نیز بدون همکاریِ روح‌القدس عمل نمی‌کند. اما هر عمل خدا در مورد خلقت ... از پدر نشأت می‌گیرد، پسر آن را به اجرا می‌آورد و روح‌القدس کاملش می‌سازد. تثلیث اقدس فاعل هر عمل الهی است، اما نه از طریق عمل‌کردِ مجزایِ شخصیت‌های تثلیث، زیرا یک حرکت وجود دارد که از ارادهٔپدرناشیمی‌شودوازطریق پسر به روح‌القدس می‌رسد ... بنابراین ما نمی‌توانیم آن سه را که متحداً به‌شکلی جدایی‌ناپذیر و هم‌سان، قدرت و عمل‌کرد الهی را نسبت به ما و خلقت، جاری و مُحَقَق می‌سازند، سه خدا بنامیم. گریگور نوسایی، عدم وجود سه خدا

پدران کاپادوکیایی علاوه بر آریانیسم باید در برابر پیروان ماکدونیوس نیز مبارزه می‌کردند. آنان گروهی بودند که از تعالیم اسقفی به‌نام ماکدونیوس۵ پیروی می‌کردند که الوهیت پسر را تأیید می‌کرد اما بر این باور بود که روح‌القدس مخلوق است. باسیل در اثری به‌نام «روح‌القدس» به ماکدونیوس پاسخ گفت و طی آن، الوهیت روح‌القدس را تأیید کرد، بدون اینکه او را صریحاً خدا بخواند. گریگور نازیانزوسی که بیش از باسیل عمر کرد در آثارش به‌شکلی صریح‌تر به این موضوع پرداخت و صریحاً روح‌القدس را خدا خواند.

بدعت دیگری که گریگور نازیانزوسی با آن مبارزه کرد آپولیناریانیسم۶ بود. آپولیناریس رد می‌کرد که عیسی روح و فکر انسانی داشت. و بر این باور بود که در انسان، روح در جسم ساکن است، اما در عیسی، کلمه در جسم او ساکن بود و جای روح انسانی را می‌گرفت. این نگرش مدتی در اسکندریه تعلیم رایج بود و آتاناسیوس نیز دیدگاهی مشابه آن داشت. اما آپولیناریس این دیدگاه را به‌شکل افراطی مطرح کرد و در همان وقت، نواقص چنین دیدگاهی کاملاً شناخته شد. گریگور نازیانزوسی استدلال آورد که عیسای مسیح برای اینکه بتواند ما را کاملاً نجات دهد باید کاملاً انسان می‌شد.

هر که به مسیح به‌عنوان انسانی فاقد فکر انسانی توکل دارد خودْ بی‌فکر است و ناشایستهٔنجاتکامل. زیرامسیحنهچیزیمجزاازخود،بلکهآنچهراکهباالوهیتشمتحدساختهبود،نجاتبخشیدهاست. اگرنیمیازوجودآدمسقوطمی‌کردبرایمسیحنیزکافیمی‌بودکهنیم‌وجودیانسانیبرخودبگیردوتنهانیمیازانسانرانجات بخشد. اما چون کل طبیعت انسان سقوط کرده، بنابراین کل آن باید با کل طبیعت مسیح متحد شود و کاملاً نجات یابد. گریگوری نازیانزوسی نامه

منابع

1-     فلسفه آبای کلیسا، هری اوسترین ولفسن، ترجمه علی شهبازی

2-     درسنامه الهیات مسیحی، آلیستر مک گراث، ترجمه بهروز حدادی

3-     تاریخ فلسفه مسیحی در قرون وسطا، إتین ژیلسون، ترجمه رضا گندمی نصر آبادی

4-     تاریخ تفکر مسیحی،پروفسور تونی لین



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: , مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 266
نویسنده : محمد

بخش اصلى مجموعه عهد جديد همان انجيل هاى چهارگانه است كه در واقع، زندگى نامه و سخنان حضرت عيسى است. به گفته بيشتر دانشمندان قديم و جديد، اين چهار انجيل بين سال هاى 65 تا 100 ميلادى نوشته شده و بين سال هاى 150 تا 180 ميلادى رسمى و قانونى شده است. به موازات اين چهار انجيل، از ده ها كتاب ديگر با عنوان انجيل نام برده شده است كه از آنها، تحت عناوين غيررسمى، غيرقانونى يا اپوكريفايى نام برده مى شود. اين آثار، در همان دوره نگارش و قانونى شدن چهار انجيل قانونى و تا چندين قرن پس از آن به نگارش درآمده و محتواى آن، زندگى و سخنان حضرت عيسى است، اما دقيقاً قالب و چارچوب چهار انجيل رسمى را رعايت نكرده است. برخى از اين اناجيل، صرفاً سخنانى از حضرت عيسى(ع) را نقل كرده است و برخى صرفاً معجزاتى از آن حضرت را; برخى از آنها حوادثى از زندگى عيسى و پدر و مادر او را نقل كرده است كه در اناجيل ديگر نيامده است. نسخه هاى كاملى از برخى از اين نوشته ها موجود است و از برخى از آنها صرفاً پاره هايى به جاى مانده و از برخى ديگر فقط جملاتى كه عالمان سده هاى نخست مسيحى آنها را نقل كرده اند. آشنايى با اين اناجيل دست كم از دو جهت مهم است، يكى اين كه فضاى انجيل نويسى را در سده هاى نخست نشان مى دهد و ديگر اين كه به كار تطبيقى كمك مى كند; زيرا براى نمونه در مواردى كه درباره زندگى عيسى بين قرآن مجيد و اناجيل رسمى اختلاف است، گاهى برخى از اناجيل غيررسمى حادثه را شبيه قرآن نقل كرده است. نوشتار حاضر در پى آن است كه اين اناجيل را به اختصار معرفى كرده، اشاره اى به محتوا، تاريخ نگارش، زبان اصلى، نويسنده احتمالى و زمان نگارش آنها كند.

 

انجيل لوقا، كه يكى از چهار انجيل رسمى و قانونى عهد جديد است، با اين عبارت آغاز مى شود:

عاليجناب تئوفيلوس، بسيارى كوشيده اند شرح زندگى عيسى مسيح را به نگارش در آورند و براى انجام اين كار، از مطالبى استفاده كرده اند كه از طريق شاگردان او و شاهدان عينى وقايع، در دسترس ما قرار گرفته است. اما از آنجا كه من خود، اين مطالب را از آغاز تا پايان، با دقت بررسى و مطالعه كرده ام، چنين صلاح ديدم كه ماجرا را به طور كامل و به ترتيب برايتان بنويسم... (انجيل لوقا، 1:1ـ3).

 

دانشمندان برآنند كه انجيل لوقا بين سال هاى 75ـ85 ميلادى نوشته شده است (HBD, p.583). از فقره فوق بر مى آيد كه در اين زمان، يعنى اواخر قرن اول، انجيل نويسى امرى متعارف بوده و تعداد زيادى انجيل موجود بوده است. دانشمندان برآنند كه دو انجيل مرقس و متى، از اناجيل قانونى، قبل از انجيل لوقا نوشته شده است، پس بايد تعداد زيادى انجيل، غير از اين دو انجيل، در زمان نگارش انجيل لوقا موجود بوده باشد.

از سوى ديگر، فرايند قانونى شدن مجموعه عهد جديد، روندى تدريجى بوده است. اين فرايند در نيمه قرن دوم هنوز به نتيجه مشخصى نرسيده بود و ظاهراً از نوشته اى كه از ايرنئوس باقى مانده، برداشت مى شود كه در ربع آخر قرن دوم چهار انجيل رسمى فعلى به عنوان كتاب هاى قانونى پذيرفته شده و گويا پرونده اناجيل قانونى در اين زمان بسته شده بود (پيترز، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ج2، ص72; كرنز، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ، ص94). درباره كل مجموعه عهد جديد، هر چند تكليف بخش عمده اين كتاب ها تا پايان قرن دوم روشن شده، اما درباره برخى از آنها نزاع تا پايان چهارم ادامه داشته و در اين زمان پرونده نهايى عهد جديدِ قانونى، شامل 27 كتاب و نوشته بسته شد (پيترز، همان، ج2، ص75ـ76). پس يك دوره چهار قرنى را بايد دوره نگارش و رسميت يافتن متون مقدس مسيحى به حساب آورد. در خلال اين دوره و مدتى پس از آن، به موازات چهار عنوان نوشته كه در مجموعه عهد جديد وجود دارد، يعنى انجيل، اعمال، نامه و مكاشفه، نوشته هاى ديگرى با همين عناوين به وجود آمده كه در مجموعه عهد جديد قانونى پذيرفته نشده است. بخش عمده اين نوشته ها تحت عنوان انجيل قرار دارد كه به گونه اى به زندگى و شخصيت و تعاليم عيسى يا بخشى از آنها مى پردازد. اين اناجيل در بسيارى از موارد با اناجيل رسمى اختلاف دارد و زندگى حضرت عيسى را به گونه ديگرى نشان مى دهد. در برخى از اين اناجيل گزارش زندگى عيسى در بخش هايى با گزارش قرآن مجيد از اين ماجرا نزديك و شبيه است.

تعداد اين اناجيل زياد است; به گونه اى كه گفته مى شود كه تعداد آنها به بيش از دو دوجين مى رسد The Oxford (, p.39)Dictionary. در اين نوشتار برآنيم كه مهم ترين و معروف ترين اين اناجيل را به اختصار معرفى كنيم. نويسندگان مسيحى اين اناجيل را به صورت هاى مختلف دسته بندى كرده، تحت چند عنوان به آنها پرداخته اند. آنان «انجيلِ برنابا» را در اين مجموعه نمى آورند، و ما بر آنيم كه به اختصار درباره اين مجموعه در هفت محور به بحث بپردازيم.

 

الف. اناجيل كودكى و والدين عيسى

از ميان اناجيل غيرقانونى، چند انجيل زير به تولد و كودكى عيسى يا زندگى مريم يا يوسف نجار پرداخته است:

 

1. انجيل يعقوب

اين نوشته كه خود را به يعقوب منسوب مى كند و گفته مى شود كه شايد مقصود از يعقوب همان برادر عيسى مسيح است، به تاريخ تولد مريم تا تولد عيسى مى پردازد. از آنجا كه عمده مطالب اين انجيل به مباحث مقدم بر مباحث موجود در اناجيل قانونى مربوط است، اين نوشته از قرن شانزدهم و به دنبال ترجمه آن به لاتين توسط فردى فرانسوى به نام پاستل به «انجيل آغازين» )Protevangelium( معروف شده است , New Testament Apocrypha, vol. 1, p.182;The internationol standard Bible (vol.1, p.423). گفته مى شود كه قديمى ترين نسخه خطى كه از اين نوشته كشف شده، مربوط به قرن سوم ميلادى است و عنوان «ميلاد مريم، مكاشفه يعقوب» را دارد (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص312).

تاريخ نگارش اين انجيل نيمه دوم قرن دوم احتمال داده مى شود و اين زمانى است كه فرايند قانونى شدن اناجيل قانونى به شكل نهايى خود نرسيده بود; اريجن به صورت يقينى و كلمنت اسكندرانى و ژوستين احتمالا، اين سند را مى شناخته اند و مطالبى مانند «تولد عيسى در غار و رسيدن نسب مريم به داود را از آن نقل كرده اند (Ibid, p.423). اين انجيل در اواسط نيمه دوم قرن دوم به زبان يونانى و احتمالا در مصر توسط فردى كه يهودى الاصل نبوده نوشته شده است; زيرا از جغرافياى فلسطين و رسوم يهودى اطلاع زيادى نداشته است , vol.1, p.182)The Internationol Standard Bible(.

دو نكته درباره اين نوشته بسيار شايان توجه است; زيرا نشان دهنده توجه زياد مسيحيان به اين كتاب در سده هاى نخست ميلادى و پس از آن است. نخست اين كه پدران اوليه كليسا به اين كتاب زياد اشاره كرده، از آن نقل قول كرده اند و اين نشان مى دهد كه در جهان مسيحيت مقبوليت زيادى داشته است , p. 24)The Lost Books of the Bible(. دوم اين كه در همان سده هاى نخست، اين كتاب به صورت بسيار گسترده اى به زبان هاى مختلف ترجمه شده و نسخه هاى متعددى از آن به زبان هاى مختلف در دست است. نسخه هايى از ترجمه اين اثر به زبان هاى سريانى، جنبشى، اسلاوى، ارمنى، گرجى، عربى و غيره موجود است و برخى از نويسندگان از اين كه اين كتاب در همان سده هاى نخست به لاتين ترجمه نشده، تعجب كرده يا تلاش كرده اند كه دليلى براى آن بياورند (ابوكريفا العهد الجديد، ص51;  vol. 1, p. 182; wilson, The International Standard vol. 1, p. 422New Testament Apocrypha,).

محتواى اين نوشته قابل توجه و تأمل است; زيرا بخش عمده اى از آن يعنى تولد مريم در اناجيل قانونى نيامده است. البته اين ماجرا در قرآن مجيد آمده است كه دو روايت شبيه و قابل مقايسه است. تولد عيسى، كه در اناجيل متى و لوقا آمده، در اين كتاب متفاوت، و از جهاتى قابل مقايسه با روايت قرآن مجيد از ماجرا نقل شده است.

كتاب از اينجا آغاز مى شود كه فردى از بنى اسرائيل به نام يواقيم، كه فردى ثروتمند است و همسرى به نام حنه دارد، فرزندى ندارد. او و همسرش غمگين اند و نزد خدا گريه و زارى كرده، از او فرزندى مى خواهند و نذر مى كنند كه اگر خدا فرزندى به آنان عطا كند، آن را وقف معبد كنند. پس خدا مژده دخترى را به آنان مى دهد و چون دختر، كه نام او مريم است، سه ساله مى شود او را به معبد مى برند و كاهن اعظم، يعنى زكريا، مسئوليت او را به عهده مى گيرد. او در معبد زندگى خاصى دارد و فرشتگان براى او طعام مى آورند. چون دوازده ساله مى شود كاهن اعظم، مسئوليت بكارت او را به فردى به نام يوسف، مى سپارد كه خدا به صورت اعجازآميز او را براى اين كار برگزيده بود، وى پيش تر ازدواج كرده بود و فرزندانى داشت. در اين زمان، فرشته خداوند به مريم مژده فرزند مى دهد. چون شش ماه مى گذرد، يوسف متوجه حاملگى مريم مى شود و ناراحت و غمگين مى شود و ندبه مى كند، فرشتگان ماجرا را به او خبر مى دهند. مريم و يوسف در محاكمه حاضر مى شوند و چون كاهن آنان را آزمايش مى كند و سربلند بيروت مى آيند، آن دو را روانه مى كند.

امپراتور دستور سرشمارى مى دهد و چون آن دو حركت مى كنند و به وسط راه مى رسند مريم احساس درد زايمان مى كند. او در غارى زايمان مى كند و نور به داخل غار مى تابد. قابله ها او را بررسى مى كنند و بعد از زايمان نيز بكارت او را تأييد مى كنند. مجوسيانى براى ديدن عيسى، كه ستاره او را ديده اند مى آيند و هيروديس كه ماجراى تولد مسيح را شنيده بود، دستور قتل اطفال را مى دهد. مريم طفل را پنهان مى كند. هيروديس در پى يحيى است و پدر او زكريا را به قتل مى رساند و كتاب پايان مى يابد.

 

2. انجيل كودكى توماس

نام اين نوشته در نسخه هاى خطى «كودكى خداوند، عيسى» (نسخه سريانى) و «گزارش كودكى خداوند به وسيله توماس، فيلسوف اسرائيل» (نسخه اول يونانى) و «كتاب رسول مقدس توماس درباره با زندگى خداوند در كودكى اش» (نسخه دوم يونانى) است  vol. 1, p. 441) New Testament Apocrypha,(Wilson, و اين نوشته از «انجيل توماس» كه در نجع حمادى كشف شد (و بعداً به آن خواهيم پرداخت)، كاملا متفاوت است. اين انجيل معجزاتى را حكايت مى كند كه عيسى بين پنج تا دوازده سالگى انجام داده است  vol. 1, p. 182)The International Standard(. ايرنئوس در كتاب عليه بدعت ها آورده است كه فرقه اى از گنوسى ها كتابى داشته اند كه مشتمل بر فقره اى از همين انجيل توماس (باب ششم) بوده است. اين امر از وجود اين انجيل در اواخر قرن دوم حكايت مى كند  vol. 1, p. 442) New Testament Apocrypha,(Wilson,. نويسنده اى مسيحى به نام كيِرلس اورشليمى (متوفاى 386 م.) مى گويد: اين انجيل تأليف توماس رسول نيست; بلكه توماس ديگرى كه شاگرد مانى، مؤسس مانويت، بوده آن را نوشته است. اما مانى در قرن سوم مى زيسته و در قرن دوم اريجن اسم اين كتاب را آورده و ايرنئوس به آن استشهاد كرده است. بنابراين بايد گفت كه كيرلس از قدمت كتاب بى اطلاع بوده است و كتاب در قرن دوم موجود بوده است (الطرزى، اپوكريفا العهد الجديد، ص21).

از اطلاعات اين كتاب درباره يهوديت بر مى آيد كه نويسنده بايد فردى مسيحىِ غيريهودى الاصل بوده باشد. اين انجيل اكنون به دو صورت موجود است; يكى قديمى تر كه مفصل و مشتمل بر نوزده باب است، و ديگرى كوتاه تر كه مشتمل بر يازده باب است. اكثر نسخه هاى خطى يونانىِ اين كتاب، مربوط به بعد از قرن سيزدهم است. نسخه هاى ديگرى از اين كتاب به زبان هاى سريانى، لاتين، جشى گرجى و اسلاوى موجود است.

همان طور كه گذشت، محتواى اين نوشته معجزاتى است كه عيسى در كودكى انجام مى داد. او آب را مطيع خود ساخت. با گل مجسمه چند پرنده ساخت و چون مورد اعتراض قرار گرفت كه چرا حكم شنبه را نقض كرده، به مجسمه ها دستور داد كه زنده شوند. كسانى كه او را اذيت كردند نفرين كرد و آنان مردند. معلمان از دانايى و حكمت او در تعجب مى ماندند. او مردگان را زنده مى كرد و بيمارانى را شفا مى داد. آب را در لباس خود حمل مى كرد. بذرى مى كاشت و معجزه آسا ثمر مى آورد. با چوب كوچكى براى پدرش كه نجار است، وسيله بزرگى ساخت و سرانجام در دوازده سالگى در معبد تعاليمى را بيان مى كرد كه عالمان يهود در شگفت مى ماندند (برخى از معجزاتِ فوق در نسخه دوم يونانى، كه كوتاه تر است، نقل نشده است).

 

3. انجيل متاى دروغين

اين نوشته، اثرى تركيبى است كه گفته مى شود كه در زمان هاى متأخر يعنى سده هاى ششم تا هشتم يا هشتم و نهم به زبان لاتين نوشته يا گردآورى شده است.  vol. 1, p. The International Standard vol. 1, p. 458; New Testament Apocrypha, (Wilson, 183)باب هاى اول تا هفدهم اين نوشته برانجيل يعقوب مبتنى است و حوادثى درباره تولد و كودكى مريم تا تولد عيسى در بردارد. به همين جهت، برخى اين نوشته را ترجمه لاتينى انجيل يعقوب مى دانند كه مطالب ديگرى به آن افزوده شده است (بولس الغفالى، الخورى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص313). شايد تعبير فوق درست نباشد چرا كه حدود سه پنجم مطالب اين نوشته، يعنى باب هاى هفدهم تا چهل و دوم با مطالب انجيل يعقوب بيگانه است. برخى برآنند اساس كه مطالب باب هاى 25 تا 42، انجيل كودكى توماس است  vol. 1, p. 183)The International Standard(. با اين حال، در اين بخش نيز مطالبى اضافه بر انجيل كودكى توماس آمده است. نمونه آن باب هاى 35، 36 و 40 است (ابوكريفا العهد الجديد، ص84). آنچه در اين نوشته بين باب هاى هفدهم تا بيست و پنج آمده، مربوط به مسافرت يا فرار خانواده يوسف به مصر است. در اين سفر، عيساى كودك معجزات متعددى انجام داده است. چون در غارى به استراحت پرداختند و مارهايى به آنان حمله كرد، عيسى آنها را چنان رام كرد كه به سجده افتادند. حيواناتِ ديگر رام شده، دنبال آنان مى روند; درخت خرما خم شد تا مريم از ميوه آن تناول كند و اين را عيسى انجام داد. عيسى كارى كرد كه فاصله براى آنان كوتاه شود. بت هاى معبد مصر نزد عيسى به سجده افتادند و پادشاه مصر و لشكرش وارد معبد شده، بر عيسى سجده كردند.

