عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 331
نویسنده : محمد



:: برچسب‌ها: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 199
نویسنده : محمد



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , خشونت در کتاب مقدس , رحمت ,
تاریخ :
بازدید : 211
نویسنده : محمد



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 196
نویسنده : محمد

شهر واتیکان -

کوچکترین کشور مستقل جهان - در ۱۱ فوریه ۱۹۲۹ طبق معاهده لاترن تأسیس شد.این عهدنامه بین «موسولینی» رئیس وقت دولت ایتالیا و پیپسی (papacy) - دفتر پاپ بالاترین قدرت کلیسای کاتولیک رم - پس از سالها مجادله منعقد شد. در سال ۱۹۸۴ با کنکوردا (concordat) - پیمان پاپ و دولت - عهدنامه جدیدی جایگزین شد. این عهدنامه جدید مانند عهدنامه قبلی، استقلال کامل کلیسای کاتولیک را در داخل شهر واتیکان به رسمیت می‌شناسد.

 

حکومت.

شخص اول در اداره شهر، پاپ اعظم است که در عالی‌ترین مسند قرار دارد و حق قانون‌گذاری، قضاوت و اداره دولت به عهده اوست

به دلیلی که پیشینه‌ای تاریخی دارد، دولت حاکم بر واتیکان ساختاری خاص و منحصربه‌فرد دارد و همان طور که اشاره شد بعد از پاپ که در صدر است، دبیران رسمی منطقه از جمله حکمران و نماینده پاپ‌اعظم در کمیسیون قرار دارند که نه تنها این اعضا بلکه سایر افراد از سوی شخص پاپ انتخاب و در صورت خواست وی از مسند قدرت عزل می‌شوند.

حکمران شهر که در بسیاری از مواقع به عنوان رئیس جمهور واتیکان مطرح می‌شود، در واقع وظیفه‌ای شبیه یک شهردار و یا مدیر اجرایی دارد.

 

نیروهای امنیتی و قضایی .

واتیکان دارای چند گروه و هسته امنیتی است، یکی گارد امنیتی سوییس که نیروی ارتش آن به صورت داوطلبانه از میان شهروندان سوئیسی تشکیل شده‌است و دیگری «corpo della Gendarmeria» که نه تنها به عنوان نیروی ارتش منطقه واتیکان محسوب می‌شوند بلکه به عنوان محافظان شخصی پاپ نیز انجام وظیفه می‌کنند.

هم‌چنین واحدی به نام «پلیس واتیکان» نیز وجود دارد. شهر واتیکان دارای زندان نیست، اما در ساختمان پلیس واتیکان سه سلول وجود دارد.

واتیکان دارای سیستم قضایی جهت برخورد با تخلفات اداری روحانیون است که به «دادگاه تریبیونال واتیکان» مشهور است.

 

جغرافیا

واتیکان که کوچکترین ایالت خودمختار اروپایی محسوب می‌شود، بر روی تپه‌ای به همین نام در شمال غرب شهر بزرگ رم واقع شده و گرداگرد آن را دیواری احاطه کرده‌است تا شهر و به خصوص پاپ اعظم را از خطر حملات خارجی محافظت کند.

واتیکان کوچکترین منطقه خودمختار و مستقل در جهان به شمار می‌رود و کل آن تنها ۶/۱۰۸ آکر است آب و هوای مدیترانه‌ای تابستان‌های گرم و خشک و زمستان‌هایی بارانی را برای آن به ارمغان می‌آورد و مانند شهر رم درجه دمای آن متغیر است. مه و بخار پراکنده در هوای شهر که ناشی از فواره بزرگ و عظیم‌الجثه سینت پیتر باسیلیکا است نیز موجب رطوبت هوا و پراکنش دائمی قطرات آب در هوا می‌شود. این شهر کوچک اما مقتدر، تمامی نیازهای خود را برآورده می‌کند و دارای اداره پست، آتش‌نشانی، نیروهای پلیس، ایستگاه راه آهن، شبکه‌های نیروی برق، رستوران‌ها، بانک و شبکه انحصاری اینترنتی است.

 

اقتصاد

از سال ۱۹۸۱ میلادی، دربار واتیکان برای خاتمه‌دادن به حدس و گمان‌ها در مورد میزان ثروت و درآمد کلیسا، حساب‌های مالی خود را منتشر می‌کند.