به هر حال، مطالب اين انجيل را مى توان به سه بخش تقسيم كرد. باب هاى اول تا هفدهم مربوط به قبل از تولد عيسى و در واقع بيشتر، تولد، كودكى و باكره بودن مريم است كه بيشتر بر انجيل يعقوب مبتنى است. باب هاى هفدهم تا بيست و چهارم معجزاتى را بيان مى كند كه عيسى در سفر مصر انجام داد. باب هاى 25 تا 42 معجزاتى را بيان مى كند كه عيسى از پنج سالگى تا دوازده سالگى انجام داد و بيشتر بر انجيل كودكى توماس مبتنى است. پس اين سخن درست به نظر مى رسد كه اين نوشته تركيبى از اناجيل موجود بوده و به تدريج در دوره هاى متأخر چنين گردآورى اى ضرورى دانسته شده است  vol. 1, p. 458) New Testament Apocrypha,(Wilson,.

اما علت اين كه اين نوشته، عنوان «متاى دروغين» را گرفته، آن است كه دو تن از اسقف هاى معاصر جرومِ قديس به او نامه اى نوشتند و از او خواستند تا كه انجيلى را كه متى به زبان عبرى نوشته جزو متن مقدس قانونى قرار ندهد. جروم پاسخ داد كه وى توجه دارد كه اگر متى مى خواست اين اثر منتشر شود، آن را به انجيل اصلى ملحق مى كرد. او مى گويد من اين اثر را ترجمه مى كنم ولى جزو متن قانونى قرار نمى دهم (الطرزى، ابوكريفا العهد الجديد، ص85ـ86). نامه نگارى فوق باعث شد كه برخى همين نوشته موجود را انجيلى بدانند كه در اين نامه ها به آن اشاره شده است. اما گفته مى شود اين خطاست و اين نوشته مدت ها پس از جروم گردآورى شده است (ibid).

 

4. انجيل عربى كودكى (انجيل قيافا)

گفته مى شود كه اين انجيل احتمالا در اصل به زبان سريانى و در سده هاى پنجم و ششم ميلادى گردآورى شده است (ابوكريفا العهد الجديد، ص114;  vol. 1, p. 183The International Standard). عنوان اين نوشته «كتاب يوسف قيافا» است. اين عنوان از آنجا ناشى شده كه يعقوبيان سريانى زبان معتقد بودند كه قيافا، كاهن يهودى معاصر عيسى، مسيحى شده است (همان). نسخه خطى عربى، كه در واقع ترجمه اى از اصل سريانى بوده، براى نخستين بار در سال 1697 آن به لاتين ترجمه و منتشر شد ولى اكنون اصلى عربى آن موجود نيست  vol. 1, p. 457) New Testament Apocrypha,(ibid; Wilson,.

محتواى اين نوشته از سه بخش اصلى تشكيل شده است: تولد عيسى، سفر به مصر و معجزاتى كه در آنجا صورت گرفت و معجزات عيسى در كودكى (ibid; p. 456). بخش اول باب هاى نخست تا دهم را در برمى گيرد. اين بخش شبيه انجيل يعقوب است. بخش دوم باب هاى 11ـ35 را در بر مى گيرد كه از منابع متعدد موجود گرفته شده است. بخش سوم باب هاى 36ـ55 را در بر مى گيرد و شبيه انجيل كودكى توماس است (همان).

با اين حال، اين نوشته مطالب خاص خود را نيز دارد; براى مثال، عيسى در گهواره با مريم سخن مى گويد (باب اول).

 

5. انجيل ميلاد مريم

اين نوشته كه «انجيل كودكى مريم» نيز خوانده شده، مربوط به سده هاى پنجم و ششم ميلادى است (ابوكريفا العهد الجديد، ص139). اين نوشته داستان تولد مريم و كودكى او و زندگى او در معبد و سپرده شدن او به يوسف و آبستن شدن مريم به وسيله روح القدس را در بردارد و ظاهراً سخنى اضافه بر انجيل يعقوب و انجيل متاى دروغين ندارد.

گفته مى شود كه اين نوشته همان داستان كودكى مريم در انجيل متاى دروغين است كه اصلاح شده و ازدواج اول يوسف را (كه با اناجيل قانونى ناسازگار است) و نيز برخى از مطالب ناخوشايند را حذف كرده، برخى از مطالب كسل كننده را كوتاه كرده است  vol. 1, p. 458) New Testament Apocrypha,.(Wilson,

 

6. انجيل يوسف نجار

اين نوشته در قرن چهارم ميلادى يا حدود سال 400 به زبان يونانى در مصر نوشته شده و اكنون نسخه هاى لاتينى، قبطى و عربى آن موجود است (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص313;  vol. 1, p._183The International Standard). البته برخى اصل اين نوشته را قبطى دانسته اند (الطرزى، ابوكريفا العهد الجديد، ص23).

در واقع، اين نوشته داستان زندگى يوسف نجار است كه در ضمن آن، قدرى از زندگى مريم و نيز تولد عيسى آمده است. داستان زندگى يوسف را عيسى براى شاگردانش بر فراز كوه زيتون نقل مى كند.

يوسف در بيت لحم نجارى مى كرد و مريم در معبد خداوند به خدمت مشغول بود. يوسف، كه پيش تر ازدواج كرده و داراى فرزندانى بود، به سرپرستى مريم انتخاب شد. مريم به وسيله روح القدس آبستن شد و فرشته خداوند يوسف را از ما وقع مطلع كرد. ماجراى سرشمارى پيش آمد و در راه عيسى متولد مى شود و هيروديس دستور قتل عام اطفال را مى دهد و خانواده يوسف به مصر مى گريزد و سپس با مرگ هيروديس به ناصره جليل باز مى گردد. آنچه گذشت، در نه باب اول اين نوشته آمده، كه مشابه ديگر اناجيل كودكى است و تنها در جزئيات متفاوت است.

از باب دهم سخن از كهن سالى يوسف است كه به 111 سالگى رسيده و كاملا سالم است. عيسى در خانواده يوسف بود و فرشته خداوند يوسف را از مرگ او مطلع كرد. يوسف به دعا مشغول شد و به مرض مرگ مبتلا گشت. يوسف روح خود را تسليم كرد و به هنگام مرگ، سخنانى به زبان آورد و كلمات ايمان را شهادت داد. يوسف در حال احتضار بود و عيسى براى او دعا كرد و ميكائيل و جبرائيل روح او را به مكان ابرار منتقل كردند و بدن او را فرشتگان تكفين كردند و عيسى خطاب گفت كه حتى بدن او از بين نمى رود. يوسف به خاك سپرده شد.

در پايان، سخنى درباره مرگ آمده است و آن اين كه مرگ به خاطر گناه آدم بر همگان عارض مى شود و شاگردان مسيح در اين باره از او سؤالاتى كردند.

ويژگى اين نوشته آن است كه بحث هايى الهياتى درباره آخرت شناسى مطرح كرده است. برخى با توجه به اين مباحث تاريخ نگارش كتاب را حدود سال 400 ميلادى تعيين كرده اند (الطرزى، ابوكريفا العهد الجديد، ص23).

 

7. انجيل صعود مريم

اين انجيل در قرن پنجم و در حدود سال 400 ميلادى در مصر به زبان يونانى نوشته شده و به زبان هاى سريانى، قبطى، عربى و لاتين ترجمه شده و نسخه هايى خطى از اين ترجمه ها موجود است (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص313;
 vol. 1, p. 183The International Standard).

در بخشى از اين نوشته آمده است كه عيسى دو سال پس از صعود، بر مادرش مريم ظاهر شد و به او مرگ قريب الوقوعش خبر داد. پس از وفات مريم، معجزات و شفاهايى بهواسطه جسد او رخ داد تا اين كه عيسى روح را به بدن او برگرداند و به بهشت منتقل شد (ibid). اين عمل در حضور رسولان رخ داد و پس از آن بود كه بدن مريم به خاك سپرده شد بود. در نسخه عربى جزئيات بيشترى از زندگى مريم، مانند معجزات، عبادت و طلب شفاعت از او و نيز اعيادى كه براى احترام به او گرفته شده، آمده است (همان).

گفته مى شود كه اين سند در تنسيق آموزه «صعود مريم»، كه در سال 1950 توسط پاپ پيوس دوازدهم قانونى اعلام شد، نقش مهمى داشته است (ibid).

 

ب. اناجيل مربوط به حوادث پايان زندگى عيسى

برخى از نوشته ها به حوادث پايان زندگى عيسى از قبيل رنج هاى او و برخاستن او از قبر پرداخته اند. اين حوادث در هر چهار انجيل قانونى با تفاوت هايى نقل شده، اما گاهى بين اين نوشته هاى غيرقانونى، و اناجيل قانونى تفاوت هايى ديده مى شود.

 

1. انجيل پطرس

اين انجيل، كه تنها بخشى از آن باقى مانده، بخش پايانى زندگى عيسى، يعنى از محاكمه تا پايان زندگى زمينى و رستاخيز او را حكايت مى كند. هر چند نمى توان تاريخ دقيق نگارش آن را تعيين كرد، اما بايد گفت كه اين نوشته يكى از قديمى ترين اناجيل اپوكريفايى است و در نيمه اول قرن دوم و شايد حدود سال 130 ميلادى در سوريه نوشته شده است. يوسبيوس در قرن چهارم از سراپيان كه در سال 190 ميلادى اسقف انطاكيه بود، نقل كرده است كه انجيل پطرس در روسوس در نزديكى انطاكيه به صورت علنى قرائت مى شده است. اريجن در تفسيرش بر انجيل متى (10:17) مى گويد كه انجيلى به نام انجيل پطرس توسط كسانى كه معتقد بودند كه برادران عيسى از ازدواج قبلى يوسف بودند، مورد استفاده قرار مى گرفته است.

گفته مى شود كه از آنجا كه در اين نوشته به اين اشاره شده كه عيسى در بالاى صليب اصلا رنج نكشيد و احساس درد نكرد، پس نويسنده بايد از كسانى باشد كه جسم عيسى را نه جسم واقعى، بلكه جسم ظاهرى مى دانسته است. هم چنين نويسنده از اناجيل رسمى، به ويژه اناجيل همنوا، استفاده كرده است.

از نكات قابل توجه در اين انجيل آن است كه نويسنده پيلاطس، سردار رومى، را از قتل عيسى تبرئه مى كند و همه اتهام را متوجه هيروديس يهودى مى كند. به هنگام برخاستن او از قبر حوادث شگفتى رخ مى دهد و حتى دشمنان او از برخاستن او مطلع مى شوند. سه مرد، كه قد دو نفر از آنان به آسمان مى رسد و نفرسوم كه رهبر آنان است و قدش از آسمان هم مى گذرد، همراه صليب از قبر بيرون آمدند و آنان از صليب، كه تشخص يافته، امورى را مى پرسند و او پاسخ مى دهد. عيسى بعد از قيام بر عده زيادى ظاهر شد و... در سال 1886 دست نوشته اى به زبان يونانى از اين انجيل، كه بخش هايى از آن را شامل مى شد، در مصر كشف شد كه همين بخش در دست است (همان، ص311ـ312; سعيد، حبيب، المدخل الى الكتاب المقدس; ص236) , p. 89-91) An Introdoction to the New Testament Apocrypha(ibid, p. 183; Lapham, Fred,

 

2. انجيل نيقوديموس (اعمال پيلاطس)

نام اين نوشته در ابتدا اعمال پيلاطس بوده و در سنت لاتينى و از حدود سده هاى 13 و 14م. به نام انجيل نيقوديموس ـ فردى كه پس از سال ها ابتلا به فلج به دست عيسى شفا يافت ـ معروف شده است. مطابق اين سنت فردى مسيحى به نام انانياس ادعا كرد كه در سال 425 گزارشى را، كه از نيقوديموس به زبان عبرى بوده، به زبان يونانى ترجمه كرده است The ( vol. 1, p. 183)International Standard. با اين حال، احتمال قوى داده شده كه اين نوشته در اصل به زبان يونانى نوشته شده و برخى زبان لاتينى را نيز احتمال داده اند (الطرزى، ابوكريفا العهد الجديد، ص25).

ژوستين و ترتوليان به «كتاب اعمال پيلاطس» اشاره كرده اند كه البته معلوم نيست كه مقصود همين كتاب باشد.

به هر حال، اين كتاب داراى دو بخش است. بخش نخست كتاب به محاكمه عيسى و صليب او اختصاص يافته است در اين بخش تلاش شده كه پيلاطس از اتهام قتل مسيح تبرئه شود و يهوديان عامل قتل قلمداد شوند. بخش دوم كتاب به نزول عيسى به دوزخ اختصاص يافته است. گفته مى شود كه اين دو بخش در دو زمان نوشته شده و بعداً به هم ملحق شده است. بخش دوم قديم تر است و احتمالا در قرن دوم نوشته شده و بخش اول در قرن چهارم نوشته شده است. با اين حال، نمى توان زمان دقيقى براى زمانى كه اين دو به هم ملحق شده، تعيين كرد.

نسخه هاى متعددى از اين اثر به زبان هاى يونانى، سريانى قبطى، جشى، ارمنى و لاتينى موجود است (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص314; سعيد، المدخل الى الكتاب المقدس، ص239).

 

ج. اناجيل يهودى ـ مسيحى

برخى از اناجيل اپوكريفايى با گرايش يهودى نگاشته شده كه گفته مى شود احياناً مسيحيان يهودى الاصل آن را به وجود آوردند يا در ميان آنان رواج داشته است. سه نوشته تحت اين عنوان قرار مى گيرد كه گفته مى شود كه پاسخ به اين پرسش كه اين سه واقعاً سه تاست يا يكى، بسيار مشكل است. برخى بر آنند كه از اين سه نوشته، يعنى انجيل عبرائيان، انجيل ناصريان و انجيل ابيونى ها، دومى و سومى نسخه اصلاح شده اولى است (ibid, p. 184.).

جروم به انجيلى عبرى كه در ميان ابيونى ها رواج داشت و انجيلى عبرى كه ناصريان (نصرانيان)، ساكن در شمال سوريه، آن را معتبر مى دانستند، اشاره مى كند و مى گويد كه او انجيلى عبرى را به لاتين ترجمه كرده است (ibid).

به هر حال، از اين اناجيل سه گانه تنها قطعه هايى در دست است كه نويسندگان سده هاى نخست مسيحى آن را نقل كرده اند و تعيين اين كه هر يك از اين قطعه ها دقيقاً از كدام انجيل بوده يا اين كه اساساً از يك نوشته بوده، مشكل است. از آنجا كه از اين سه انجيل نسخه اى نمانده و تنها به نامش اشاره شده يا فقره اى از آن نقل شده، گاهى آنها را اناجيل گمشده مى خوانند (ANA, p. 82.).

 

1. انجيل عبرانيان

اين اثر، اصل آن باقى نمانده و ما تنها با اشاره هايى كه كلمنت، اريجن، يوسبيوس و جروم به آن كرده و قطعه هايى كه از آن نقل كرده آن را مى شناسيم. اين انجيل در اصل به زبان آرامى يا عبرى نگاشته شده و در ميان مسيحيان يهودى الاصل مصر در قرن دوم رواج داشته است. پس اين انجيل در اواخر قرن اول يا اوايل قرن دوم نگاشته شده است (سعيد، المدخل الى الكتاب المقدس، ص235ـ236;  vol. 1, p.184The International Standard). گويا جروم نسخه اى از اين اثر را در قرن چهارم در انطاكيه يافته و آن را اصل سامى براى انجيل متاى قانونى انگاشته و قسمت هايى از آن را ترجمه كرده است (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص310). از فقراتى كه از اين انجيل باقى مانده مقام والاى يعقوب، برادر عيسى، استفاده مى شود و مسيحيان يهودى الاصل چنين اعتقادى داشته اند.

هم چنين عيسى، روح القدس را مادر خود خوانده و بنابراين مؤنث تلقى شده است و اين امر ريشه سامى دارد. اين امور از اصل سامى اين نوشته حكايت مى كند (ibid). هم چنين از اين نوشته، اين عبارت نقل شده كه «مرا لمس كنيد و بدانيد كه من روح نيستم بلكه جسم هستم.» (همان) اين عبارت بيشتر يهودى بودن اثر را نشان مى دهد و در مقابل انجيل پطرس قرار دارد كه جسم عيسى را ظاهرى مى دانست (هم چنين رك: vol. 1, p. ANA, p. 159-193;  New Testament Apocrypha, Wilson,112-116 458).

 

2. انجيل ناصريان (نصرانيان)

اين نوشته به زبان آرامى يا عبرى در اوايل قرن دوم در شمال سوريه، يعنى همان جايى كه ناصريان (نصرانيان) مى زيستند، نوشته شده است. بسيارى از نويسندگان سده هاى نخست به اين انجيل اشاره كرد، از آن نقل كرده اند. حدود سى فقره كه از اين كتاب نقل شده، اكنون باقى مانده و اين فقرات شباهت بسيار زياد اين نوشته را با انجيل متاى قانونى نشان مى دهد. اين انجيل نيز اهميت زيادى به شخصيت يعقوب، برادر عيسى، مى دهد. به هر حال شباهت زياد اين نوشته با انجيل متى باعث شده كه كسانى اين نوشته را همان انجيلى بدانند كه يوسيبيوس در قرن چهارم از پاپياس در قرن اول نقل كرده كه متاى حوارى انجيل خود را به زبان عبرى نوشت و ديگران آن را به يونانى ترجمه كردند. باز گفته مى شود كه اين انجيل همان انجيل عبرانيان است كه جروم در نزديكى انطاكيه كشف كرد (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص310;  The vol. 1, p. 184; ANA, p. 82-83International Standard).

 

3. انجيل ابيونى ها

ابيونى ها فرقه اى از مسيحيان بودند كه در سده هاى نخست از درون مسيحيان يهودى گرا بيرون آمدند و اعتقاداتى خاص داشتند. آنان با اعتقادات پولس درباره مسيح و نيز نفى شريعت مخالف بودند. گفته مى شود كه آنان از ميان اناجيل رسمى تنها انجيل متى را قبول داشتند.

انجيل منسوب به ابيونى ها در حدود سال 150 و به زبان يونانى نوشته شده است. و در آن مطالبى نقل شده كه تفكيك آن از مطالب مذكور در دو انجيل قبل مشكل است. اين انجيل كه تا حدى شبيه انجيل متاى قانونى بوده، نكات خاصى داشته است. تعميد مسيح و انتخاب دوازده حوارى را نقل مى كند، ولى گويا سه انجيل همنوا، متى، مرقس و لوقا را در اين باره تركيب كرده است. اين انجيل بقاى بكارت مريم پس از تولد عيسى را انكار مى كند و مى گويد عيسى پس از تعميد، فرزند خدا شد. گفته مى شود كه ردپايى از تعاليم گنوسى ها در اين كتاب ديده مى شود (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص310ـ311;  vol. 1, p. New Testament Apocrypha, vol. 1, p. 184; ANA, p. 84-85; Wilson, The International Standard166-168).

 



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: , مسیحیت , انجیل ,
تاریخ :
بازدید : 183
نویسنده : محمد

د. اناجيل گنوسى (اناجيل كشف شده در نجع حمادى)

گنوسى هاى مسيحى گرايشى بودند كه مسيحيت قرن دوم و سوم را به شدت تحت تأثير قرار دادند. تا قبل از قرن حاضر همه اطلاعات درباره آنان منحصر به رديه هايى بود كه آباى اوليه كليسا در ردّ آنان نگاشته بودند. در سال 1945 در مصر عليا در منطقه اى به نام نجع حمادى مجموعه اى عظيم كشف شد كه بسيارى از امور را روشن كرد. اين مجموعه مشتمل بر سيزده كتاب است كه هر يك از اين كتاب ها شمار زيادى از نوشته ها را در بردارد. اين نوشته ها كه از يونانى به قبطى ترجمه شده، در سده هاى سوم و چهارم گردآورى و برگردان شده است، اما اصل آنها به سده هاى قبل مربوط است. اين مجموعه به لحاظ محتوايى بسيار گوناگون است، اما بخش عمده آن شبيه مجموعه عهد جديد رسمى است و عنوان انجيل، رساله، مكاشفه و... را دارد. در اين مجموعه چندين نوشته وجود دارد كه عنوان انجيل را دارند: (HBD, p. 679-680; ODCC, p. 1129.)

 

1. انجيل توماس[1]

اين نوشته، كه با انجيل كودكى توماس متفاوت است، برخلاف آن نه حوادث زندگى عيسى، بلكه سخنان و تعاليم او را در بردارد. در ابتداى اين نوشته آمده است: «اين است سخنان سرى عيساى زنده كه و يهودا توماس همزاد آن را نوشت.» در برخى از كليساها توماس را، كه يكى از حواريان عيسى است، برادر دو قلوى عيسى مى دانسته اند. از خود اين نوشته بر مى آيد كه توماس از نظر مقام و معرفت بالاتر از ديگر حواريان، حتى پطرس، بوده است و عيسى تعاليمى سرى را به او سپرد كه ديگران تحمل شنيدن آنها را نداشتند (شماره 13). پس اين نوشته همان طور كه از ابتدايش پيداست، نوشته اى سرى و باطنى است و در واقع گنوسى ها به چنين تعاليمى قائل بودند (براى اطلاع بيشتر درباره تعاليم و گرايش هاى گنوسى رك: گريدى، مسيحيت و بدعت ها، فصل هاى 2ـ4). اين نوشته در نيمه دوم قرن دوم، يا اندكى قبل از آن، به زبان يونانى و احتمالا در سوريه نوشته شده و در قرن سوم به قبطى ترجمه شده است.

انجيل توماس مشتمل بر 114 سخن از حضرت عيسى است كه 40 عدد از آنها جديد است و مابقى به گونه اى در اناجيل همنوا و ديگر نوشته ها آمده است. گويا نويسنده از منابع مختلف قبلى جمع آورى كرده و به آنها شكل و ادبيات گنوسى داده است. اين كه رابطه اين نوشته با اناجيل همنوا به لحاظ منبع شناختى چيست، دانشمندان در پاسخ به آن به جواب روشنى نرسيده اند (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص315;  vol. 1, p 186; The International Standard ANA, p. 114-120; vol. 1, p. 232-239. New Testament Apocrypha,Wilson,

 

2. انجيل فيلِپُّس

اين نوشته در واقع تعاليم گنوسى ها، يعنى شاخه والنتينونسى آنها، را در بردارد. والنتينوس بزرگ ترين متفكر گنوسى قرن دوم بود كه در اواسط قرن دوم مدارسى را در مصر و قبرس ايجاد كرد كه تا قرن چهارم داير بود و مكتب مشهورى را در شهر رم بنا نهاد. به هر حال، تعاليم والنتينوس باطنى بود و ايرنئوسِ قديس كتاب معروفش به نام عليه بدعت ها را بيشتر در رد انديشه هاى والنتينوسى اختصاص داد (گريدى، مسيحيت و بدعت ها، ص65ـ66).

نوشته موسوم به انجيل فيلپُّس، كه در آن از ميان حواريان عيسى تنها نام او آمده و احتمالا به همين جهت بعداً اين نوشته به او منسوب شده، مشتمل بر 127 بند است. محتواى اين كتاب، بيان سرى و باطنى از شعائر مسيحيت و نيز بيان تعاليم ديگر والنتينيوسىِ گنوسى است. اين نوشته در اصل به زبان يونانى در قرن دوم و احتمالا به قلم والنتينوس نوشته شده است. نسخه فعلى، ترجمه قبطى از يونانى است كه احتمالا در نيمه دوم قرن سوم انجام گرفته است.

در سده هاى نخست اپيفانوس به انجيل فيلپُّس كه گنوسى هاى مصر مورد استفاده قرار مى داده اند، اشاره مى كند و از آن نقل مى كند; اما آنچه او نقل كرده در نوشته فعلى يافت نمى شود  New vol. 1, p. 186-187; Wilson,The International Standard ( vol. 1, p. 179-187; ANT, p. 94-98)Testament Apocrypha,.

 

3. انجيل حقيقت

يكى از آثارى كه در مجموعه اى قرار دارد كه در نجع حمادى كشف شد، نوشته اى است به نام «انجيل حقيقت». ايرنئوس در كتاب عليه بدعت ها كه به ربع آخر قرن دوم متعلق است، مى گويد: «اما آنان پيرو والنتينوس اند... به اين مباهات مى كنند كه غير از اناجيل موجود اناجيل ديگرى در اختيار دارند. در واقع، آنان جسارت را به حدى رسانده اند كه نوشته اى را كه از تأليف آن، زمان چندى نگذشته «انجيل حقيقت» مى نامند، هر چند به هيچ وجه موافق اناجيل شاگردان مسيح نيست» (9.11.iii)  vol. 1, p. 187)The International Standard.(

برخى از فقراتى كه ايرنئوس نقل كرده و در «انجيل حقيقت» موجود نيز يافت مى شود، حاكى از آن است كه ايرنئوس به همين كتاب اشاره كرد است (ibid). به هر حال، نويسنده اين كتاب از پيروان والنتينوس يا شخص او بوده است  (ODCC, p.581).

اين كتاب شباهت زيادى به شكل و صورت اناجيل موجود ندارد و به همين سبب برخى حتى نام گذارى را نادرست شمرده اند  vol. 1, p. 358) New Testament Apocrypha,(Wilson,. اين نوشته نيز محتوى تعاليم گنوسى والنتينوس است و تعاليم زيادى را درباره مسيح شناسى خاص اين گروه در بردارد (مسيحيت و بدعت ها، ص71ـ72). اين كتاب در قرن دوم در اسكندريه به زبان يونانى نوشته و بعداً به قبطى برگردانده شده است ( الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص315ـ316).

 

4. انجيل مصريان

نوشته ديگرى كه در مجموعه نجع حمادى وجود دارد و حاوى تعاليم گنوسى است، «كتاب مقدس روح بزرگ ناديدنى» نام دارد و انجيل مصريان نيز خوانده مى شود. بايد توجه داشت اين نوشته با نوشته ديگرى كه با همين عنوان انجيل مصريان در اختيار پدران اوليه كليسا بوده و از آن نقل كرده اند (و در بخش بعد به آن خواهيم پرداخت)، كاملا متفاوت است  .(ODCC, p. vol. 1, p. 413) New Testament Apocrypha,535; Wilson,

به هر حال، اين نوشته اثرى قبطى است و در واقع كتابى اعتقادى است و برخى روا ندانسته اند كه تحت عنوان «انجيل» بدان اهميت زيادى دهند (ibid). با اين حال، نوشته مذكور به لحاظ مطالعه انديشه هاى گنوسى سده هاى نخست، مى تواند قابل توجه باشد. براى نمونه، در اين نوشته اين انديشه گنوسى توضيح داده شده كه چگونه از خداى پدرِ توصيف ناشدنى سه قدرت پدر، مادر و پسر به ظهور مى رسد و همين طور سلسله قواى پايين تر از اينها ناشى مى شود The International .( vol. 1, p. 187)Standard

 

5. انجيل يوحناى دروغين

نوشته ديگرى كه در مجموعه نجع حمادى قرار دارد، انجيل يوحناى دروغين است. اين اثر در ابتداى قرن دوم نوشته شده و بعداً به قبطى ترجمه شده است. از خود نوشته بر مى آيد كه آن را مسيح در بالاى كوه زيتون به يوحنا وحى كرده است. در اين اثر تلاش شده كه تعاليم گنوسى در قالب تفسير سفر پيدايش ارائه شود (الفغالى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج4، ص316;  vol 1, p. 387 New Testament ApocryphaWilson,).

 

هـ. اناجيل ردشده توسط آباى اوليه كليسا

در آثار آباى اوليه كليسا گاهى سخن از اناجيلى به ميان آمده و يا سخنى از آنها نقل شده كه هدف رد آنها بوده است. گاهى از اين آثار تحت عنوان «اناجيل بدعت آميز» ياد مى شود. تنها اثرى كه از اين اناجيل باقى مانده، همان اشاره هاى آباى كليسا است. چندين نوشته تحت اين عنوان قرار مى گيرد كه به اختصار به آنها اشاره مى كنيم.

 

1. انجيل ماركيون

ماركيون (130ـ180) روايتى از مسيحيت را ترويج مى كرد كه شبيه مسيحيت گنوسى بود. او كتاب عهد جديد خاصى براى خود ايجاد كرد كه مشتمل بود به نسخه اى اصلاح شده از انجيل لوقا و برخى از رساله هاى پولس. مقصود از انجيل ماركيون همين نسخه اصلاح شده انجيل لوقا است كه البته به گمان ماركيون، نويسنده آن پولس بوده است (مسيحيت و بدعت ها، ص105ـ107;  vol. 1, p. 184The International Standard). هم چنين معلم ديگر گنوسى به نام باسيلدس نسخه تغييريافته انجيل لوقا را انجيل خود قرار داده بود (ibid).

 

2. انجيل حوا

اپيفانوس از يك انجيل گنوسى به نام «انجيل حوا» فقره اى را نقل مى كند كه ظاهراً نقل يك مكاشفه است. اين اثر تعاليم گنوسى را در برداشته و درباره فقره اى كه اپيفانوس نقل كرده، بحث هاى زيادى صورت گرفته است; اما سخن روشنى در اين باره نمى توان گفت. به هر حال اين اثر مربوط به قرن دوم بوده است  vol. 1, p. 185; Wilson,The International Standard ( vol 1, p. 358-360)New Testament Apocrypha.

 

3. انجيل يهودا

ايرنئوس و اپيفانوس به انجيل گنوسى ديگرى به نام «انجيل يهودا» اشاره مى كنند و از آن مطالبى نقل مى كنند. اين اثر كه در اواسط قرن دوم نوشته شده، نشان مى دهد كه تنها يهودا و نه هيچ كس ديگر، حقيقت را مى دانسته است  (ibid, p. 386-387; vol. 1, p. 185.)The International Standard.

 

4. انجيل برتولما(Bartholomew)

جروم در تفسير خود بر انجيل متى اين انجيل را ذكر مى كند ولى چيز زيادى درباره اين اثر معلوم نيست. اثر ديگرى وجود دارد به نام پرسش هاى برتولما كه بين قرن هاى سوم تا پنجم نوشته شده و در آن سؤالاتى از عيسى و مريم و شيطان شده است. اين اثر به زبان هاى يونانى، لاتين و اسلاوى حفظ شده است. احتمال ارتباط بين اين دو اثر وجود دارد  (ibid.; Wilson, vol 1, p. 537-538)New Testament Apocrypha.

 

5. انجيل مصريان

آباى اوليه كليسا فقراتى از كتابى به نام «انجيل مصريان» نقل كرده اند. اين اثر از انجيل ديگرى به همين نام كه در مجموعه نجع حمادى كشف شد و قبلا گذشت، كاملا متفاوت است. اين نوشته در اوايل قرن دوم در مصر و به زبان يونانى نوشته شده است. اپيفانوس با اشاره به اين كتاب مى گويد: آن مورد استفاده سابليوسى ها (گروهى كه تثليث را سه جلوه خداوند مى دانستند) بوده و هايپوليتوس آن را به گنوسى ها نسبت داده است. دو فقره از اين كتاب را كلمنت اسكندرانى نقل كرده و در آنها، عيسى با سالومه، دختر هيروديس و هروديا (متى، 14:3ـ12) گفتوگو مى كند و موضوع بحث، جواز ازدواج است. ظاهراً اين كتاب ازدواج را منع مى كرده است. (بولس الفغالى، الخورى، المدخل الى الكتاب المقدس، ج2، ص311;  Wilson,, vol. 1, p. 185 The International Standard vol 1, p. 209-215; ANA, p. 156-158;New Testament Apocrypha)

 

6. انجيل مَتِّياس(Matthias)

در باب اول كتاب اعمال رسولان آمده است كه حواريان حضرت عيسى پس از او و پس از مرگ يهوداى اسخريوطى خائن، شخصى به نام متياس را با قرعه به عنوان شاگرد دوازدهم به جاى يهودا برگزيدند. نويسندگان سده هاى نخست مانند اريجن، يوسبيوس، هيپوليتوس و كلمنت اسكندرانى به كتابى به نام «انجيل متياس» اشاره كرده اند كه متعلق به گنوسيان است و حاوى سنتى سرى است. كلمنت از اين كتاب نقل مى كند كه متياس چنين تعليم مى داده كه انسان بايد جسم و خواسته هاى آن را سركوب كند تا روح با ايمان و معرفت رشد كند.

برخى بر دين باورند كه اين انجيل همان نوشته اى است كه در مجموعه نجع حمادى كشف شده و عنوان «انجيل توماس» را دارد و شواهدى براى سخن خود آورده اند و برخى ديگر با اين سخن مخالفت كرده اند  vol. 1,The Standard International ( vol 1, p. 382-385) New Testament Apocryphap. 185; Wilson,

 

و. چند نوشته ديگر

گاهى نوشته هاى ديگرى تحت عنوان اناجيل غيرقانونى آورده شده كه شايد نتوان آنها را تحت عناوين فوق گنجانيد. برخى از مهم ترين اين نوشته ها عبارت است:

 

1. انجيل مريم (مجدليه)

نسخه خطى قبطى اين نوشته، كه گفته مى شود مربوط به قرن پنجم ميلادى است، در سال 1896 پيدا شد و در جنگ جهانى دوم ناپديد شد، و نوشته موجود، از روى يادداشت هاى موجود بازنويسى شد. احتمالا اين نوشته در اصل به زبان يونانى و در قرن دوم نوشته شده باشد. البته چيزى درباره نويسنده آن معلوم نيست. اين نوشته دو قسمت دارد. در بخش اول كه قسمت اول آن موجود نيست، عيسى پس از صعود به شاگردان تعاليمى درباره گناه و ماهيت آن مى دهد. در بخش دوم عيسى تعاليمى سرى به مريم مجدليه، كه نزد عيسى از همه زنان بالاتر است، مى دهد و او براى شاگردان بيان مى كند. پطرس اعتراض مى كند كه مگر مى شود كه عيسى در ميان شاگردان يك زن را براى اين كار برگزيده باشد. مريم به او پاسخ مى دهد و برخى از حواريان از مريم دفاع مى كنند  vol 1, p. New Testament Apocrypha vol. 1, p. 186; Wilson,The International Standard (, p. 357-360) The Complete Gospels390-394;.

 

2. انجيل سرى مرقس

فردى به نام مورتون اسميت در سال 1973 دست نوشته اى را كه خود او در سال 1958 در اورشليم كشف كرده بود، چاپ كرد. اين نوشته بخشى از نامه اى منسوب به كلمنت اسكندرانى بود. در اين نامه آمده است كه گروهى از گنوسى ها اعتقادات خود را از «انجيل مرقس» كه سرى و رمزى است مى گيرند. به گفته اين نامه، مرقس پس از مرگ پطرس به اسكندريه آمده، انجيلى بسيار روحانى و معنوى براى انسان هاى كامل تأليف كرده است. فقره اى از اين انجيل كه اين نامه نقل مى كند، حاوى اين است كه عيسى جوانِ مرده اى را زنده مى كند و آن جوان پس از برخاستنِ عيسى، او را مى بيند و عيسى تعاليم سرى و رمزى به او مى دهد. گفته مى شود كه اين انجيل در ربع نخست قرن دوم ميلادى در اسكندريه مورد استفاده قرار مى گرفته است , p. 408-410) The Complete Gospels p. 187;The International Standard(

 

3. حكمت ايمانى (Pistis Sophia)

نسخه خطى اين اثر، كه نوشته اى گنوسى است، به زبان قبطى در سال 1785 كشف شد. سه بخش اين اثر در اصل به زبان يونانى و حدوداً بين سال هاى 250 تا 300 تأليف شده اند. زمان تأليف بخش چهارم، كه فاقد عنوان است، به حدود 200 تا 250 بر مى گردد.

اين اثر حاوى 46 سؤال است كه دوازده سال پس از صعود عيسى از او پرسيده شده است. 39 سؤال توسط مريم محدليه پرسيده و پاسخ ها توسط فيليپ نوشته شده است. در اين اثر نيز، مانند انجيل مريم، پطرس به اين وضعيت و جايگاه مريم مجدليه و اين كه او بيش از ديگران سخن مى گويد، اعتراض كرده ولى مريم به كار خود ادامه مى دهد. در اين نوشته عيسى به شاگردان خود درباره غلبه بر شر و مواجهه با حكمت ايمانى و تعاليم گنوسى ديگر تعليم مى دهد. او به شاگردان خود مى گويد كه اسرارى را كه در كتاب هاى جئو Jeu (كه در شماره بعد معرفى مى شود) آمده، بياموزند The International ( vol 1, p. 361-369) New Testament Apocrypha vol. 1, p. 185-186; Wilson,Standard,.

 

4. كتاب هاى جئو (Jeu)

دو كتاب جئو، آثارى گنوسى است كه نسخه خطى آن به زبان قبطى، كه مربوط به قرن هاى چهارم تا ششم ميلادى است، در سال 1769 كشف شد. اين اثر ترجمه اى از اصل يونانى است كه در نيمه اول قرن سوم تأليف شده است. در اين اثر عيسى اين را بيان مى كند كه چگونه خداى پدر جئو Jeu، خداى واقعى، را از آغوش خود برون داد. در اين دو كتاب تعاليم سرى ديگرى نيز آمده است  vol. 1, p. 186; ibid, p. 370-373)The International Standard,(.

 

ز. يك انجيل ويژه، انجيل برنابا

اكنون انجيل ديگرى در دست است كه «انجيل برنابا» خوانده مى شود. اين نوشته مكرر تصريح كرده كه آن را برناباى حوارى نوشته است. ويژگى مهم اين نوشته آن است كه به صورت مكرر و حتى با نام (برنابا، 163:7) آمدنِ پيامبر اسلام و خاتميت او را با صراحت بيان كرده است. هم چنين در چند جاى اين اين نوشته مطالبى بيان شده كه كه با سنت اسلامى نزديك است. اين نوشته به لحاظ حجم ظاهراً از همه نوشته هاى قانونى و غيرقانونى موجود مفصل تر است. نويسندگان مسيحى مى گويند كه اين نوشته از نسخه خطى به زبان ايتاليايى گرفته شده كه تاريخ نگارش آن به قرن شانزدهم ميلادى بر مى گردد. آنان مى گويند كه نويسندگان پنج قرن نخست، با اين كه تعداد بسيار زيادى از اناجيل غيرقانونى را، كه برخى از آنها تعاليمى در مقابل تعاليم راست كيشى را در برداشته اند، ذكر كرده اند، اما نامى از اين انجيل در ميان آثار آنان ديده نمى شود. به هر حال تاريخ نگارش اين نوشته را قرن 16 و برخى قرن 14 مى دانند. آنان مى گويند كه اين نوشته را يك مسيحى تازه مسلمان نوشته و هدف او اين بوده كه انجيلى مطابق دين جديد خود بنويسد (ميشل، كلام مسيحى، ص53; سعيد، المدخل الى الكتاب المقدس، ص239ـ240; ODCC, p. 159). البته عباس العقاد، نويسنده مسلمان مصرى، نويسنده اين اثر را يك يهودى مى داند (همان).