بانک واتیکان در سده ۱۹ میلادی تأسیس شد، اما فعالیت خود را در شکل کنونی و تحت نام فعلی «مؤسسه آثار مذهبی» از سال ۱۹۴۲ میلادی، آغاز کرد.

 

امکانات شهری

واتیکان هیچ فرودگاهی ندارد و تنها یک باند هلیکوپتر دارد.

خطوط راه‌آهن ایتالیا به ایستگاه سینت پیترز متصل می‌شود و بسیاری از زائران از آن استفاده می‌کنند. خطوط متروی آن نیز در مدت ۱۰ دقیقه شهر را طی می‌کند.

در واتیکان از سیستم تلفن و پست انحصاری و کاملاً مستقل استفاده می‌شود و خطوط اینترنتی آن نیز در دسترس همه‌است.

 

ساختمان‌ها

واتیکان دارای کتابخانه و مجموعه‌های ارزشمند موزه است.

در گوشه جنوب غربی واتیکان، عمارت ماتر اکلسیا (Mater Ecclesiae) که قبلاً صومعه بوده، وجود دارد.

 

رسانه‌های گروهی.

از ابزارهای تبلیغاتی واتیکان می‌توان به رادیو واتیکان و تلویزیون واتیکان و هم‌چنین وب‌گاه‌های مختلف اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی وابسته به دربار واتیکان اشاره کرد.

نشریه رومانو (Romano) که به صورت روزانه در ایتالیا و به صورت هفتگی در انگلستان، اسپانیا، آلمان و فرانسه و ماهیانه در لهستان چاپ می‌شود، از سوی یک شرکت خصوصی تحت نظارت افراد غیر روحانی کاتولیک منتشر می‌شود، اما اطلاعات رسمی و اداری آن تحت کنترل دربار واتیکان است. در این نشریه مقالات و نوشته‌های رسمی که اطلاعات کلیسا را در بردارد باعنوان «Actapostlica sedis» درج می‌شود.

 

مردم.

موزه واتیکان یکی از دیدنی‌های مهم شهر واتیکان است.

این کشور کم جمعیت‌ترین کشور جهان بوده و دارای حدود ۸۰۰ نفر جمعیت می‌باشد. از این تعداد ۴۵۰ نفر شهروند واتیکان بوده و بقیه مجوز اقامت در شهر را دارند. حدود نیمی از شهروندان واتیکان در این شهر زندگی نمی‌کنند و به مناسبت شغل خود(بیشتر به عنوان دیپلمات) در کشورهای دیگر دنیا سکونت دارند.

زبان رسمی مردم دولت واتیکان ایتالیایی است و تمام قوانین و مقررات آن به این زبان منتشر می‌شوند. زبان مکالمات روزمره هم معمولاً ایتالیایی است. اما زبان رسمی سریر مقدس لاتین و زبان دیپلماتیک سریر مقدس هم فرانسوی است. زبان اصلی گارد امنیتی آلمانی است.

 

دیپلماسی و سیاست خارجی

دولت واتیکان روابط دیپلماتیکی ندارد و روابط خارجی واتیکان از طریق وزارت امورخارجه سریر مقدس انجام می‌شود که نام حوزه اسقف‌نشین شهر رم و مرکز کلیساهای کاتولیک دنیاست.

 

واتیکان در سال ۱۹۹۰ میلادی، به معاهده حقوق کودک سازمان ملل متحد پیوست.

فرهنگ

لازم بذکر است که کشور واتیکان در تعیین بسیاری از موارد فرهنگی و سیاسی جهان مسیحیّت نقش مهمی را ایفا می‌نماید و سالانه تعداد زیادی از مردم از این کشور بازدید می‌نمایند. از این جهت بصورت تخصّصی از طریق درآمد جهانگردان مذهبی سالیانه مقدار زیادی درآمد وارد این کشور می‌گردد.

شهر واتیکان به خودی خود از تاریخ فرهنگی قابل‌توجهی برخوردار است. ساختمان‌هایی چون سنت پیتر بازیلیکا و نمازخانه ی سیستین از زیباترین آثار هنری جهان است و آثار ارزشمندی از هنرمندان بزرگ تاریخ چون میکل آنژ و بوتیچلی را در خود جای داده‌است.

کتابخانه بزرگ شهر و مجموعه‌های ارزشمند موزه آن حاوی اطلاعات تاریخی شگرفی است که به لحاظ علمی و فرهنگی بسیار باارزشند.