گفته مى شود كه در سندى به زبان لاتين كه به پاپ گلاسيوس  (Decretum Glasianum)(6ـ492) منسوب است، نام «انجيل به روايت برنابا» آمده و در فهرست نوشته هاى مردود قرار گرفته است. اما اين نوشته شايد غير از انجيل برناباى موجود بوده است (ODCC, p. 463). و باز نبايد اين «انجيل برنابا» را با «رساله برنابا» كه كلمنت اسكندرانى و اريجن و ديگران ذكر كرده اند و بعداً متن آن كشف شده، اشتباه كرد. آن رساله نوشته اى است عليه يهوديت كه از شريعت و قربانى هاى يهودى تفسيرى معنوى مى كند و گفته مى شود كه بين سال هاى 70 تا 150 نوشته شده است (ميلر، تاريخ كليساى قديم، ص89ـ90).

انجيل برناباى موجود، در حالى كه هيچ جايگاهى در ميان مسيحيان ندارد و حتى نام آن را در ميان اناجيل اپوكريفايى ذكر نمى كنند، توجه برخى از مسلمانان را به خود جلب كرده است. اين بدان سبب است كه اين نوشته اندكى به انديشه هاى اسلامى نزديك است و مهم تر اين كه بشارت به پيامبر اسلام در آن با صراحت و با نام «محمد»(ص) آمده است.

اما بايد توجه داشت كه جداى از اين كه دفاع از قدمت اين نوشته بسيار مشكل است و شواهد بيشتر به سود مجعول بودن آن و آن هم جعل در همين زمان هاى متأخر است، به لحاظ محتوايى هم از منظر اسلامى قابل دفاع نيست. در اين باره به دو نكته اشاره مى كنيم:

الف) در فرهنگ اسلامى كلمه «انجيل» كه ريشه در قرآن مجيد دارد، نام كتابى است كه خداوند بر پيامبر خود، حضرت عيسى(ع) نازل كرده است. اما در فرهنگ مسيحيت رايج، كه عيسى خداى مجسم است، ديگر سخن از كتاب آسمانى كه بر حضرت عيسى نازل شده باشد، نيست و چهار انجيل، رسمى موجود، يعنى اناجيل متى، مرقس، لوقا و يوحنا، زندگى نامه و سخنان حضرت عيسى است كه ديگران، و البته به اعتقاد مسيحيان با تأييد روح القدس، آن را تأليف كرده اند. بنابراين اگر مسلمانان در پى يافتن «انجيل» حضرت عيسى هستند، بايد در جستوجوى كتابى حاوى دستورات خداوند و تعاليم دينى، با شكل و سبك قرآن مجيد باشند. بايد توجه داشت كه انجيل برناباى موجود نيز به لحاظ ساختار محتوايى مانند اناجيل رسمى مسيحى است و زندگى و سخنان حضرت عيسى را، البته گاهى متفاوت از آنها، بيان مى كند. اگر مسلمانى اين نوشته را معتبر مى داند و آن را به برناباى حوارى منسوب مى داند، بايد به اين پرسش پاسخ دهد كه چرا يكى از حواريان حضرت عيسى در قرن اول كتابى حاوى زندگى و سخنان عيسى را نوشته و نام آن را انجيل گذاشته است. مگر او از انجيل واقعى، كه به اعتقاد مسلمانان بر حضرت عيسى نازل شده، اطلاع نداشته است؟

ب) اگر بخواهيم اين نوشته را از منظر اسلام و قرآن بررسى كنيم، به موارد متعددى برمى خوريم كه پذيرش آنها مشكل است. برخى از اين موارد به قرار زيرا است:

1. در باب اول اين كتاب ماجراى آبستنى معجزه آساى مريم آمده است. در باب دوم آمده است كه مريم از ترس اين كه مبادا يهوديان او را به جرم ارتكاب زنا سنگسار كنند، با جوانى خوش كردار به نام يوسف ازدواج مى كند و ماجراى آبستن بودن خود را به او نمى گويد. آيا اين امر با شخصيت مريم و نيز روايت قرآن از اين ماجرا سازگارى دارد؟

2. در انجيل يوحنا، باب دوم آمده است كه عيسى و مادرش در قاناى جليل در مجلس جشن عروسى شركت كردند. چون شراب تمام شد، مريم از حضرت عيسى خواست كه معجزه كرده، شراب بسازد. عيسى شش قدح سنگى آب را تبديل به شراب كرد و مردم آن را نوشيدند و گفتند شرابى بهتر از اين ننوشيده بوديم. همين ماجرا عيناً در باب پانزدهم انجيل برنابا نقل شده است.

3. مطابق اناجيل رسمى و سنت مسيحى، جناب شمعون پطرس نخستين فردى است كه به حضرت عيسى ايمان آورده و او بزرگ ترين حوارى آن حضرت و در واقع وصى آن حضرت است. روايات اسلامى نيز اين نكته را تأييد مى كند (براى نمونه، رك: مجلسى، بحار الانوار، ج63، ص100، ج35، ص55; ج39، ص165). اما باب هفتادم انجيل برنابا مى گويد كه پطرس در جواب عيسى كه درباره شخصيت خود از حواريان پرسيده بود، او را پسر خدا خواند. عيسى برآشفت و او را شيطان خواند و ديگر حواريان را از او برحذر داشت. او مى خواست پطرس را از خود برانداما ديگر حواريان پا در ميانى كردند و پطرس گريست و گفت كه از روى نادانى اين سخن را گفتم; از خدا بخواه تا مرا بيامرزد. از اين سخنان معلوم مى شود كه پطرس به صورت واقعى عيسى را پسر خدا خوانده و بنابراين، اين پطرس است كه براى نخستين بار عيسى را پسر واقعى خدا خوانده و نه پولس.

4. از فقرات متعددى از اين نوشته (براى نمونه، باب هاى 112 و 128) برمى آيد كه مردم حضرت عيسى را در زمان حيات خود او خدا مى خوانده اند و آن حضرت موافق نبوده و چاره اى نداشته است.

... نگارنده با يسوع ]عيسى[ باقى ماند. پس يسوع به گريستن فرمود: «اى برنابا! بايد كشف كنم بر تو رازهاى بزرگى را كه واجب است بر تو آگاهانيدن جهان را به آنها بعد از درگذشتن من.» نگارنده به گريه در جواب گفت: براى من و براى غير من گريه را بپسند; زيرا ما گناهكارانيم. تو اى آن كه پاك و پيغمبر خدايى! خوشايند نيست كه گريه زياد كنى. يسوع فرمود: «باور كن سخن مرا اى برنابا! كه نمى توانم گريه كنم به اندازه اى كه بر من واجب است. زيرا اگر مرا مردم خداى نمى خواندند، هر آينه معاينه مى كردم خداى را چنان كه در بهشت ديدار مى شد و هر آينه از ترس روز جزا ايمن مى شدم. لكن خداى مى داند كه من بيزارم; زيرا در دل من هيچ خطور نكرد كه بيشتر از بنده فقيرى محسوب شوم. مى گويم به تو كه همانا اگر من خداى خوانده نشده بودم، هر آينه همان وقت از جهان در مى گذشتم و به سوى بهشت برده شده بودم، اما اكنون تا روز جزا به آنجا نمى روم. در اين صورت مى بينى كه گريه بر من واجب است. (برنابا 12:4ـ11).

 

اولا، شواهد تاريخى بسيار زيادى وجود دارد كه حضرت عيسى پس از صعود و توسط پولس، خدا خوانده شده و در سنت اسلامى نيز اجمالا به اين اشاره شده است كه پولس مسيحيت را تغيير داده و به شكل كنونى در آورده است (رك: مجلسى، بحار الانوار، ج8، ص311; ص38).

ثانياً بر فرض كه اين روايت درست باشد، اگر عيسى وظيفه خود را انجام داد، چرا بايد مجازات شود و تا روز جزا به بهشت نرود. چرا بايد گناه ديگران در سرنوشت عيسى تأثير بگذارد؟

5. در باب هاى 216 تا 218 مطالبى درباره پايان زندگى زمينى عيسى آمده است. وقتى مى خواهند عيسى را دستگير كنند، قيافه يهوداى اسخريوطى، كه به عيسى خيانت كرد، مانند عيسى مى شود و حتى حواريان آن حضرت گمان مى كنند كه او همان عيسى است. يهودا هر چه فرياد مى زند كه من عيسى نيستم، كسى به حرف او گوش نمى دهد و متهم مى شود كه از ترس مرگ اين اعمال را انجام مى دهد. او از ترس مرگ اعمال سبك و جنون آميزى انجام مى دهد به گونه اى كه هم مخالفان و هم مؤمنان به عيسى يقين مى كنند كه او يك پيامبر دروغين بوده است. پس از كشته شدن و دفن يهودا، برخى از شاگردان عيسى كه ايمان درستى ندارند، جسد او را مى دزدند و مى گويند عيسى زنده شده است.

اگر اين سخن درست باشد، مخالفان عيسى كه يقين كردند كه عيسى پيامبر دروغين بوده و اين را براى نسل هاى بعدى نقل كردند، خلاف يافته هاى خود سخن نگفته اند. آيا با اين روايت هدف بعثت حضرت عيسى برآورده شده است؟

به هر حال، فرد مسلمانى كه بخواهد براى اين نوشته اعتبار قائل شود، جداى از اين كه شواهد كافى به سود او نيست، با مشكلات محتوايى جدى روبه روست كه پاسخ به آنها مشكل يا ناممكن است.

 

منابع

الطرزى، سالم ابراهيم، ابوكريفا العهد الجديد، الكتاب الاول،...

الفغالى، بولس، المدخل الى الكتاب المقدس، بيروت: منشورات المكتبة البولسيه، 1994.

انجيل برنابا، ترجمه حيدرقلى سردار كابلى. تهران: نشر نيايش، 1379.

پيترز، اف. ئى، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقى. قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.

سعيد، حبيب، المدخل الى الكتاب المقدس. قاهره: دار التأليف و النشر للكنيسة الاسقفيه.

كرنز، ارل، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ، ترجمه آرمان رشدى. تهران: آموزشگاه كتاب مقدس، 1994.

گريدى، جوان، مسيحيت و بدعت ها، ترجمه عبدالرحيم سليمانى. قم: مؤسسه فرهنگى طه، 1377.

مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار. بيروت: دار احياء التراث العربى، 1403هـ .

ميشل، توماس، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى. قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.

 ,.I luaP ,reiremethcAyranoitciD elbiB s'repraH)DBH( .5891 repraH :ocsicnarF naS .

 ,).de( .L .F ,ssorChcruhC naitsirhC eht fo yranitciD drofxO ehT)CCDO( .7991 ,sserP ytisrevinU drofxO .

 ,derF ,mahpaLahpyrcopA tnematseT weN eht ot noitcudortnI nA nodnoL .tnirpmi muunitnoC A noitanretnI kralC T dnaT .)ANA( .3002 :kroY weN

 ).de( .J treboR ,relliM ,slepsoG etelpmoC ehT4991 :ocsicnarF nasrepraH

aidepolcycnE elbiB dradnatS lanoitanretnI ehT)EBSI( .9791 ,ynapmoC gnihsilbuP snamdreE .B mailliW .1 .lov ,

elbiB eht fo skooB tsoL ehT.6291 ,ynapmoC gnihsilbuP dlrow ehT .

yratnemmoC elbiB drofxO ehT)CBO( .0002 ,sserP ytisrevinU drofxO ,

 ,).de( R ,nosliWahpyrcopA tnematseT weN)TN( .1991 ,sserP xonK nhoJ retsnimtseW oC & kralC semaJ .2-1 .lov ,

 


[1]. اين انجيل را آقاى منصور معتمدى به فارسى برگردانده و در فصلنامه هفت آسمان، ش3و4 به چاپ رسيده است.

 



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: , مسیحیت , انجیل ,
تاریخ :
بازدید : 200
نویسنده : محمد

كيفيت پرستش حضرت مريم(س)

پرستش گروه‌هاي يادشده، گاهي به صورت نمازي شامل دعا، ثنا و طلب شفاعت بود، گاهي نيز صورت روزه داشت كه اين روزه به نام و نسبت او بود. اين نماز و روزه، همراه با خضوع و خشوع در برابر تصاوير و تمثال‌هاي آن حضرت صورت مي‌گرفت. اينان اعتقاد داشتند كه حضرت مريم(س) داراي نيرويي غيبي است كه او را در دنيا و آخرت قادر مي‌سازد به بندگان نفع يا ضرر برساند. اينها معتقد بودند كه وي اين كار را يا خود و يا به وسيلة پسرش انجام مي‌دهد.138

از آنچه گذشت مي‌توان گفت: پرستش مريم(س) از سوي مسيحيان ثابت است.

ب. پاسخ حلي:

قرآن كريم در مواجهه با شرك، از دو تعبير استفاده مي‌كند: يكي «تسميه» و ديگري «اتخاذ». معناي تسميه اين است كه بر شيء يا شخصي نام «اله» گذاشته و آن را بپرستند. تسميه، خود بر دو نوع است: يكي صرف تسميه و نام گذاري محض است. از آنجا كه اين نوع تسميه، هيچ مدلول و مصداقي در خارج ندارد، فاقد اعتبار و ارزش مي‌باشد. مثل غول، سيمرغ، خداي باران، و خداي دريا و ... . نوع دوم تسميه، از يك مصداق خارجي حكايت و بر معنايي دلالت مي‌كند. در اين نوع، پيوندي ناگسستني بين اسم و مسما برقرار است. در نتيجه، ويژگي‌هاي مسما به اسم ساري مي‌شود. مثلاً قداست و پاكي وجود اقدس، نوراني و با عظمت خداي متعال، انبيا و اولياي گرامي‌اش به نام‌هاي شريف آنها نيز سرايت مي‌كند. بنابراين دست كشيدن به نام‌هاي متبارك آنها براي فرد، محدِث و بدون طهارت، جايز نيست.139به عبارت ديگر، وقتي گفته مي‌شود «الله»؛ يعني مسماي «الله»، موجودي كه بي‌نياز، خالق هستي، شايستة ستايش و بندگي و ... است. اين لفظ «الله» پيوندي ناگسستني با مسماي خود، يعني وجود مقدس و نوراني خداوند متعال دارد.

اما، «اتخاذ» به معناي «انتخاب و گزينش» است؛ يعني بدون اينكه نام خاصي بر شخص يا شيء گذاشته شود، با آن به گونه‌اي رفتار شود كه گويي همان نام را بر شيء يا شخص نهاده و كار تسميه را انجام دهد. مثلاً آنجا كه قرآن كريم دربارة يهوديان و مسيحيان مي‌فرمايد: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ».(توبه: 31)

اينجا سخن از اتخاذ است، نه تسميه؛ يعني اولاً، يهوديان علماي خود را بدون هيچ قيد و شرطي اطاعت كردند. ثانياً، مسيحيان در برابر راهبان خود و مسيح بن مريم‡،حالتتسليممطلقپيداكردهومطيعبدونچونوچرايآنانشده‌اند. البتهاگرعيسي(ع) رابهعنوانيكمعصوم،اطاعتبي‌چونوچرامي‌كردند،بي‌اشكالبود. وليآناناورابهعنوانربوخدااطاعتمي‌كردندكهايناشكالدارد. بهعبارتديگر،منظورآيهشريفه از «اله»، هيچ يك از دو نوع تسميه نيست؛ يعني نه سخن از اسمي بي‌مسماست و نه سخن از اسمي مي‌باشد كه مسماي آن داراي ويژگي‌هاي خدايي است. «اتخاذ اله» در آية شريفه، «نوعي رفتار» با عيسي و مريم‡به‌گونه‌ايكهگوييعيسي(ع) ومادرگرامي‌اشخداست،نهاينكهاين دو بزرگوار واقعاً خدا تلقي شده باشند. بنابراين خطاي يهوديان و مسيحيان در عمل است نه در اسم. آنان عالمان و راهبان خود در عمل اله و رب خود اختيار كرده‌اند.140

در آيه مورد نظر نيز خداي متعال نفرموده است كه مسيحيان گفته‌اند مريم(س) اله است؛ يعني او را خدا نام نهاده باشند، بلكه فرموده است مريم(س) را ـ در عمل ـ اله خود قرار داده‌اند. گرچه وقتي شيء يا شخصي به عنوان اله برگزيده شود(= اتخاذ)، الوهيت او به زبان هم جاري خواهد شد؛ زيرا اتخاذالله، جز به عبوديت و خضوع و بندگي صادق نيست. همانطور كه قرآن كريم مي‌فرمايد: «اَفَرَأَيْتَ مَنْ ٱتَّخَذَاِلهَهُهَواهُ»،(جاثيه: 23) قرآن كريم كساني كه «هواي نفس» را در عمل، به عنوان خداي خود «اتخاذ» كرده‌اند، نام «اله» را براي «هواي نفس» آنها گذاشته است.141

بنابراين، عبادت‌هاي مسيحيان براي مريم(س)، در عمل عبادتي بي قيد و شرط بود؛ يعني تسليم محض در برابر آن حضرت بودند. اين از سوي خداي متعال نكوهيده و مورد سرزنش بود.

نتيجه‌گيري

از آنچه گذشت به دست مي‌آيد كه اولاً، پرستش مريم در جهان مسيحيت وجود داشته است. ثانياً، آيه در مقام بيان چيز ديگري است. حاصل، برخي ادله در پرستش حضرت مريم در مسيحيت، عبارتند از:

1. يك نويسندة كاتوليك در دوران معاصر گفته است: «كساني كه مريم(س) را فراموش نموده و از پرستش او غفلت مي‌كنند، اخلاقاً نجات آنها ممكن نمي‌شود». همچنين تريمينگام از تثليثي سخن رانده است كه در قديم، فرقه‌اي بدان باور داشته است. در اين تثليث، خداي مادر، به‌جاي روح القدس نشسته است: (خداي پدر، خداي پسر و خداي مادر).

2. زمينة پرستش مريم(س)، ظاهراً به كليساي بيزانس به قرن ششم مي‌رسد.

3. پس از پذيرفته شدن عيد عروج از سوي كليساي روم در سال 750م. به دنبال مراسم عيد، پرستش مريم(س) به عنوان مادر خدا در حوزه كليساي روم خاصه در فرانسه، به تدريج رواج فوق‌العاده‌اي يافت.

4. كليساي مشرق‌زمين، مريم(س) را مانند خداي متعال پرستش مي‌كنند. او را موجودي فوق بشر مي‌دانند كه در رحم او، بشريت و الوهيت در پيكر عيسي(ع) امتزاج يافت و در اين كليسا، مؤمنان ارتدكس در مقابل تمثال حضرت مريم(س) در خانه و يا در كليسا نماز و عبادت به‌جاي مي‌آوردند.

5. از 433 پرستش‌گاه موجود در روم، 121 محل از آنها تنها به مريم(س) اختصاص دارد.

6. در سال 1854 م. پرستش مريم(س) از سوي كليساي روم به طور رسمي جزو مبادي اعتقادية مذهب كاتوليك قرار گرفت. در قرن نوزدهم، پاپ، تثليث ثاني شامل عيسي، مريم و يوسف نجار را تصديق كرد.

7. برخي فرقه‌هاي مسيحي به‌نام «شواليه‌هاي معبد» و «كولي ريدي» مريم(س) را پرستش مي‌كردند.

منابع

آشتياني، جلال‌الدين، تحقيقي در دين مسيح، بي‌جا، نگارش، 1368.

الآلوسي، سيدمحمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج4، تحقيق علي عبدالباري عطية، بيروت، دارالكتب العلمية، بيروت‏، 1415 ق‏.

برانتل، جرج، آيين كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان مذاهب، ‌1381.

براون، كالين، فلسفه و ايمان مسيحي، ترجمه طاطه‌وس ميكائيليان، تهران، علمي و فرهنگي، 1375.

بهرام محمديان، دايرة المعارف كتاب مقدس، تهران، روز نو، 1380.

بهشتي، احمد، عيسي(ع) در قرآن، تهران، اطلاعات، 1375.

تيسن، هنري، الاهيات مسيحي، ترجمه ط. ميكائليان، بي‌جا، حيات ابدي، بي‌تا.

جو ويور، مري‌، درآمدي بر مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381.

جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.

دايرة المعارف كتاب مقدس، ترجمه بهرام محمدي و ديگران، تهران، سرخدار، 1381.

الدر، جان، تاريخ اصلاحات كليسا، ترجمه نور جهان، تهران، نور جهان، 1326ش. -1947م.

رضا، محمدرشيد، تفسير القرآن الكريم؛ الشهير بتفسير المنار، مصرف دار المنار، 1367ق.

روستن، لئو، فرهنگ تحليلي مذاهب امريكايي، ترجمه محمد بقايي، تهران، حكمت، 1376.

زرين‌كوب، عبدالحسين، در قلمرو وجدان سيري در عقايد و اديان و اساطير، تهران، علمي، 1369.

زيبايي‌نژاد، محمدرضا، مسيحيت شناسي مقايسه‌اي، تهران، سروش، 1382.

ستاري، جلال، جانهاي آشنا، تهران، توس،1370.

شيخو، لويس، النصرانية و آداب‌ها بين عرب الجاهلية، بيروت ـ لبنان، منشورات دار المشرق ش م م، 1989.

الصدر، السيدرضا، المسيح في القرآن، لبينان، دار الأرقم، صورـ 1413.

الطباطبايي، سيدمحمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، منشورات جامعة المدرسين في‌الحوزة العلمية، 1417 ق.

الطبرسي، أبوعلي الفضل بن الحسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 3، تحقيق وتعليق لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1415 - 1995م.

الطوسي، محمدبن حسن‏، التبيان فى تفسير القرآن‏، تقديم شيخ آغا بزرگ تهراني، تحقيق احمد قصير عاملي‏، بيروت، دار احياء التراث العربي‏، بي‌تا.

فروم، اريك، جزم انديشي مسيحي و جستاري در مذهب، روانشناسي و فرهنگ، ترجمه منصور گودرزي، تهران، مرواريد، 1378.

كاكس، هاروي، مسيحيت، ترجمه عبدالرحيم سليماني اردستاني، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1378.

كتاب مقدس.

الكرملي، انستاس ماري، اديان العرب و خرافاتهم، تحقيق و تقديم وليد محمود خالص،‌ بيروت، المؤسسة العربية لدراسات و النشر، 2005م.

مالروب، ميشل، انسان و اديان، نقش دين در زندگي فردي و اجتماعي، ترجمه مهران توكل، تهران، ني، 1379.

مستر هاكس، قاموس كتاب مقدس.

مسجد جامعي، عليرضا، اسلام آيين برگزيده؛ نگاهي اسلامي به دين‌شناسي تطبيقي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و نشر، 1383.

مك آفي، رابرت، روح آيين پروتستان، ترجمه فريبرز مجيدي، تهران، نگاه معاصر، 1382.

مك گراث، الستر، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ترجمه عيسي ديباج، مشاور الاهياتي؛ مهرداد فاتحي، تهران، روشن، 1385.

مك گراث، آليستر، درسنامه الهيات مسيحي؛ شاخصه‌ها، منابع و روش‌ها، ترجمه بهروز حدادي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.

مولند، اينار، جهان مسيحيت، ترجمه محمدباقر انصاري و مسيح مهاجري، تهران، موسسه انتشارات اميركبير، 1381.

ميلر، ويليام. م، تاريخ كليساي قديم در امپراتوري روم و ايران، ترجمه علي نخستين، تهران، حيات ابدي، 1981.

ناس، جان باير، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي‌اصغر حكمت، ويراستار پرويز اتابكي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1382.

والز، اندرو، مسيحيت در جهان امروز، ترجمه احمدرضا مفتاح و حميد بخشنده، قم، دانشگاه اديان و مذاهب، 1389.

وي، سيمون،‌ نامه به يك كشيش،‌ ترجمه فروزان راسخي، مقدمه و ويرايش مصطفي ملكيان، تهران، نگاه معاصر، 1381.

ويور، مري جو، درآمدي به مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381.

يونگ، كارل گوستاو، پاسخ به ايوب، ترجمه فواد روحاني، تهران، جام، 1377.

(Theologische Real enzyklopadie) TRE, de Gruyter - Evangelisches Verlags Werk GmbH, Berlin. New York, 2000.

J. M. Abd -El- Jalil, MARIA IM ISLAM, Werl / West F.(Deutsch land).

Parrinder, Geoffrey؛ Jesus in the Quran؛ Sheldon Press London.


1. منوفيزيت‌ها(Monfezites /Monophysites ) يا تك‌ذات‌انگاران به‌معناي قائلان به «يك ذات»، واژه‌اي كليدي در شكل‌گيري آموزة مسيح است. نام ديگر اين فرقه يعقوبيه(Jacobite) است كه منسوب به يعقوب براداي، بنيان‌گذار بزرگ آن در قرن ششم است. اين گروه درمردمان سرزمين‌هاي قديمي مسيحي‌نشين؛ يعني سوريه و مصر ريشه داشتند. اينان معتقدند صفت الاهي و انساني مسيح، سبب به‌وجودآمدن يك طبيعت واحد شده است. (ر.ك: اندرو والز، مسيحيت در جهان امروز، ترجمه احمدرضا مفتاح و حميد بخشنده، ص 150؛ اينار مولند، جهان مسيحيت، ترجمه محمدباقر انصاري و مسيح مهاجري، ص 42-43).

2. آرياني‌ها (Arrianism) پيروان آريوس هستند. آريوس معتقد است كه خدا يگانه منشأ تمام مخلوقات است. مي‌گفت خداوند موجود متعالي، دست‌نايافتني و غيرقابل شناخت است. آريوس معتقد بود كه پسر با وجود شأن و منزلت استثنايي‌اش، كماكان يك مخلوق است و مي‌گفت پسر به‌هيچ وجه نمي‌تواند پدر را بشناسد. (ر.ك: مك گراث، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ص 364-368).

3. نستوري‌ها (Nestorianism)، در واقع پيروان مكتب انطاكيه هستند. اين مكتب با عنوان مسيح‌شناسي شناخته شده و در آسياي صغير (تركيه امروزي) به سر مي‌بردند. يكي از پيشگامان اين مكتب نستوريوس است كه اين مكتب به نام وي نيز خوانده شده است. ايشان معتقد است: مسيح ماهيتي دوگانه دارد؛ زيرا هم خداست و هم انسان. اينان نيز مانند منوفيزيت‌ها ريشه در مسيحيان سوريه و مصر دارند. (ر.ك: مك گراث، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ترجمه عيسي ديباج، ص 370-373؛ و نيز اندرو والز، مسيحيت در جهان امروز، ص 150).

4. كليسا در دو جنبه به كار رفته است: جنبة جهاني و جنبة محلي. جنبة جهاني آن متشكل از تمام كساني است كه از روح خدا متولد شده و به وسيله اين روح در بدن مسيح(ع) تعميد يافته اند و از نظر محلي براي گروه ايمان داران موجود در محلي خاص به كار مي‌رود؛ مانند كليساي اورشليم كه مسيحيان واقع در شهر اورشليم هستند و كليساي اَفَسُس كه مسيحيان واقع در شهر افسس هستند. البته ساختماني كه مسيحيان مراسم عبادي خود را در آن برگزار مي‌كنند را نيز كليسا گويند. (ر.ك: هنري تيسن، الاهيات مسيحي، ترجمه ط. ميكائليان، ص 296-298).

5. TRE (Theologische Realenzyklopädie), B. 22, P, 123.

و نيز ر.ك: ويليام مونتگمري وات، برخورد آراي مسلمانان و مسيحيان تفاهمات و سوء تفاهمات، ص 8-9.

6. ر.ك: الستر مك گراث، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ص 238-243؛ ر.ك:‌ دايرة المعارف كتاب مقدس، ترجمه بهرام محمدي و ديگران، ص 404.

7. ر.ك: رابرت مك آفي بروان، روح آيين پروتستان، ترجمة فريبرز مجيدي، ص 331.

8. ر.ك: مستر هاكس، قاموس كتاب مقدس، واژة مريم، ص 749.

9. يوحنا 2: 1-5

10. مرقس 3: 31-35

11. لوقا 2:‌ 43 -50

12. لوقا 1: 28-38

13. لوقا 1: 42-43

14. لوقا 1: 46-55

15. The Magnificat.

16. ر.ك: جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ترجمه نور جهان، ص 50؛ اريك فروم، جزم انديشي مسيحي، ترجمه منصور گودرزي، ص103- 104.

17. Mariology.

18. ر.ك: جرج برانتل، آيين كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، ص 88- 89.

19. ملكا در زبان سُرياني به معناي «پادشاه» است.

20. ر.ك: عباس رسول‌زاده و جواد باغباني، شناخت مسيحيت، ص 341.

21. كليساي پرسبيتري عبارت است از شاخة انگليسي و اسكاتلندي كليساي اصلاح شده كه جان ناكس (1513-1572) آن را تأسيس كرد. (ر.ك: مري جو ويور، درآمدي به مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، ص 208-209).

22. ر.ك: عباس رسول‌زاده و جواد باغباني، شناخت مسيحيت، ص 502-503.

23. ر.ك: جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ترجمه نور جهان، ص 48.

24. به عقيده پولس، مسيح(ع)، آدم نوين است كه بر گناه و مرگ كه از طريق آدم اول وارد جهان شد پيروز گشته است. (براي مطالعة بيشتر ر.ك: دايرة المعارف كتاب مقدس، ص 405؛ و نيز ر.ك: جرج برانتل، آيين كاتوليك، ص 89؛ و نيز ر.ك: لئو روستن، فرهنگ تحليلي مذاهب امريكايي، ترجمه محمد بقايي، ص 242).

25. به باور مسيحيت حواي اول با مكر و حيله مار (شيطان) وسوسه شد و شوهر را نيز به ارتكاب گناه كشاند و بدين صورت نافرماني خدا را كرد.

26. پيدايش 15:3

27. ر.ك: جرج برانتل، آيين كاتوليك، ص 89؛ نيز ر.ك: دايرةالمعارف كتاب مقدس، ص 405.

28. ايرنيوس، اولين متفكر الاهي دربارة مريم(س) خوانده مي‏شود.

29. براي مطالعة بيشتر (ر.ك: توني لين، تاريخ تفكر مسيحي، ترجمه روبرت آسريان، ص 490؛ نيز ر.ك: دايرة المعارف كتاب مقدس، ص 405).

30. ر.ك: جرج برانتل، آيين كاتوليك، ترجمة حسن قنبري، ص 89.

31. ساير گروه‌هاي مسيحي غير از كاتوليك اين نظر را اغراق ‌آميز مي‌دانند و اغلب گويي كاتوليك‌ها از مريم(س) الاهه ساخته‌اند. براي مطالعة بيشتر ر.ك: دايرةالمعارف كتاب مقدس، ص405.

32. ر.ك: دايرة المعارف كتاب مقدس، ص405-406.

33. Cyril of Alexandria.

34. ر.ك: جرج برانتل، آيين كاتوليك، ص92.

35. ر.ك: عليرضا مسجد ‌جامعي، اسلام آيين برگزيده، ص125.

36. Nestorius.

37. ر.ك: جلال الدين آشتياني، تحقيقي در دين مسيح، ص 147؛

see: Parrinder, Geoffrey, Jesus in the Quran.

38. ر.ك: ميشل مالروب، انسان و اديان؛ نقش دين در زندگي فردي و اجتماعي، ترجمه مهران توكلي، ص 83.

39. Chritokos.

40. Anthropotokos.

41. براي مطالعة بيشتر ر.ك: جلال‌الدين آشتياني، تحقيقي در دين مسيح، ص 147.

42. Bernardinos.

43. ر.ك: جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص 51.

44. ر.ك: رابرت مك ‌آفي براون، روح آيين پروتستان، ترجمة فريبرز مجيدي، ص 331؛ و براي مطالعة بيشتر در مورد «مادري خدا» جان‌الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص51؛ جرج برانتل، آيين كاتوليك، ص 93؛ آليستر مك گراث، درسنامه الاهيات مسيحي؛ شاخصه‌ها، منابع و روش‌ها، ترجمه بهروز حدادي، ص 143؛ دايرة ‌المعارف كتاب مقدس، ص 405 و 406.

45. ر.ك: دايرة المعارف كتاب مقدس، ص 406.

46. متي 1: 25 و لوقا 2: 7

47. متي 13: 55 و 27: 56

48. ر.ك: الستر مك گراث،درآمدي بر الاهيات مسيحي، ص 76.

49. ر.ك: لئو روستن، فرهنگ تحليلي مذاهب امريكايي، ص 239-240؛ ر.ك: دايرةالمعارف كتاب مقدس، ص، 406- 407.

50. ر.ك: ميشل مالروب، انسان و اديان، ص71 و93.

51. اشعيا 7: 14

52. Parthenos, almah.

53. ر.ك: جلال‌الدين آشتياني، تحقيقي در دين مسيح، ص144- 145.

54. Immaculate conception.

55. متي 13: 55

56. ر.ك: دايرةالمعارف كتاب مقدس، ص407.

57. Paschadius Radbertus.

58. Anselm.

59. معادل لاتين گناه، «macula» است.

60. ر.ك: جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص 51؛ ر.ك: الستر مك گراث، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ص 49ـ50.

61. روز تبشير «Time of the Annunciation» يا «Annunciation Day» روز 25 مارس است كه به باور مسيحيان در اين روز، روح القدس بشارت بارداري مريم(س) را داد و به وي گفت عيسي(ع) از او متولد خواهد شد. اين واقعه در لوقا 1: 26-38 آمده است و مسيحيان اين روز را هر ساله جشن مي‌گيرند. ر.ك: روستن، لئو،‌ فرهنگ تحليلي مذاهب آمريكا، ص 509 و 560-561.

62. ر.ك: لئو روستن، فرهنگ تحليلي مذاهب امريكايي، ص 67.

63. ر.ك: جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص 51؛ ر.ك: دايرة‌المعارف‌ كتاب مقدس، ص 407.

64. ر.ك: دايرة ‌المعارف‌ كتاب مقدس، ص 407.

65. يكي از پيروان فرقة فرانسيسكن‌ها و از مدافعان آموزة باداري معصومانه مريم(س) است. وي بحث‌هاي مريم شناسي را مبسوط تر و تكامل يافته تر نسبت به دوران پيش از خود داد. او به «فقيه ظريف» شهرت داشت و تحولات بسيار مهمي را در الاهيات مسيحي به وجود آورد. (ر.ك: الستر مك گراث، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ص 48-50 و 56).

66. ر.ك: دايرةالمعارف كتاب مقدس، ص 407.

67. Assumption.

68. ر.ك: جان الدر، همان، ص 51.

69. يوحناي دمشقي(675-749)، «John Damascus» يكي از انديشمندان دوران آباي كليسا(كساني كه قصد داشتند تا از بيانات، اشارات، تصاوير و الگوهاي مسيح‌شناختي كه به‌صورت پراكنده در عهد جديد وجود داشت، صورتي نظام‌مند و منسجم بسازند) در منطقة شرق مديترانه است. در زمان امپراتوري بيزانس، مراكز تفكر
مسيحي در شرق مديترانه عبارت بودند از قسطنطنيه، مصر و سوريه؛‌ اما به‌تدريج بر قدرت و اهميت الاهياتي و سياسي قسطنطنيه افزوده شد. يوحناي دمشقي يكي از متفكران اين دوران، با اثرش به‌نام در باب ايمان ارتدكس (de fide orthodoxa)،‌ در تثبيت ديدگاه الاهياتي كليساي شرق نقش فوق‌العاده‌اي داشت؛ اگرچه وي را بيشتر شارح و مبين ايمان مي‌دانند تا متفكري بديع يا انديشمندي كه كارش تأملات الاهياتي است. (ر.ك: الستر مك گراث، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ص 29، 60-61 و 361).

70. Pope Pius XII.

71. ر.ك: توني لين، تاريخ تفكر مسيحي، ص 418.

72. ر.ك: همان، ص 483؛ ر.ك: دايرةالكتاب مقدس، ص408؛ ر.ك: جرج برانتل، آيين كاتوليك، ص93؛ و نيز ر.ك: لئو روستن، فرهنگ تحليلي مذاهب آمريكا، ص 240؛ ر.ك: جلال‌الدين آشتياني، تحقيقي در دين مسيح، ص 146.

73. هاروي كاكس، مسيحيت، ترجمه عبدالرحيم‌ سليماني اردستاني، ص71.

74. كارل گوستاو يونگ، پاسخ به ايوب، ترجمه فواد‌ روحاني، ص 207.

75. ر.ك: لئو روستن،‌ فرهنگ تحليلي مذاهب آمريكا، ص 67.

76. Presbyters.

77. ر.ك: لئو روستن،‌ همان، ص 146.

78. ر.ك: توني لين، تاريخ تفكر مسيحي، ص 490؛ ر.ك: الستر مك گراث، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ص 56؛ ر.ك: رابرت مك‌ آفي براون، روح آيين پروتستان، ترجمه فريبرز مجيدي، ص 331.

79. ر.ك: توني لين، تاريخ تفكر مسيحي، ص 483.

80. Leo, XIII.

81. ر.ك: توني لين، همان، ص 484.

82. ر.ك: لئو روستن،‌ همان، ص 240.

83. اين همان دعاي معرفي است كه در زبان لاتين به «Ave Maria» معروف است: «سلام‌ بر تو اي‌ مريم‌، سرشار از فيض‌، خداوند با توست‌؛ فرخنده‌ هستي‌ تو در ميان‌ زنان‌، و فرخنده‌ است‌ عيسي‌، ثمرة رَحِم‌ تو. اي‌ مريم‌ مقدس‌، مادر خدا، دعا كن‌ براي‌ ما گناه كاران‌، اكنون‌، و در ساعت‌ مرگ مان‌. آمين‌.»

84. ر.ك: ‌هاروي كاكس، مسيحيت، ص 69-71.

85. ر.ك: دايرة ‌المعارف كتاب مقدس، ص408- 409.

86.افسسيان 5: 30

87. ر.ك: دايرة ‌المعارف كتاب مقدس، ص 409.

88. يوحنا 27:19

89. ر.ك: لئو روستن، فرهنگ تحليلي مذاهب امريكايي، ص 240؛ ر.ك: جرج برانتل، آيين كاتوليك، ص89-90.

90. TRE, (Theologisch Realenzyklopadie), B. 22, P. 123.

91. Ibid.

92. LThk, (p. 1230).

93. ر.ك: جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص 52.

94. ر.ك: محمد رشيدرضا، تفسير القرآن الكريم؛ الشهير بتفسير المنار، ج 7، ص 263.

95. المشرق، ش 9، سال هفتم چاپ اين مجله.

96. ر.ك: محمد رشيدرضا، همان، ص 263-264.

97. انستاس الكرملي، «قدم التعبد للعذراء»، مشرق الكاتوليكية البيروتية، ش 14، از سال پنجم چاپ اين مجله.

98. پيدايش 3: 15 «دشمني در ميان تو و زن و در ميان ذريت تو و ذريت وي مي‏گذارم.» همان طور كه بيان شد مفسرين، زن را به مريم عذراء(س) تفسير كرده اند.