در سال ۱۹۸۴ سازمان جهانی یونسکو، شهر واتیکان را در فهرست مناطق تاریخی خود ثبت کرد و تنها نمونه‌ای است که در آن کل یک کشور به‌عنوان اثری تاریخی ثبت می‌شود.

آنچه جالب توجه‌است، حضور چشمگیر مردان در شهر است زیرا ساکنان اصلی آن را مردان تشکیل می‌دهند و جمعیتی کثیر از آنها در واتیکان دیده می‌شوند.

حضور گردشگران و زائران به زندگی روزانه شهر تنوع خاصی می‌بخشد و دیدار پاپ اعظم در مراسم عشای ربانی و نیز آیین مذهبی و جشن‌ها برای آنها بسیار جالب است.

 

فعالیت‌های علمی

پاپ لئو سیزدهم در سال ۱۸۹۱ به طور رسمی «مرکز اختر شناسی واتیکان» را تاسیس کرد.



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 257
نویسنده : محمد

وی چند سال پس از میلاد مسیح در خارج از سرزمین فلسطین، در شهر طرسوس(1) در خانواده ای یهودی متولد شد.(2) به گفته ی خودش: «روز هشتم مختون شده و از قبیله ی اسرائیل از سبط بنیامین، عبرانیی از عبرانیان»(3) و از گروه فریسیان به حساب می آمد. نام اصلی او قبل از گرویدن به مسیحیت شائول بوده است.(4) اما پس از گرایش به مسیحیت نام پولُس را برگزید. که ترجمه ی یونانی واژه ی شائول و به معنای کوچک است. (5)
پدرش در عین یهودی بودن توانسته بود با پول و ثروتی که داشت تابعیت روم را کسب کند. این امتیاز، کمک بزرگی به پولس کرد تا بعدها به عنوان یک رومی در بسیاری از موارد از آزار و اذیت مخالفان مسیحیت در امان بماند. در جوانی چند سالی در بیت المقدس سکنی گزید و به تحصیل کتاب مقدس و فراگیری اعتقادات یهودی در نزد غمالاییل، که برجسته ترین عالم یهودی بود، پرداخت. بدین ترتیب در شهر طرسوس از فرهنگ یونانی بهره برد و در بیت المقدس فرهنگ یهودی را کسب کرد و از این دو فرهنگ در شکل دادن به عقاید خود بسیار استفاده کرد.(6) چون عادت یهودیان بود که هر کس با صناعتی آشنایی داشته باشد وی پیشه ی خیمه دوزی را اختیار کرد و تا حدی احتیاجات خود را از این راه به دست می آورد.
اولین بار کتاب مقدس نام وی را در داستان شهادت استیفان که برگزیده ی حواریون بود، مطرح کرده است. پولس در زمره ی مخالفان وی و دست اندر کار شکنجه ی او بود.(7) پس از شهادت استیفان، پولس با اخذ فرمانی از مجمع یهودیان اورشلیم، برای دستگیری و آزار نو ایمانان مسیحی و دستگیری آنان برای محاکمه در اورشلیم، به سمت دمشق حرکت کرد. در اثنای همین سفر بود که به ناگاه رؤیایی عجیب مسیر زندگی اش را دگرگون کرد. مسیح (ع) بر او ظاهر شد و نکوهش کرد که چرا مسیحیان را آزار می دهی؟ پولس در همان لحظه به مسیح (ع) ایمان آورد و انقلابی در شخصیت وی پدیدار شد و از مسیح (ع) مأموریت یافت که حامی دین جدید باشد.(8)
پس از این اتفاق، سه سال از عمر خود را در بلاد عرب و دمشق گذراند و پس از آن به دیدار پطرس در اورشلیم رفت و سپس به انطاکیه روی آورد. به گفته ی برخی منابع تاریخی، پولس سه مسافرت تبلیغی عمده از شهر انطاکیه به نقاط مختلف کرده است که در نهایت در سفر سوم پس از طی شهرهای مختلف بالاخره به فلسطین رفت. خودش چنین اظهار می کند که در این سفر روح القدس با وی بوده است. برادران دینی، وی و همراهانش را از ورود به فلسطین منع کردند، چون از آزار یهودیان به وی ایمن نبودند. نصیحت یاران کارگر نیفتاد و او به اورشلیم رفت (58. م) و با یعقوب و دیگر سران کنیسه دیدار کرد.
پولس تا یک قرن پس از مرگش تقریباً فراموش شده ماند ولی هنگامی که نخستین نسل های مسیحی از میان رفتند و روایات شفاهی حواریون محو شد و هنگامی که صدها گونه بدعت روح مسیحیت را بر هم زد، رساله های پولس چهارچوبی فراهم آورد تا نظامی با ثبات شکل گیرد که جماعات پراکنده را به صورت کلیسایی مقتدر گرد هم جمع کند. حتی با وجود این، پانزده قرن سپری شد تا "لوتر" پولس را رسول مذهب گردانید و "کالوِن" در آثار او عقیده تضاد را کشف کرد. کیش پروتستان نشانه ی پیروزی پولس بر پطرس و نهضت مذهبی  بنیادگرایی نشانه ی پیروزی پولس بر مسیح (ع) بود.(9)

جان ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می نویسد: « پولس حواری(10) را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند. مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرد و فرقه ی طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت، ولی اهمیت او بیشتر از این جهت است که وی اصول لاهوت و مبادی الوهی خاصی به وجود آورد که سبب شد نصرانیت عالمگیر شود. از این جهت، پولس بزرگترین خدمت را در تحول غربی انجام داده است.»
او صریحاً اعلام کرد که عمل ختان ـ که در آن موقع از جمله حادثترین مسئله ی تاریخ مسیحیت بود ـ وجوبی ندارد و همچنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضروری نیست و افراد بشر را به نجس و طاهر نباید تقسیم کرد. فرقه ی متعصبان و پای بندان به شریعت موسوی در کلیسای اورشلیم بر سر این قضایا با پولس حواری به مخالفت و نزاع برخاستند. وی در آن شهر با پطرس و یوحنا و یعقوب حواری مباحثه کرد و آنها به حمایت و تأیید عقاید او برخاستند، مشروط بر آن که دایره ی تبلیغ وی محدود به امم غیر مختون باشد و دیگر رسولان به دعوت از قوم مختون(11) بپردازند.(12)
گرچه پولس در برخی مواضع به جهت تواضع، خود را کمترین رسولان دانسته و گفته است: «من کمترین رسولان هستم و لایق نیستم که به رسول خوانده شوم چون که بر کلیسای خدا جفا می رسد.»(13) خود را در حد بزرگترین رسولان نیز قرار داده، چنین گفته است: «مرا یقین است که از بزرگ ترین رسولان هرگز کمتر نیستم؛ اما هر چند در کلام نیز امّی باشم لیکن در معرفت نی؛ بلکه در هر امری نزد همه کس به شما آشکار گردیدم. آیا گناه کردم که خود را ذلیل ساختم تا شما سرافراز شوید؟»(14) وی خود را تأیید شده و در بردارنده ی روح القدس می پندارد: «من نیز گمان می کنم که روح خدا را دارم»(15)
از کلمات پولس معلوم می شود که مجرد می زیسته است. در توجیه به زنان و مجردان گفته است: « لکن به مجردین و بیوه زنان می گویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند لکن اگر پرهیز ندارند نکاح بکنند زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است.»(16)
سفرهای تبلیغی پر مشقّت، رویا رویی با مخالفان و استقامت بر نظرات خود، از او چهره ای صبور تصویر کرده است. عباراتی از کتاب مقدس اشاره می کند که پولس در ضمن موعظه اجرت می گرفت و صدقات کلیسا ها را نیز جمع آوری می کرد.(17) در رساله ی اول قرنتیان نوشت: « آیا اختیار خوردن و آشامیدن نداریم ... یا من و برنابا به تنهایی مختار نیستیم که کار نکنیم؟ کیست که هرگز از خرجی(کیسه) خود جنگ کند؟ یا کیست که تاکستانی غرس نموده از میوه اش نخورد یا کیست که گله ای بچراند و از شیر گله ننوشد.»(18)
از تعالیم پولس بوی سازش با حاکمان به مشام می رسید. او پادشاهان را نمایندگان خداوند بر روی زمین می دانست و معتقد بود که سلسله مراتب را خداوند ترتیب داده و هر کس که با صاحبان قدرت مقابله کند با تقدیر خداوند مقابله کرده است. حاکم، خادم خداست که شمشیر را بیهوده برنمی دارد، پس باید مطیع حاکمان بود.(19)
به این ترتیب، پولس می توانست طبقه ی فرهیخته و سرشناس امپراتوری را که از موقعیت اقتصادی رضایت بخشی برخوردار بودند جذب کند و با استفاده از منابع مالی آنان بینوایان را به آیین جدید دعوت کند. پشتوانه ی مالی پولس می توانست در میان یهودیان فلسطین و سرزمین های مجاور نیز پایگاهی مطمئن از هواداران به وجود آورد.(20)
از کلمات پولس در رسالات مختلف چنین استنباط می شود که احتمالاً وی در رأس تشکیلاتی مرکب از افرادی چون تیموتائوس، لوقای طبیب، مَرقُس، اَپِلُّس، اپفراس، تیخیکس، فلیمون، ارسترخس، یُسطُس، دیماس، اَرخِپُّس، سلوانس، زیناس، انیسمیس و برخی افراد دیگر بود که وظیفه ی آنان تبلیغ مسیحیت پولس و جلوگیری از ترویج خط مشی پطرس بود.(21)
بستانی، در شرح حال اپلس، اختلاف بین او و پطرس را به قدری عمیق می داند که چندین سال پس از مرگ پطرس، کلیسای روم در سال 95 میلادی مجبور به مداخله برای پایان دادن به اختلافات جناح طرفدار پولس و طرفداران پطرس شد.(22)،(23)