99. انستاس كرملي با استناد به سفر اول پادشاهان 18: 41-46، مي‌گفت حضرت ايليا آشكارا مريم عذراء(س) را عبادت مي‌كرد. روزي ايليا به غلام خود اَخاب گفت برو بر روي قلة كَرَمل به دريا نگاه و توجه كن كه چه مي‌بيني. او رفت و برگشت و گفت چيزي نديدم. تا هفت بار او را فرستاد كه در مرتبة هفتم آمد گفت تكه ابري به اندازة كف دستِ مردي كه از دريا برخاسته بود، ديدم. انستاس ادعا مي‌كرد آن تكه ابر به صورت مريم عذراء(س) و بلكه خود مريم(س) بود. (ر.ك: محمد رشيدرضا، همان، ص 263-264).

100. Constantine

101. ر.ك: محمد رشيدرضا، همان، ص 262-263.

102. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 6، ص 243.

103. ر.ك: محمدبن حسن طوسي‏، التبيان‏، ج 4، تحقيق احمد قصير عاملي‏، ص 67‏؛ أبو علي الفضل بن الحسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 415؛ سيدمحمود آلوسى، روح المعانى، ج4، ص 62؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، همان. گويا مريميه اين باور را از مجوس(زرتشتيان) گرفته بودند؛ زيرا اينان مريم(س) را با اهورا مزدا تطبيق مي‌دادند. آنها مي‌گفتند وي به يزدان(مبدا نيكي و خير) و به اهريمن(مبدا بدي و شر) باردار شده است. او مي‌خواست يزدان را به دنيا بياورد كه اهريمن در ولادت از يزدان پيشي گرفت؛ بنابراين شرور بر گروه خير پيشي گرفت. مريميه مولود را اختصاص به مسيح(ع) داده بودند و او را فاعل نيكي‌ها مي‌دانستند. سيدرضا صدر، مسيح في القرآن، ص 132.

104. Trimingham: Christianity in Arabia before the Time of Muhammad.

105. ر.ك: توماس ميشل، كلام مسيحي، ص 79. برخي باور دارند كه اين تنها يك حدس است و اسنادي از دوران جاهليت در اين خصوص در دست نيست. از سوي ديگر، منابع بي شماري وجود دارد ـ از جمله افسانه‌هاي بت‌پرستي در آيين كليسا، نوشته محمد طاهر تنّيرـ كه اثبات مي‌كند تثليث و ساير اعتقادات انحرافي مسيحيت از آيين‌هاي بت‌پرستي گرفته شده است. (ر.ك: ميشل، توماس، همان).

106. ر.ك: ويليام. م ميلر، تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ص258.

107. Collyridiens.

لويس شيخو گفته است: ابن بطريق و ابن تيميه فرقة «كولي ريدي» را بر فرقة «مريميه» و «بربرانيه» تطبيق مي‌دهند. ر.ك: لويس شيخو، النصرانية و آدابها بين عرب الجاهلية، ص 112-113.

108. Cananaite.

109. ارميا 44: 17-25

110. Rosch.

111. Astarte.

112. ر.ك: اريك فروم، جزم انديشي مسيحي، ص 104.

113. ر.ك: ويليام مونتگمري وات، برخورد آراي مسلمانان و مسيحيان تفاهمات و سوء تفاهمات، ترجمه محمدحسين آريا، ص 39.

114. ر.ك: عبدالحسين زرين‌كوب، در قلمرو وجدان، ص212؛ ر.ك:‌ جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص 51.

115. ر.ك: جان. بي ناس، تاريخ جامع اديان، ص649 - 650.

116. “Hail, Mary”.

117. ر.ك: هاروي كاكس، مسيحيت، ص 68-69.

118. Loyola.

119. ر.ك:‌ جان الدر، تاريخ اصلاحات كليسا، ص 52.

120. ر.ك: اريك فروم، جزم انديشي مسيحي، ص103- 104.

121. Einsiedeln.

122. ر.ك: توني لين، تاريخ تفكر مسيحي، ص 277.

123. ر.ك: عبدالحسين زرين كوب، در قلمرووجدان، ص212.

124. پيدايش 1: 27 و نيز افسيسان 4: 24 و يعقوب 3: 9

125. ر.ك: مري جو ويور، درآمدي به مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، ص 142-143.

126. «Iconoclasts» اينان چون خواهان شكستن تمثال‌ها بودند، آنان را تمثال شكن مي‌گفتند.

127. Iconoclasm

128. ر.ك: الستر مك گراث، درآمدي بر الاهيات مسيحي، ص 61 و 390؛ ر.ك: مري جو ويور، درآمدي به مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، ص 140-142.

129. از آن جا كه محل استقرار اين شواليه ها معبد سليمان بود، آنان را «شواليه‌هاي معبد» مي‌گفتند. سرگذشت شوليه‌هاي معبد نزديك به يك قرن و نيم با جنگ‌هاي صليبي(قرن دوازدهم) گره خورده بود. اينان در سه جبهه (سرزمين قدس، شرق اروپا و اسپانيا) با مسلمين مي‌جنگيدند.

130. ر.ك: جلال ستاري، جان‌هاي آشنا، ص 145-150 و 265.

131. J. M. Abd -El-Jalil, MARIA IM ISLAM, Werl / West F.(Deutschland), p. 63.

132. پولس پرستان متأثر از آيين زردشت و باروهاي مرقيوم(Marcion) بودند؛ بنابراين پيكر و ظاهر عيسي(ع) را دروغين مي‌دانستند چراكه باور داشتند ماده مخلق شيطان است و نمي‌تواند روح الاهي را به بند كشد. اينان كشيش نداشته و منكر غسل تعميد و برخي مراسم مذهبي بودند. (ر.ك: جلال ستاري، جان‌هاي آشنا، ص 302ـ303.

133. Demeter، در اساطير يونان، الاهة محصول و حاصل خيزي، حامي كشاورزي، دختر كرونوس و رئا، خواهر زئوس و مادر پرسفونه است. (ر.ك: سيمون وي، نامه به يك كشيش،‌ ترجمه فروزان راسخي، ص 87؛ ر.ك: انستاس ماري الكرملي، اديان العرب و خرافاتهم، ص 128).

134. Isis، در دين مصر قديم، الاهة طبيعت است. پرستش وي منشاء يكي از نيرومندترين مقاومت هايي بود كه مسيحيت در آغاز با آن مواجه شد. در اساطير مصري، اسيس همسر باوفا و خواهر اوزيريس و مادر هوروس است. ايسيس را مادر و صاحب انواع سحر و جادو مي‌دانستند و پرستش وي تا 560م. رواج داشت. (ر.ك: سيمون وي،نامه به يك كشيش،‌ ص 94-95).

135. ر.ك: سيمون وي،نامه به يك كشيش،‌ ص 94.

136. ر.ك: ويليام. م ميلر، تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ص 189-190.

137. ر.ك: سيمون وي،‌ نامه به يك كشيش،‌ ص 81-83.

138. محمد رشيد رضا، تفسير القرآن الكريم؛ الشهير بتفسير المنار، ج 7، ص 263.

139. ر.ك: احمد بهشتي، عيسي در قرآن، ص، 302 - 304.

140. ر.ك: همان، ص 303-305.

141. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 6، ص 242-244؛ ر.ك: سيدمحمود آلوسى، روح المعانى، ج4، ص 62.



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: , مسیحیت , مریم مقدس ,
تاریخ :
بازدید : 168
نویسنده : محمد

اظهارات رسمي دربارة مريم(س)

كليسا چهار حقيقت را دربارة مريم(س) به طور رسمي اعلام كرد. براي آگاهي بيشتر از سير تحول تفكر مسيحي دربارة مريم(س)، به اجمال اين چهار حقيقت را بيان مي‌داريم.

أ. مادري خدا

اصلي‌ترين حقيقت دربارة مريم(س)، اين است كه مريم(س) حقيقتاً مادر خداست.31البته اين سخن مستلزم اين معنا نيست كه مريم(س) پيش از خدا وجود داشته باشد و الوهيت عيسي(ع) مديون او است.32سيرل ‌اسكندراني33مي‌گويد: باكرة مقدس، خدا را به لحاظ جسماني حمل كرد و به دنيا آورد؛ يعني ذات او را با جسم همراه كرد. بنابراين مي‌توان او را مادر خدا دانست.34

پاپ ‌پيوس، مريم(س) را مادر خدا مي‌نامد؛ زيرا به باور او عيسي(ع)، كه همان خداي آسمان‌ها و زمين بود، از مريم(س) باكره متولد شده است.35اين آموزه در طول تاريخ مورد مخالفت كساني از جمله نِستوريوس،36قرار گرفته است. وي در اوايل قرن پنجم ميلادي اعلام كرد: مريم(س)، مادر خدا نيست؛ بلكه او تنها زاينده عيسي(ع) به‌صورت انسان است و هر كس مريم(س) را مادر خدا يا مادر لوگوس بداند و يا ادعا كند كه لوگوس براي ارايه به مردم تجسم يافته و به گوشت تبديل شده است، ملعون خواهد بود.37وي مي‌گفت: عيسي(ع) دو نمود دارد: يكي خدا و ديگري انسان و مريم مادر «عيسي ـ انسان» است، نه مادر «عيسي ـ خدا».38در مقابل، كليساي كاتوليك در سال 431 م. او را تكفير و سپس تبعيد كرد و اعلام نمود: هر كس ادعا كند كه مريم(س) فقط «كريستوكس» 39يا زايندة مسيح(ع) يا «آنتروپوتوكس»40يا زاينده انسان بوده است، مرتد و مهدورالدم است.41

در قرن پانزدهم ميلادي، برناردينوس،42مبناي تعليمي خود را بر برتري مادر بر پسر قرار داده بود و سپس نتيجه مي‌گرفت، مريم(س) برتر از خداست.43پروتستان‌ها مي‌گويند: آموزه‌هاي اخير كاتوليك‌ها راجع به مريم(س)، نه‌تنها فراتر از مندرجات كتاب مقدس است، بلكه يگانه منجي بودن عيسي مسيح(ع) را نيز به خطر مي‌اندازد.44

ب. بكارت هميشگي مريم(س)

در پايان قرن چهارم، بكارت مادام العمر حضرت مريم(س) به‌عنوان حقيقتي مكشوف، از سوي مسيحيان پذيرفته شده بود. كليسا اين ديدگاه را در سال 469 م. رسماً اعلام كرد.45پروتستان‌ها مي‌گويند: اولاً، چنين باوري در كتاب مقدس وجود ندارد. ثانياً، از كتاب مقدس شواهدي ـ مثل «پسر انسان»،46 «برادران عيسي(ع)»47و ... ـ خلاف اين باور داريم. پس اين باور را بايد كنار گذاشت.48ژروم (وفات 420 م.) و برخي مفسران كاتوليك، در پاسخ به پروتستان‌ها مي‌گويند: بايد اشارة انجيل به برادران عيسي(ع) را به عموزادگان و اقوام وي تفسير كرد.49

پروتستان‌ها، دخالت عوامل «فراطبيعي» در تولد عيسي(ع) را منكر بودند. بنابراين باكره بودن مريم(س) را نيز انكار مي‌كنند. يك گروه «عقل‌گرا» در پروتستان‌ها به «فراطبيعت» نيز بدگمان‌اند و مي‌گويند: وصف «باكره» براي مريم(س) در متون مقدس به گونه‌اي مبهم به كار رفته است كه «دوشيزه» معنا مي‌دهد. در هر حال، براي يك مسيحي ضرورت ندارد باور كند كه عيسي مسيح(ع) از يك مادر باكره زاده شده باشد.50

اصطلاح «باكره» را متي از نسخه يوناني كتاب مقدس اقتباس كرده است. گفته شده است در كتاب‌ اشعيا،51كلمة عبري «الماه»52به كار رفته كه آن را به‌اشتباه به «پارتنس» برگردان كرده‌اند. كلمه «الماه» به معناي «نوعروس» و «زن جوان» است، نه «باكره».53

ج. لقاح مطهر يا معصوميت از گناه اوليه54

باور مسيحيان اين است كه گناه اوليه، فقدان صميميت با خداست كه از طريق آدم و حوا‡ به تمام انسان‌ها منتقل مي‌شود. كاتوليك‌ها بر اين باورند كه مريم(س)، با لطف ويژة الاهي معصوم از اين گناه است؛ يعني وي از لحظة انعقاد نطفه مبرّا از گناه بوده است، اگر چه خلقت و تولدش مانند ساير انسان‌ها است. آنان از اين مسئله به «بارداري معصومانه» تعبير مي‌كنند كه غالباً با «تولد مسيح از مادري عذرا»55اشتباه مي‌شود.56

پاسشازيوس رادبرتوس (قرن نهم)57مي‌گفت: مريم(س) پيش از تولد عصمت و طهارت بدو داده شد؛ در صورتي‌كه آنسلم (حدود 1033-1109م)58معتقد بود كه مريم(س) مانند هر انسان ديگر ـ جز عيسي(ع) ـ در گناه59سهيم است. ولي پيش از تولد مسيح(ع) طاهره، معصوم و داراي قداست شده بود. اسكوتس (1265-1308م.) گفت: عيسي(ع) با كار نجات توانست مريم(س) را از ننگ گناه اوليه محفوظ و مصون بدارد. در قرن دوازدهم، جمعي از معلمان ادعا مي‌كردند: نطفة وي بدون گناه و عاري از هر گونه لغزش بسته شده است؛ اما پاپ اينوسنت سوم (وفات 1216م.) و آكوئيناس (حدود 1225-1274م.)، كه لقب فرشته به او مي‌دادند، اين باور را ردّ كردند.60كليساي ارتدكس شرقي نيز اين باور را نمي‌پذيرد و معتقد است: تنها مسيح(ع) بدون گناه اوليه در رحم مريم(س) پرورش يافت و به دنيا آمد. حال آنكه مريم عذرا(س) در روز تبشير61از اين گناه پاك شد.62به هر حال پاپ پيوس نهم (1846-1878م.) در هشتم دسامبر 1854م. اعلام كرد، مريم عذرا(س) به خاطر شايستگي عيسي مسيح(ع) و با فيض خداوند در اولين لحظة لقاحش از گناه مصون نگاه داشته شد. از اين پس، اين آموزه جزو اصول ايماني كليسا به حساب آمد و هر كس كه منكر اين آموزه بود، محكوم خوانده مي‌شد و به باور عموم خللي به ايمان وي وارد آمده بود.63

مشكل اساسي، نجات واقعي مريم(س) بود؛ زيرا دست‌كم براي يك لحظه زير گناه بايد قرار مي‌گرفت؛ چون او انسان و از نسل آدم(ع) است. در غير اين صورت، مريم(س) مي‌بايست منجي باشد و اين با تنها منجي (عيساي مسيح(ع)) سازگاري نداشت.64دونس‌ اسكوتوس،65در پاسخ به اين مشكل گفت: معصوميت مريم(س) از گناه اوليه، خود يك نجات از قبل پيش بيني شده است. خدا پيش از شكل‌گيري گناه اوليه، مريم(س) را از اين قانون عمومي مستثنا كرده بود و نجات مريم(س) به معناي دور بودن گناه از او مي‌باشد، نه رهايي‌‌بخشي.66

د. عروج معصومانه67

صعود مريم باكره براي اولين بار در برخي نوشته‌ها در قرن چهار به چشم مي‌خورد. برخي از دانشمندان مسيحي معتقدند، عيد صعود مريم(س) در قرن ششم ميلادي بر پا شده است. گروه ديگري وقوع آن را در قرن هفتم دانسته‌اند. به باور آنان، اين عيد يادگار روزي است كه جسم و روحِ مريم باكره(س) به آسمان صعود كرده است.68به تدريج، در اواخر قرن هشتم ميلادي، به‌ويژه با تأثير آثار يوحناي‌ دمشقي،69اين باور در كليساي شرق مورد پذيرش همه قرار گرفت. اما زمان بسياري سپري شد تا اين باور در كليساي غرب نيز مورد پذيرش واقع شود. پاپ پيوس دوازدهم (1939-1958م.)،70اين باور را جزو اصول ايماني تعريف كرد.71بيشتر الاهي‌دانان كاتوليك بر اين باورند كه مريم(س) پس از مرگ زنده شده و به آسمان صعود كرده است.72

يونگ، اعلام عقيدة «صعود مريم(س)» در سال 1950م. را مهم‌ترين حادثه در جهان مسيحيت، از زمان اصلاحات [كليسا] مي‌دانست؛ زيرا معتقد بود اين [اعلام] جنس مؤنث را تا مكان امني در الوهيت مسيحي بالا برد.73وي گفت: مضمون فتواي پاپ پيوس دوازدهم اين است كه «لازم بود آن عروسي كه خدا به همسري گرفته بود، در حجلة آسمان منزل كند.»74

برخلاف كليساي كاتوليك كه به عروج جسماني و روحاني مريم(س) باور داشت، كليساي ارتدكس شرقي تنها عروج روحاني مريم(س) را قبول داشت.75پرسبيتري‌ها76نيز اگرچه مريم(س) را به عنوان «مادر خداوندگار ما» گرامي مي‌دارند، امّا عقايدي نظير «بارداري معصومانه» يا «عروج مريم به آسمان» را ردّ كرده، معتقدند: اين باورها مطلقاً مبتني بر متون مقدس نيستند.77در شوراي واتيكاني دوم، آموزه‌هاي لقاح مطهر و صعود مريم(س) به آسمان، مجدداً تصديق شدند. برخي اسقف‌ها در اين شوراها، در پي آن بودند كه مريم(س) را نيز در كنار عيسي(ع)، نجات‌دهندة جهان معرفي كنند و اصطلاح «شريك در امر نجات» را به كار مي‌بردند. اگرچه اين اصطلاح به كار نرفت، ولي نقش وي در امر نجات به روشني تعريف شد.78

تعاليم ديگري درباره مريم(س)

تعاليم ديگري نيز دربارة مريم(س) در كليساي كاتوليك وجود دارد كه عبارتند از:

أ. مريم(س) در ملكوت فيض پسرش عيساي مسيح(ع)، ملكه است؛ بر اين اساس، پاپ پيوس دوازدهم سال1954م. عيد ملكه بودن مريم(س) را وارد تقويم كليسا كرد.79

ب. مريم(س) شفيع و واسطه فيض. سال 1891م. پاپ لئوي سيزدهم80در يك بخش‌نامه پاپي گفت:

همان گونه كه خدا خود را اراده كرده است، هيچ چيزي جز به وسيلة مريم از سوي او به ما بخشيده نمي‌شود. بنابراين، همان طور كه هيچ كس جز به وسيله پسر نمي‌تواند به پدر اعلي نزديك شود، به همين صورت نيز هيچ كس جز به وسيله مادر مسيح، نمي‌تواند به پسر نزديك شود.81

كاتوليك‌ها، خدا را از طريق مريم(س) عبادت مي‌كنند؛ زيرا معتقدند كه مريم(س) ميانجي‌اي بزرگ است؛82از اين‌رو، دعا به مريم(س) در زندگي روزانه يك فرد كاتوليك، معمول است. از جملة اين دعاها، دعاي «سلام بر تو اي مريم»83است كه مشهورترين آنهاست و امروزه بيش از هر دعاي ديگري خوانده مي‌شود.84اين دعاها مريم(س) را در مقام واسطه‌گري فيض الاهي و شفاعت او قرار مي‌دهند، نه در جاي خداي صانع و خالق همه خوبي‌ها.85

ج. مادر روحاني انسان‌ها؛ به باور مسيحيان، مريم(س) وقتي مادر بودنِ مسيح(ع) را پذيرفت، مادر همه شد. پاپ پيوس دهم، سال 1904م. گفت: مريم(س) با حمل منجي در رحم خويش، تمام كساني را حمل مي‌كرد كه زندگي‌شان از زندگي نجات‌دهنده نشأت گرفته بود. بر اين اساس همة ما كه با مسيح(ع) يكي شده‌ايم و «اعضاي بدن وي، از جسم و از استخوان‌هاي او»86مي‌باشيم، حقيقتاً از رحم او بيرون آمده‌ايم.87

در منطقه ‌كالواري، مريم(س) و يوحنا (شاگرد عيسي‌(ع)) در كنار يكديگر شاهد به صليب كشيده شدن عيسي‌(ع) بودند. در آن هنگام عيسي(ع) خطاب به يوحنا گفت: «اينك مادر تو» و خطاب به مادر خود گفت: «اينك پسر تو».88كاتوليك‌ها با استناد به اين واقعه مي‌گويند: مريم(س) مادر نوع بشر است. برخي نيز او را «مادر كليسا» گفته‌اند.89به تعبير ديگر، كاتوليك‌ها او را ام‌المؤمنين مي‌دانند.90

اگوستين (430-345م.) گفت: مريم(س) هم مادر مسيح(ع) و هم مادر اعضاي كليسا است؛ زيرا انسان‌ها در كليسا زندگي ايماني پيدا مي‌كنند.91البته آتاناسيوس (حدود 373-296م.) مي‌گويد: مريم(س) خواهر ماست؛ زيرا همه ما از آدم خلق شده‌ايم.92

بايد توجه داشت كه تا اينجا هدف مقاله، نشان دادن سير تحول باور مسيحيان نسبت به حضرت مريم(س) بود. به عبارت ديگر، تمام مطالبي كه تا اينجا بيان شد، نه در جهت اثبات موضوع، بلكه به نوعي بيانگر خاستگاه و زمينه‌هاي به‌وجود آمده براي پرستش حضرت مريم(س) ـ با فرض وجودـ بوده است. با توجه به آنچه گذشت، بايد ثابت شود كه آيا در چنين شرايطي، پديده‌اي به‌نام پرستش حضرت مريم(س) در ميان مسيحيان وجود داشته است، يا خير؟

الوهيت مريم(س)

پس از بررسی باورهاي مسيحيان دربارة مريم(س)، تا حدودي پي به جايگاه وي در ميان آنان برده‌ايم. حال بايد پرسيد آيا در مسيحيت، گروه يا گروه‌هايي وجود داشته است كه معتقد به الوهيت حضرت مريم(س) باشند و او را چونان خداي واحد پرستش كرده باشند يا خير؟

ابتدا آية شريفه‌اي را بيان مي‌كنيم كه مورد اعتراض مسيحيان واقع شده است؛ سپس سخن را با توجه به اين آية طرح مي‌كنيم. خداوند متعال در سورة مباركة مائده آية 116، خطاب به پيامبر عظيم‌الشأن خود، حضرت عيسي(ع) فرموده است: «و آن‌گاه [روز رستاخيز] كه خداوند گويد: اي عيسي ابن مريم! آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را همچون دو خدا سواي خداوند بپرستيد؟»(مائده: 116)

مسيحيان مدعي‌اند كه قرآن كريم در اين آية شريفه ـ العياذ بالله ـ نسبت ناروايي به مريم(س) داده است؛ چراكه بنا بر اين آيه، مسيحيان حضرت مريم را عبادت مي‌كردند و او را خداي خود مي‌پنداشتند. حال آنكه چنين سخني درست نيست؛ زيرا در هيچ‌جا و هيچ‌زماني نمي‌توانيد چنين مسئله‌اي را در جهان مسيحيت بيابيد.