 

1 Tarse شهری در قسمت آسیایی ترکیه
2. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ، ص 680.
3 . فیلیپیان 5:3.
4 . نامی است عبری که تلفظ یونانی آن سَولُس است. (اعمال 58:7)
5 . حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 124.
6 . محمد ایلخانی، پولوس، ازغنون، شماره 5 – 6، ص 393.
7. اعمال 57:7.
8 . داستان ایمان آوردن پولس به مسیح به گونه ای دیگر هم نقل شده است که ملاحظه آن خالی از لطف نیست. (ر. ک: احمد بهشتی، عیسی پیام آور اسلام، ص 78)
9 . ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 690.
10 . پولس، هیچگاه در زمره ی حواریان نبود اما به دلیل اهمیت نقش تبلیغی وی در توسعه ی دیانت مسیحی، به عنوان رسول مفتخر شده است.
11 . این عبارت قرینه ای است بر این که عیسی (ع) و حواریان مأمور تبلیغ در میان بنی اسرائیل بودند و رسالت مسیح (ع) که حواریان مبلغ آن بودند جهانی نبوده است.
12 . تاریخ جامع ادیان، ص 614.
13 . اول قرنتیان 9:15.
14 . دوم قرنتیان 5:11.
15 . اول قرنتیان 4:7.
16 . اول قرنتیان 6:7.
17 . دوم قرنتیان 7:11.
18 . اول قرنتیان 4:9.
19 . رومیان 1:13؛ تیطس 1:3؛ لیون دوفور، معجم اللاهوت الکتابی، ص 426.
20 . آرچیبالد رابرتسون، عیسی اسطوره یا تاریخ، ص 165.
21. اول قرنتیان 17:4؛ دوم قرنتیان 13:7؛ کولسیان 23:4.
22 . پطرس بستانی، دایرة المعارف بستانی، ج 1، ص 330، ذیل ماده ی اپلوس.
23 . محمد رضا زیبائی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 91 – 99.



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 1067
نویسنده : محمد

مکاتب و فرقه‌های مسیحی منتقد آموزه تثلیث

 

 

 

1- ابیون‌ها[2]: یكی از قدیمی‌ترین فرقه‌های مسیحی كه «ابیون» نام دارند از موحدین اولیه محسوب می‌شوند. آنان "پولس" را به خاطر این تعلیم كه عیسی –یك انسان- پسر خدا است، كافر می‌دانستند. حتی برخی از دانشمندان می‌گویند كه مسیح تا اواسط قرن دوم، خدا شمرده نمی‌شد؛[3] "ویل دورانت"[4] تاریخ­نویس مشهور در مورد تفکراتی که توسط پولس وارد مسیحیت شده نوشته: پولس، الهیاتی به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزی جز نکات مبهم از آن نمی­توان یافت. وی در ادامه می‌نویسد: پولس مفاهیمی در الهیات مسیحیت وارد کرد که برای مشرکان قابل قبول­تر از یهودیان بود.[5]

البته در این مورد، علت اینکه ابیون‌ها صراحتا دکترین تثلیث را رد نکرده­اند این است که هنوز در آن تاریخ این باور وارد مسیحت نشده بود، بلکه مقدمات آن یعنی الوهیت مسیح برای خود، در اعتقادات جای باز کرده بود که ابیون‌ها نیز به مخالفت با آن پراخته بودند.