دو پاسخ به اين مسئله مي‌توان داد: يكي جوابي نقضي؛ يعني در جهان مسيحيت مصدايقي را مي‌توان يافت كه مورد دلالت آيه شريفه باشد. به عبارت ديگر، با بررسي تاريخ كليسا، مي‌توان گروه‌هايي را يافت كه حضرت مريم را همچون خداي خالق مي‌پرستيدند. پاسخ ديگر، پاسخ حلي به اين شبهه است؛ يعني با نشان دادن مراد و معناي آية شريفه، خواهيم ديد كه آنچه مسيحيت از اين آية شريفة فهميده‌اند، درست نيست؛ و معنا و مفهوم آيه چيزي غير از درك آنان از اين آيه است. اين دو پاسخ عبارتند از:

أ. پاسخ نقضي:

اولين نمونة نقضي كه مي‌توان براي ادعاي مسيحيان آورد، اين است كه برخي از نويسندگان مسيحيِ كاتوليك، در دوران معاصر گفته‌اند: «كساني كه مريم(س) را فراموش نموده و از پرستش او غفلت مي‌كنند، اخلاقاً نجات آنها ممكن نمي‌شود.»93اين نويسنده، آشكارا قايل به پرستش حضرت مريم(س) مي‌باشد.

همچنين برخي نويسندگان مطرح نوشته‌اند:

اولين نص صريحي كه از دانشمندان مسيحي دربارة پرستش حقيقي مريم(س) يافتم، عبارتي در كتاب السواعي از كتاب‌هاي روم ارتدوكس بود كه در «دير تلميذ» موجود است... كاتوليك‌ها نيز به عبادت مريم(س) تصريح دارند و بدان نيز افتخار مي‌كنند.94

كشيش «لويس شيخو» در مقاله‌اي در مجله المشرق،95مي‌گويد: «عبادت مريم(س) بتول طاهره و مادر خدا، در كليساي ارامنة شرق مشهور است» و نيز مي‌گفت: «كليساهاي قبطيه نيز با عبادت مريم(س) مادر خدا، متمايز مي‌گردند».96

كشيش انستاس كرملي، مقاله‌اي را با محوريت «اصل رهبانيت كرمل» تحت عنوان، «پرستش عذرا، عبادتي است قديمي»، در مجلة المشرق الكاتوليكية البيروتية97به چاپ رساند. وي در اين مقاله نوشت: پرستش مريم(س) در عهد عتيق يك اصل است.98وي سابقة عبادت مريم(س) را به زمان «ايليا»، پيامبر بزرگ خدا كه هم‌اينك نيز زنده است، يعني چند صد سال پيش از دوران عيسي مسيح(ع) برمي‌گرداند.99

همچنين گفته شده كه پس از قسطنطين (كنستانتين)،100پرستش مادر مسيح(ع) در كليساهاي شرقي و غربي مورد اتفاق بوده است. تنها فرقه پروتستان، كه چند قرن پس از اسلام شكل گرفته‌اند، آن را انكار مي‌كند.101همان‌طور كه در اين ايام، كه سال 1958م. است، اعتقاد به رسالت و نبوت مسيح(ع) و خدا نبودن وي در بين مسيحيان امريكا هر لحظه در حال گسترش است.102

قرن‌ها پيش، قومي به نام «مريميه»، اعتقاد به الوهيت مريم(س) داشته و او را مي‌پرستيدند.103علاوه بر اين گفته شده كه پيش از ظهور اسلام، تعداد زيادي از مسيحيان در اطراف جزيرة العرب، مانند بيابان سوريه، سينا، يمن و بين النهرين منتشر بودند؛ ولي شمار آنان در حجاز اندك بود. تريمينگام در كتاب خود به نام مسيحيت در جزيرة العرب پيش از عصر پيامبر اسلام،104خداي سه‌گانه سنتي سامي را آورده است و با جاهلانه خواندن اين باور مي‌گويد: به نظر مي‌رسد، عرب‌هاي تازه مسيحي‌شدة آن ديار، اين مفهوم تثليثي بت‌پرستان را از روي ناآگاهي به اصول ديانت مسيحي وارد كرده و الله (خداي متعال) مشركان را با «پدر»، اللات (بزرگْ مادر) را با «مريم» و بَعْل(خداوندي جسماني كه از الله و اللات تولد يافته است) را با «مسيح» درآميخته‌اند.105

ويليام ميلر نيز مي‌نويسد: در قرن چهارم، گروهي به آيين مسيحيت گرويدند. اگرچه آنان را گمراه خوانده است، اما اذعان مي‌دارد كه برخي از اينان مريم(س) را مي‌پرستيدند.106اريك فروم هم بيان مي‌دارد: رابطة ميان پرستش مريم(س) و پرستش خداي‌ْمادرِ مشركان، چندين بار مورد بررسي قرار گرفته است. نمونة روشن آن، دربارة «كولي ريدي ها»107يا كشيشان زن مريمي است. آنها در يك جشنواره، كيك‌هايي را در روز مقدس به مريم(س) اهدا مي‌كردند. اين مراسم، همانند آيين كانانايت108يا ملكه آسمان است كه ارمياي نبي(ع) نام آن را برده است.109روش،110اين مراسمِ اهداي كيك را نوعي نماد فاليك مي‌داند و پرستش مريم(س) را به وسيلة كولي ريديان‌ها، با پرستش آستارته111خداي شرقي فينيقي‌ها، يك‌سان مي‌انگارد.112ويليام مونتگمري وات نيز مانند ميلر، اين فرقه‌ را گمراه تلقي كرده، مي‌گويد: شايد عقيده به شراكت مريم(س) در اقنانيم ثلاثه، از اعتقادات اين فرقه باشد113تا به خيال خود اين چنين بتواند ساحت جهان مسيحيت را از اين آلودگي پاك كند. اما اين مسئله چيزي نيست كه به راحتي بتوان آن را از تاريخ مسيحيت پاك كرد؛ چراكه پس از پذيرفته شدن عيد عروج از سوي كليساي روم در سال 750م، به دنبال مراسم عيد، پرستش مريم(س) به عنوان مادر خدا در حوزه كليساي روم ـ خاصه در فرانسه ـ به تدريج رواج فوق‌العاده‌اي يافت. از قرن دوازدهم به بعد، پرستش مريم(س) به دليل اينكه وي حامل خداوند بود، صورت مشخص گرفت. اما سابقة آن ظاهراً به كليساي بيزانس(=ملكايي) مي‌رسيد كه در قرن ششم ميلادي، اين اعتقاد را تمهيد كرد و آن را لازمه راست‌كيشي (ارتدوكسي) شمرد.114

در كليساي غرب، مريم(س) را به دليل اينكه مادري است عذرا و داراي احساسات و عواطف مادري نسبت به فرزند خود است، احترام مي‌گذارند؛ در حالي كه در كليساي مشرق زمين، مريم(س) را مانند خداي متعال پرستش مي‌كنند و او را موجودي فوق بشر مي‌دانند كه در رحم او، بشريت و الوهيت در پيكر عيسي(ع) امتزاج يافت.115

كاكس مي‌گويد:

با وجود اختلاف‌هاي عقيدتي بسيار دربارة مريم(س)، وي داراي چهره‌اي بسيار محبوب
و محترم در ميان بيشتر مسيحيان است. وي يك شخصيت محوري براي پرستش
عمومي است... پس از «دعاي خداوند»، كه عيسي(ع)به شاگردانش تعليم داد، دعاي
«
سلام مريم» (سلام بر تو باد اي مريم)،116احتمالاً بيش از هر دعاي ديگري در جهان مسيحيت خوانده مي‌شود.117

در روم 433 پرستش گاه وجود دارد كه 121 محل از آنها اختصاص به مريم دارد. فقط 15 محل به مسيح(ع) و 5 محل به اقانيم سه گانه و دو محل به روح القدس اختصاص دارد. بسياري از نويسندگان مانند لويولا118بر اين باورند كه در هنگام عشاي رباني، همان طوري كه ما از جسم مسيح سهيم و برخوردار مي‌شويم، از جسم مريم هم مي‌شويم.119به عبارت ديگر، گويي كاتوليك‌ها آن حضرت را چون فرزندش، خدا مي‌دانند.

اريك فروم مي‌گويد:

همراه با تحول مسيح‌شناسي، عقايد تاريخي و انساني، باورها دربارة مريم(س) از اهميت بيشتري برخوردار مي‌شد. هر چه از اهميت عيساي تاريخي و انساني، در ساية انديشة وجود ازلي پسر خدا كاسته مي‌شد، كيفيات خدايي مريم(س) فزوني مي‌يافت. تا جايي كه مريم(س) نه تنها مادر مسيح، بلكه به عنوان مادر خدا معرفي شد. در پايان قرن چهارم ميلادي، آيين مريم پاي گرفت و مردم در دعاهاي خود، او را فرا مي‌خواندند. در سده‌هاي بعد، اهميت مادر خدا بيش از پيش شد. ستايش وي با استقبال و شيفتگي بيشتري روبه‌رو شد. او از يك دريافت‌كنندة فيض و بركت به يك بخشاينده تبديل شد.120

توني لين نيز در كتاب تاريخ تفكر مسيحي خود آورده است كه شهر اينسيدلن121سال 1506م. به پرستش مريم(س) شهرت داشت.122

بالاخره پرستش مريم(س) با قول به طهارت و بكارت وي، از جانب كليساي روم به طور رسمي جزو مبادي اعتقادية مذهب كاتوليك در سال 1854م. پذيرفته شد. مقارن همين ايام، پاپ قول به تثليث ثاني شامل عيسي، مريم و يوسف نجار را تصديق كرد.123در كليساي شرق نيز وضع به همين صورت بود. مؤمنان ارتدكس، هم در خانه و هم در كليسا، به تماثيل(حضرت عيسي(ع)، مريم(س) و ...) احترام مي‌گذارند. يعني در مقابلشان تعظيم مي‌كنند، آنها را مي‌بوسند و در برابر آنها شمع روشن مي‌كنند. در كليساي ارتدكس يك «جاتمثالي» وجود دارد، كه اوايل با يك مانع كوچك اين مكان مقدس را از باقي جاهاي كليسا جدا مي‌كردند. اما امروزه با ديوار بلندي. تمثال عيسي(ع) در سمت راست درب ورودي اين جا تمثالي و تمثال مادر خدا در سمت چپ آن قرار دارد. اعتقاد به تماثيل، جزو مكمل اعتقاد فرقة ارتدكس است. سفر پيدايش در عبارتي بيان مي‌دارد كه مردم «به صورت خدا»124آفريده شدند. تفسير ارتدكسي اين عبارت، اين است كه مردم حامل تصوير (يا تمثال) خدايند. اينان مي‌گويند: خدا انسان شد تا مردم بتوانند شبيه خدا شوند. بنابراين، گناه تنها نقض شريعت نيست، بلكه نقصان صورت اولية خدا در انسان است.125اين نوع نگرش‌ها در نظر تمثال‌شكنان،126به هيچ وجه قابل قبول نبود. تمثال‌شكني،127از سال 725 تا 842 م ادامه يافت. ماجرا از اين قرار بود كه امپراتور لئوي سوم دستور داد كه تمام تمثال‌ها را نابود كنند؛ زيرا مانع از آن است كه يهوديان و مسلمانان به مسيحيت بگرايند. اين مناقشه، اگرچه بيشتر جنبة سياسي داشت، اما مسائل الاهياتي مهمي نيز طي آن مطرح شد. مهم‌ترين اين مسائل اين بود كه چگونه مي‌توان با استناد به آموزة تجسيم، خدا را به‌صورت تمثال و شمايل ترسيم كرد. گويا مسلمانان و مسيحيان، پرستش حضرت عيسي و مادرش را نمي‌پسنديدند و اين را بر مسيحيان خرده مي‌گرفتند. امروزه نيز در كليساهاي يونان و ارتدكس روسيه، تكريم تمثال هنوز هم جزو اركان روحانيت محسوب مي‌شود.128

با چنين الاهياتي؛ يعني خدا شدن انسان يا خداگونگي انسان، پذيرش الوهيت مريم(س) و پرستش او از سوي مسيحيان، نه مي‌تواند تعجب‌آور، و نه قابل باشد.

گروه ديگري، كه به پرستش مريم(س) معروف بوده و آشكارا مريم(س) را پرستش مي‌كردند، «شواليه‌هاي معبد» بودند.129زنان در طريقت شواليه‌هاي معبد راه نداشتند؛ به طوري كه در آداب طريقت‌شان به صراحت آورده شده بود كه مصاحبت با زن، خطرناك و همچون مصاحبت با شيطان است. با اين حال گروهي مريم‌پرست بوده و پرستش مريم عذرا(س) را رواج مي‌داند. اينان در هنگام خواندن دعا مي‌گفتند: مذهب و زندگي‌مان با وي [مريم(س)] آغاز شده و اگر خدا بخواهد، براي او و به خاطر او نيز پايان خواهد يافت. اينان بر اثر تماس روزانه با امت‌ها و فرقه‌هاي شرقي، بينشي باطني يافتند. اما غرب مسيحي، شواليه‌هاي معبد را زنادقه و بدعت‌گذار پنداشت.130

اينها جملگي به صراحت، پرستش مريم(س) و الوهيت وي را بيان مي‌كرد. اما شواهدي نيز وجود دارد كه به طور ضمني، پرستش مريم(س) را در ميان برخي فرق مسيحي ثابت مي‌كند. از جمله بيان عبدالجليل در كتاب مريم در اسلام كه به زبان آلماني است، مي‌نويسد: «فرقه‌هاي مسيحي كه مريم عذرا را بعد الاهي داده‌اند، داراي آن چنان اهميتي نبوده‌اند».131

از اين جمله به دست مي‌آيد كه در تاريخ مسيحيت، فرقه‌هايي وجود داشته است كه عقيده به الوهيت مريم(س) داشته‌اند. اما پرداختن به اهميت اين فرقه‌ها مجال ديگري مي‌طلبد.

همچنين فرقه‌اي به نام پولس‌پرستان در سال660م. به وسيلة كنستانتين در ارمنستان پديد آمد. اين فرقه، ثنوي مسلك بود و پولس حواري را مي‌پرستيدند. به همين دليل، آنان را پولسي مي‌گفتند. اينان كتاب عهد عتيق و بخش‌هايي از عهد جديد مثل «نامه پطرس» را ردّ مي‌كردند و پرستش مريم(س) را كفر مي‌دانستند؛ زيرا معتقد بودند كه مريم(س) فقط وسيله‌اي براي انتقال پيكر مسيح(ع) به عالم خاك بود.132

كفر دانستن پرستش مريم(س) از سوي پولس‌پرستان، نشان از وجود آيين‌هاي مريم‌پرستي است. سيمون وي مي‌گويد: مادر بودنِ مريم عذرا(س) پيوندهاي اسرارآميزي با برخي از سخنان افلاطون دارد كه راجع به ذات خاصّي است كه مادر همه چيز و براي هميشه دست‌نخورده است. همة الاهه‌هاي مادر در دوران باستان، مانند دمترو133ايسيس،134چهره‌هاي مريم عذرايند.135اين گفته، بيانگر اين است كه حضرت مريم(س) خداست و الاهه‌هاي نام برده، برخي از چهره‌هاي الوهيتي او مي‌باشند.

علاوه بر همة اينها، بايد گفت: جهان مسيحيان شاهد پرستش افراد ديگر جز حضرت مريم و عيسي‡نيزبودهاست. «شمعونمجوسي»يكيازاينافراداست. اگرچه وي را پدر بدعت‌ها مي‌خوانند، اما ژوستين مي‌گويد: او را در روم مانند خدا مي‌پرسيدند. هيپوليتوس گفته است: وي در يهوديّه، خود را مظهر خداي پسر و در سامره مظهر خداي پدر و در اماكن ديگر، مظهر روح القدس مي‌خواند.136

سيمون وي نيز پس از مشرك و بت‌پرست خواندن سنگ و يا چوب‌پرستان و نيز مريم‌پرستان، مي‌گويد: حتي اگر واقعاً باور داشته‌اند كه خدا در يك قطعه سنگ يا چوب [يا حضرت مريم(س)] حضور تام دارد، چه بسا گاهي درست مي‌انديشيده‌اند! مگر ما باور نداريم كه خدا در نان و شراب حضور دارد؟!137



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: , مسیحیت , مریم مقدس ,
تاریخ :
بازدید : 156
نویسنده : محمد

محمدجواد نيك‌دل

چكيده

برخي نويسندگان مسيحي معتقدند اگرچه حضرت مريم(س) در جهان مسيحيت از جايگاه والايي برخوردار است، اما هيچ‌گاه آن حضرت را پرستش نكرده‌اند. از اين‌رو، برآن‌اند كه قرآن كريم ـ العياذ بالله ـ نسبت ناروايي به مسيحيان وارد كرده است؛ چراكه اين كتاب آسماني، در يكي از آيات خود فرموده است كه مسيحيان ‌حضرت مريم(س) را خدا مي‌دانند. اين مقاله، با كنكاش در اين مسئله، از يك‌سو با ارائه شواهدي از ميان گفته‌هاي بزرگان كليسا و رفتار برخي مسيحيان در زمان‌هاي مختلف، پرستش حضرت مريم(س) و تبليغ و ايجاد انگيزه در ميان ساير مسيحيان براي پرستش آن حضرت را ثابت مي‌كند و و از سوي ديگر، با بررسي مفاد آية شريفه برآن است كه قرآن كريم، آنچه را كه اين نويسندگان ادعا كرده‌اند، بيان نداشته و قرآن كريم اساساً مسئلة ديگري را يادآور شده است.

كليد واژه‌ها: قرآن كريم، الوهيت، مريم، مسيحيت، پرستش.

مقدمه

آموزه توحيد يا اعتقاد به يگانگی خداوند، باور مشترك و اساس اديان ابراهيمی(يهوديت، مسيحيت و اسلام) است. آنچه موجب شده است كه اين اديان را به «اديان توحيدي» نام‌گذاري كنند، اساساً همين آموزه است. اما در گذر تاريخ، افراد و گروه‌هايي با انگيزه‏هايي متفاوت، آن را از عرش توحيد به فرش شرك تنزل داده، تا جايی كه در برخی موارد با وجود سيمايي توحيدي، محتوايي شرك آلود پديد آمده و صورت‏های ناموزوني چون ثنويت، تثليث و حتی تربيع از اين آموزه شكل گرفته است.

قرآن كريم نمونه‌اي از اين واقعيت تاريخي را يادآور شده و در خطابي توبيخ‌گونه به حضرت عيسي(ع)، نارضايتي خود را از اين گونه امور بيان داشته و مي‌فرمايد: «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» (مائده: 116)

برخي برآن‌اند كه ادعاي قرآن كريم در اين آية شريفه، ـ العياذ بالله ـ‌ نسبتي ناروا به مسيحيان است؛ چرا كه هيچ گاه چنين پديده‌اي در جهان مسيحيت مشاهده نشده است. برخي نويسندگان مسيحي نيز با سرپوش نهادن به واقعيّات، درصددند كه با توجيه‌هايي، ديدگاه مسيحيت از گذشته تا به حال را موافق با ديدگاه قرآن كريم وانمود كند. اين دسته، پرستش مريم(س) را بت‌پرستانه تلقي كرده و مريم‌پرستان را منحرف مي‌خوانند و با اين شيوه، كوشيده‌اند خود را از تنگناي بحث برهانند.

هدف اين مقاله، دستيابي به صحّت اين ادعا از يك‌سو، و بيان محتواي آية شريفة فوق از سوي ديگر است. بنابراين براي رسيدن به اين هدف، هم بايد باورهاي رسمي كليسا دربارة حضرت مريم(س) و رفتار مسيحيان نسبت به شخصيت آن حضرت را از صدر مسيحيت تاكنون بررسي كرد و هم معنا و مراد آية مزبور را به دست آورد تا حقيقت بر همگان روشن شود.

شخصيت مريم(س)

جهان مسيحيت از ديرباز تا كنون در تحليل شخصيت حضرت مريم(س)، فراز و فرودهايي داشته است. سه گروه مسيحی صدر مسيحيت؛ يعنی منوفيزيت‏ها،1آريانی‌ها2و نستوری‌ها،3كه معمولاً در موضوع‏های گوناگون و مهم مانند شخصيت حضرت عيسي(ع) آراي متفاوت پيدا می‏كردند، در مورد شخصيت حضرت مريم(س) نيز اختلاف پيدا كردند. اين اختلاف‌ها آن چنان است كه موجب جدايی آنها از بدنه اصلی كليسا4شده‏ است.5با بررسي عهد جديد به دست مي‌آيد كه شخصيت مريم(س) در بيشتر موارد، در مقايسه با مردم عادي، از امتياز ويژه‌اي برخوردار نيست؛ٰامادردوره‌هاي بعد،وي تاحد«مادرخدا»اهميت پيداكرده،مورداحترام وپرستش قرارمی‏گيرد. حال پرسش مهم ايناست كه چگونه و با چه مبنايی چنين تحولاتي درآموزه‏های مسيحی به ويژه دراينموضوع ـ پديد آمده است. پاسخ اين است كه نه می‏توان چيزی به كتاب مقدس افزود و نه مي‌توان چيزي از آن كاست. پس وظيفه كليسا در اين موارد، اين است كه كتاب مقدس را بر اساس سنّت تفسير كند. بر اين اساس، كليسا اين اجازه را به خود داده است كه به وسيلة سنت، آموزه‌اي را كه مسيحيان اوليه، آگاهي روشني از آن نداشتند،‌ تصديق كرده و آن را به عنوان باوري رسمي؛ يعني باوري كه از سوي خدا به وسيلة روح القدس براي انسان آشكار شده است، بپذيرند. براي درك اين مطلب، تمثيل زنِ خانه‌داري را مي‌زنند كه همواره براي رفع نياز فعلي خود، خزانة خود را جست‌وجو مي‌كند تا وسيلة مورد نياز را پيدا و نيازش را برطرف كند. ايشان مي‌گويند: هرگاه كليسا به چيزي نياز دارد، كتاب مقدس را جست‌وجو كرده و از حقايق آشكار و پنهان آن، نياز خود را برطرف مي‌كند. به عبارت ديگر، حقايق كتاب مقدس همواره وجود دارد؛ ولي ارزش آنها همواره شناخته شده نيست و گذشت زمان اين حقايق و ارزش آنها را آشكار مي‌كند؛ اگرچه ابتدا اين حقايق در ظاهر وجود نداشته باشند. اين سنت در كاتوليك، چيزی بيشتر از سنت تاريخی است6و ادعا می‏كنند كه سنّت، صرفاً آنچه را در ضمن بيان حواريون مندرج است، آشكار می‏كند.7

از جملة باورهايي كه در ابتدا در مسيحيت وجود نداشت، اما كليسا بعدها با همين توجيه آنها را رسميت بخشيد، تعليم‌هايي درباره «خداوند ما»، «مادري خدا»، «بانوی ما»، «لقاح مطهر»، «عروج مريم(س) به آسمان» و ... مي‌باشد. بر اين اساس، درك جديد كليسا از راز مريم(س) از بيانات رسمی پدران كليسا و نيز نوشته‏های نويسندگان مسيحی به دست مي‌آيد كه در اينجا به بررسي برخي از اين باورها مي‌پردازيم.

حضرت مريم(س) در كتاب مقدس

مريم(س) مادر عيسي(ع) از سبط يهودا و نسل داود(ع) است. وی از خويشان اليصابات، مادر يحيی(ع) تعميددهنده، كه از سبط لاوی و نسل هارون بود، می‏باشد. با چشم‌پوشي از حوادث دوران كودكی مسيح(ع)، مانند زيارت شبانان و مجوسيان، ختنة مسيح، حاضر كردن مسيح(ع) در هيكل و رفتن به مصر، نام مريم(س) باكره بيش از پنج مرتبه در عهد جديد آورده نشده است.8شخصيت مريم(س) در كتاب مقدس داراي نوسانات شديدي است. گاه شخصيتي چنان ـ العياذ بالله ـ‌ نازل پيدا مي‌كند كه از نظر درك و معرفت، با پايين‌ترين افراد جامعه برابري مي‌كند و گاه چنان شخصيتي والا پيدا مي‌كند كه از همه مردم زمان خود برتري مي‌يابد. براي نمونه، به مواردي اشاره مي‌شود:

يوحنا در انجيل خود، مريم را اين گونه به تصوير مي‌كشد كه او مانند ساير مردم در مراسم عروسي شركت مي‌كند و دغدغة برطرف كردن كمبودهاي اين مراسم را دارد. جالب اينجاست كه اين امور بي‌ارزش را از شخصيتي الاهي چون عيسي(ع) طلب مي‌كند. به عبارت ديگر، حضرت مريم(س) در نظر نويسندة انجيل يوحنا، آن‌چنان از نظر معرفتي پايين است كه جز امور مادي به چيزي توجه ندارد:

و در روز سوم در قاناي جليل عروسي بود. مادر عيسي(ع) در آنجا بود و عيسي و شاگردانش را نيز به عروسي دعوت كردند. چون شراب تمام شد، مادر عيسي بدو گفت: شراب ندارند. عيسي به وي گفت:‌اي زن مرا با تو چه كار است؟ ساعت من هنوز نرسيده است. مادرش به نوكران گفت: هر چه به شما گويد بكنيد.9

مرقس نيز نگاه بهتر از يوحنا ندارد. گويا از نظر وي، زندگي مريم(س) و ساير برادران عيسي(ع)، براساس ارادة الاهي پيش نمي‌رود؛ زيرا آن‌چنان كه مرقس بيان داشته است، عيسي(ع) معتقد است كه مادر و برادران وي، بر اساس ارادة الاهي زندگي نمي‌كنند:

پس برادران و مادر او آمدند و بيرون ايستاده فرستادند تا او را طلب كنند. آن گاه جماعت گرد او نشسته بودند و به وي گفتند: اينك مادرت و برادرانت بيرون تو را مي‌طلبند. در پاسخ ايشان گفت: كيست مادر من؟ برادرانم كيان‌اند؟ پس بر آناني كه گرد وي نشسته بودند، نظر افكنده گفت: اينان‌اند. مادر و برادرانم؛ زيرا هر كه ارادة خدا را به جا آرد، همان برادر و خواهر و مادر من باشد.10

لوقا نيز مريم(س) را چون مردم عادي مي‌انگارد كه با گم شدن فرزندش نگران مي‌شود و نمي‌تواند بفهمد كه كودكش كجاست؟ حال آنكه اگر مريم(س)، آن گونه كه مسيحيان ادعا دارند، باشد، نبايد چنين اتفاقي مي‌افتاد و او به دليل جايگاه رفيع و دانش الاهي‌اش، نه مي‌بايست نگران شود و نه از جاي او بي‌خبر باشد؛ زيرا او اصولاً بايد خدا را حافظ عيسي بداند و با نيروي ماورايي از هر چيزي، از جمله محل كودك خود، آگاه باشد. همچنين لوقا، مريم(س) را ناتوان از درك سخنان عيسي(ع) و درك وظيفة الاهي وي معرفي مي‌نمايد:

و چون روزها را تمام كرده مراجعت مي‌نمودند، آن طفل؛ يعني عيسي در اورشليم توقّف نمود و يوسف و مادرش نمي‌دانستند؛ بلكه چون گمان مي‌بردند كه او در قافله است، سفر يك‌روزه كردند و او را در ميان خويشان و آشنايان خود مي‌جستند. و چون او را نيافتند، در طلب او به اورشليم برگشتند. بعد از سه روز او را در هيكل يافتند كه در ميان معلّمان نشسته، سخنان ايشان را مي‌شنود ... چون ايشان او را ديدند، مضطرب شدند. پس مادرش به وي گفت: اي فرزند! چرا با ما چنين كردي؟ اينك پدرت و من غمناك گشته، تو را جست‌وجو مي‌كرديم. او به ايشان گفت: از بهر چه مرا طلب مي‌كرديد، مگر ندانسته‌ايد كه بايد من در امور پدر خود باشم؟ ولي آن سخني را كه بديشان گفت نفهميدند.11

البته در عهد جديد مواردي نيز يافت مي‌شود كه دلالت به جايگاه بلند مريم(س) دارد؛ مانند:

پس فرشته نزد او داخل شده گفت: سلام بر تو ‌اي نعمت رسيده! خداوند با توست و تو در ميان زنان مبارك هستي. ... فرشته بدو گفت: اي مريم ترسان مباش؛ زيرا كه نزد خدا نعمت يافته‌اي. و اينك حامله شده، پسري خواهي زاييد و او را عيسي خواهي ناميد. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلي مسمي شود و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود. او بر خاندان يعقوب تا ابد پادشاهی خواهد كرد و سلطنت او را نهايت نخواهد بود ... مريم گفت: اينك كنيز خداوندم. مرا برحسب سخن تو واقع شود.12

بعد از اين حادثه، مريم(س) با شتاب به‌سوي خانة زكريا(ع) واقع در شهری از كوهستان يهوديه رفت. مريم(س) به اليصابات همسر زكريا(ع)، كه در ماه ششم حاملگی خود به سر مي‌برد، سلام كرد. اليصابات با شنيدن سلام مريم(س)، احساس كرد بچه در رحم او به حركت آمده است. پس وي به روح القدس پر شد و به صداي بلند به مريم(س) گفت: «در ميان زنان مبارك هستی و مبارك است ثمره رحم تو و از كجا اين به من رسيد كه مادر خداوند من به نزد من آيد...».13

گفته شده است كه مهم‌ترين سخن در كتاب مقدس دربارة مريم(س)، در انجيل لوقا آمده است. به باور مسيحيان، اين بخش تأثير مهم عيسي(ع) بر جهان را پيش‌گويي كرده است:

پس مريم گفت: جان من خداوند را تمجيد مي‌كند. و روح من به رهانندة من، خدا به وجد آمد؛ زيرا بر حقارتِ كنيزِ خود نظر افكند. زيرا هان از كنون تمامي طبقات مرا خوشحال خواهند خواند. زيرا آن قادر به من كارهاي عظيم كرده و نام او قد‌ّوس است. و رحمت او نسلاً بعد نسل است بر آناني كه از او مي‌ترسند. به بازوي خود قدرت را ظاهر فرمود و متكبران را به خيال دل ايشان پراكنده ساخت. جباران را از تخت‌ها به زير افكند و فروتنان را سرافراز گردانيد. گرسنگان را به چيزهاي نيكو سير فرمود و دولت‌مندان را تهي‌دست رد‌ّ نمود. بندة خود اسرائيل را ياري كرد، به يادگاري رحمانيت خويش. چنان كه به اجداد ما گفته بود به ابراهيم و به ذريت او تا ابدالآباد.14

اين سروده كه «تسبيح مريم»15خوانده مي‌شود، ارزش‌هاي فرمان‌برداري و تسليم را به‌شدت ارج مي‌نهد.

حضرت مريم(س) در اوايل تاريخ كليسا

از قرن اول مسيحيت و در آثار مربوط به قديمي‌ترين كليساي به‌جاي‌مانده از بزرگان كليسا و مورخاني چون ايرنيوس، ترتوليان، اريگنس و ساير محققان و نويسندگان، هيچ گونه اثري مبني بر احترام ويژه نسبت به مادر مسيح(ع) و قدوسيت آن حضرت يافت نمي‌شود. در قرن چهارم، احترام ويژه به مريم(س) آشكار می‏شود. در اين زمان، نمايش چهرة حضرت مريم(س) در نقاشي‌هاي رنگ و روغن، اهميت و نقش روز‌افزوني يافت. اهميت خدايْ مادر را براي مسيحيت كاتوليك سدة چهارم به بعد، مي‌توان نخست در عملكرد كليسا و سپس، در آيين «مريم» يافت. مريم(س) يادآور آن است كه خدايْ مادر، ضمن جداسازي خود از خداي پدر، به گونه‌‌اي مستقل رشد يافته است. در قرن پنجم، به‌تدريج مردم به او روی می‏آورند و او را واسطه خدايی تصور می‏كنند و به درگاه وی روی می‏آوردند.16بعدها، تعبد و احترام به مريم(س)، عالی‏ترين احترامی است كه كليسا برای يك مخلوق خداي متعال قايل مي‌شود. امروزه مريم‌شناسي(مطالعة الاهياتي مريم(س))17در سنت كاتوليك برای تثبيت نقش آن حضرت به عنوان نماد كليسا، به بالاترين رشد و توسعه خود رسيده‏ است.18

پس از فرمان امپراتور لئوي سوم، در سال 726 م. در قسطنطنيه (استانبول در تركية امروزي)، مبني بر ممنوع شدن تكريم تماثيل، كه تمثال حضرت مريم(س) نيز يكي از آنان بود، در معابد و كليساهاي مسيحي، اختلاف ميان كليساي رم و كليساي قسطنطنيه شروع شد و موجب جدايي اين دو كليساي بزرگ مسيحي از يكديگر شد؛ زيرا پاپ رم با اين فرمان مخالفت كرد. فرمان امپراتور در كليساهاي شرقي به قدرت امپراتور اجرا شد و كليساي قسطنطنيه تابع امپراتور شد. از آن پس، مسيحيان تابع امپراتور، خود را «مَلْكايي»19خواندند. ملكاييان دوباره در سال 842 م. تكريم تماثيل را لازم دانستند.20اما در نيمة قرن هفدهم، اقدامات جديدي شكل گرفت. طي اين اقدامات، فرقة پرسبيتري21از پارلمان انگلستان درخواست كرد تا قانوني وضع كند كه به موجب آن، هر كس تثليث يا تجسيم خدا به صورت انسان را رد كند، اعدام شود. به دنبال آن، مجلس عوام در سال 1641م. اعلام كرد كلية «تصاوير ننگ‌آور» مربوط به تثليث، تصاوير حضرت مريم(س) و... بايد از كليساهاي انگلستان برداشته شود.22

حوای نوين

در فاصلة بين سال 500 م. تا 1500 م. طي مدت هزار سال، اموري نوظهور و تغييرات بسياري در تعاليم و سازمان كليسا پديد آمد. اين تغيير و تحولات به گونه‌اي بود كه اصلاحاتي را در كلسياها موجب شد.23از جملة اينها، پديد آمدن تعاليم جديد دربارة حضرت مريم(س) است. از جملة اين تعاليم، مي‌توان به آموزة «حواي نوين» اشاره كرد. پس از عهد جديد، قديمی‏ترين ايده درباره مريم(س) همين آموزه است. اينان مي‌گويند: «حواي نوين» در اتحاد با مسيح(ع) «آدم نوين» است.24در قرن‏های اوليه، نويسندگان مسيحی در حالی كه به احيای انسانيت از راه مسيح(ع) انديشه می‏كردند، به مادر منجی بشر نيز توجه داشتند و اطاعت وی از خدا را با نافرمانی حوای اول25مقايسه می‏كردند. پس از اخراج آدم و حوا‡ازبهشتعدن،خداماررالعنتكردوفرمود: «دشمنیدرميانتووزنودرميانذريتتووذريتویمی‏گذارم. اوسرتوراخواهدكوبيدوتوپاشنهویراخواهیزد.»26

نويسندگاني چون ژوستين (وفات 169 م)، ايرنيوس (وفات 202 م)، آمبروز(وفات 404) و افريم (وفات 375 م) در تفسير جمله فوق گفته‏اند: «ذريت زن» همان منجی است و «زن» نيز مادر باكره او؛ يعنی همان حوای دوم است.27

ايرنيوس،28در مقايسه مريم و حوا‡ می‏گويد: حواي باكره، با نافرمانی خود، مرگ را برای خود و تمام نسل بشر آورد. اما مريم باكره، با اطاعت خويش، خود و تمام نسل بشر را نجات داد؛ بنابراين، مريم شفيع و مدافع حوا شد. همچنان كه نسل بشر به وسيله يك باكره به مرگ محكوم شد، به وسيله باكره‏ای ديگر نجات می‏يابد. پس نافرمانی يكی با اطاعت ديگری جبران مي‌گردد.

آمبروز در قالب يك قاعده كلي گفت:

مرگ از طريق حوا، حيات از طريق مريم... شكوه دوست‌داشتنی انسان، كه از طريق حوا از بين رفت، از طريق مريم به انسان بازگشت... اين مار بود كه پاشنه حوا را زد و اين مريم بود كه مار را لگدكوب كرد...29حوا موجب هبوط انسان شد، اما مريم با دنيا آوردن منجی انسانِ هبوط يافته، گناه را از بين برد.30

اظهارات رسمي دربارة مريم(س)

كليسا چهار حقيقت را دربارة مريم(س) به طور رسمي اعلام كرد. براي آگاهي بيشتر از سير تحول تفكر مسيحي دربارة مريم(س)، به اجمال اين چهار حقيقت را بيان مي‌داريم

 



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا ملکوت و آدرس tamalakoot.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 51
بازدید کل : 12410
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com