 

2- مونارشیزم[6] (مونتانیزم‌) یا «پسرخواندگی»[7]: میل به تاكید بر یگانگی خدا و جلوگیری از هر توسعه‌ای كه ممكن بود به صرف نظر كردن از توحید منجر شود، باعث ایجاد «مكتب مورناشیزم» گردید. "پولس ساموستایی"[8] كه در پایان قرن سوم، پاتریارك[9] انطاكیه دعا از عیسی و سرود به افتخار مسیح[10] را در كلیسایش اجازه نمی‌داد و می‌گفت: تنها خدا می‌بایست عبادت شود و دعاها می‌بایست از طریق مسیح به عنوان واسطه بین خدا و انسان باشد.[11]

وی در مورد مسیح می‌گفت: ‌مسیح دارای الوهیت نبود، بلكه فقط انسانی نیكو بود كه در اثر عدالت و راست‌كرداری و نیز حلول كلمه الهی در وجودش به هنگام تعمید، قادر به انجام امور الهی بود. در این دو دیدگاه ملاحظه می‌گردد كه در میان ایمان­داران اولیه مسیحی، اعتقادات توحیدی جایگاه خاصی داشته و برخی از مسیحیان عیسی را به عنوان فردی كه رسالت هدایت مردم را بر عهده داشته، می شناختند.

 

3- آریانیسم[12]: كلمه آریانیسم از نام "آریوس"[13] (اسقف كلیسای لیبی) است كه عقایدش در «شورای نیقیه»[14] (نیكائیه) محكوم گردید. آریوس تعلیم می‌داد كه پسر در نقطه‌ای از زمان توسط پدر خلق شده و قبل از آن وجود نداشته است. همچنین روح‌القدس نیز مانند پسر در نقطه‌ای از زمان، توسط پدر خلق شده، اما پسر قبل از خلقت هر چیزی خلق شده لذا از كلیه مخلوقات بزرگ‌تر است. ذات او شبیه ذات پدر است، اما با او هم­ذات نیست و اگر مسیح پسر یگانه پدر است، به این معنی است كه توسط پدر به هستی آمده است.

و اشاره دیگر آریان‌ها به آیه: «او خدای نادیده است، نخست­زاده تمامی آفریدگان» (كولسیان 15:1). به نظر آنان نخست­زاده بودن به این معنی است كه پسر در یك نقطه زمانی به وجود آمده است. آنها می‌گویند اگر این امر در مورد پسر صادق باشد در مورد روح‌القدس نیز می‌تواند صادق باشد.[15]

 

4- ماكدونیانیسم: سی و شش تن از اسقفانی[16] كه به «شورای قسطنطنیه» آمده بودند، از پیروان "ماكدونیوس" بودند، كه به الوهیت پسر ایمان داشتند. اما روح‌القدس را یك مخلوق می‌دانستند. شورای قسطنطنیه تلاش می‌كرد تا نظر ماكدونیانیسم را به سوی پذیرش دیدگاه شورا جلب كند. این اعتقاد­نامه بر الوهیت روح‌القدس تاكید كرد، اما به شكل ضمنی(روح‌القدس باید همراه با پدر و پسر پرستیده و تجلیل شود). علی­رغم این رویه محتاطانه و مسامحه­جویانه شورا، اسقفان پیرو ماكدونیوس در اعتراض به اعتقادنامه، شورا را ترك گفتند.[17]

این فرقه با اینكه الوهیت مسیح را قبول داشتند، اما آموزه تثلیث را رد می‌كردند، چرا كه به الوهیت روح‌القدس قائل نبودند.

 

5- كلیسای ضد تثلیثی لهستان: نخستین كلیسایی كه بر اساس ضد تثلیث تاسیس شد در لهستان بود،‌كشوری كه بافته‌ای از عقاید كاتولیك رم، كلیسای لوتری[18]، كلیسای اصلاحی و كلیسای هوسیت[19]است، تا جائیكه پیروان نوع­پرستی در لهستان به این نهضت علاقه فراوانی نشان دادند و ضد تثلیثی‌های دیگر كشورها، در صدد پناهندگی به لهستان برآمدند. در سال 1565م. آنها كلیسای خود را با ویژگی الهیات یكتا پرستی، تعمید بزرگسالان و تفسیر سمبلیك عشاء ربانی[20] تشكیل دادند. آنها اعتقاد داشتند كه خدا یكی است، مسیح پسر خدا، یك موجود آفریده شده بود، و روح‌القدس خدا نبود.

 

6- دانش مسیحی[21]: "مری بالکر بیكرادی"[22] بنیانگذار «كلیسای مسیح» فرقه دانش مسیحی(آمریكائی­ها و به خصوص اعضای «كلیسای دانش مسیحی»، این كلیسا را به اختصار و خیلی خودمانی به نام دانش می‌خوانند) در مورد این کلیسا می‌گوید: «این كلیسا از آن رو به وجود آمده است تا یادآور سخنان و اعمال مراد و مقتدایمان(مسیح) باشد، مسیحیت باید به صورت نخستین درآید و آن عامل شفابخشی كه از دست رفته، بازیافته شود.[23] پیروان این فرقه اعتقاد دارند كه: تثلیث یعنی اتحاد پدر، پسر و روح‌القدس؛ ولی نه به صورت سه اقنوم كه در یك شخص جمع شده باشد، بلكه آنها را به عنوان حیات، حقیقت و عشق و یا به صورت سه ركن دین به شمار می­آ‌رود كه از یك منشأ الهی نشأت گرفته‌اند.[24] اعضای این کلیسا اعتقاد دارند که مسیحیت کنونی از آن عقاید اصیل و اولیه دچار انحراف شده و باید به اعتقادات اصیل برگردد.

 

7- شاهدان یَهُوَه: «شاهدان یهوه» كه رسماً با نام «انجمن‌های كتاب مقدس و جزوات واچ تاور»(watchtower Bible and Tract society) شناخته می‌شوند، در نتیج? یك عمر تلاش و فعالیت "چارلز تیز راسل"[25] به وجود آمده‌اند. او در سال 1879م. مجله «واچ تاور یا برج دیدبانی صهیون»(zions watchtorwer) را تاسیس كرد كه تفسیر خاص خود او از كتاب مقدس، در آن منتشر می‌شد.[26] واچ تاور به وضوح اعلام می‌كند كه شاهدان یهوه به آموزه تثلیث ایمان ندارند. «عیسی مسیح یا مسیحیان اولیه، هیچ تصوری از آموزه تثلیث در ذهن خویش نداشتند.» (كتاب بگذارید خدا همان خدای حقیقی باشد. ص 111) در جای دیگر همان كتاب آمده است شاهدان یهوه اعتقاد دارند: «حقیقت بدیهی این است كه این هم یكی دیگر از تلاش‌های شیطان است كه می‌كوشد شخص خداترس را از آموختن و شناختن حقیقت یهوه و پسر او عیسی مسیح بازمی‌دارد.» در الاهیات واچ تاور، عیسی و روح‌القدس، هیچ یك خدا نیستند. در نظام الاهیاتی شاهدان یهوه، عیسی مسیح، خدای مجسم در جسم بشری نیست، بلكه موجودی خلق شده است. و نیز اگر عیسی خدا بود، پس در طی زمان مرگ عیسی، خدا در قبر مرده[27] بود.[28] شاهدان یهوه از جمله مخالفان سرسخت آموزه تثلیث هستند و آن را انحرافی بزرگ از مسیحیت اصیل می‌دانند و در مورد عیسی مسیح می‌گویند او یک انسان عادی است همانند دیگران اما با این تفاوت که رفتار و اخلاق او الهی می‌باشد.

 

شاهدان یهوه به منظور اثبات اعتقادات خود در مورد تثلیث و نیز اینكه عیسی مسیح همان یهوه نیست، به كتاب مقدس استناد می‌نمایند. یكی از متون مورد علاقه «شاهدان یهوه» برای اثبات اینكه عیسی مسیح خدا نیست، انجیل یوحنا باب 14 آیه 28[29] می‌باشد كه در آن می‌خوانیم «شنیده‌اید كه من به شما گفتم می‌روم و نزد شما می‌آیم...زیرا كه پدر بزرگ‌تر از من است.[30] آنها با استناد به آخر آیه می‌گویند پدر ماهیتی غیر از پسر دارد و پسر در همه احوال نیازمند و محتیاج به پدر است.

 

اما مسیحیان معتقد به تثلیث بر این استفاده شاهدان یهوه این چنین اشكال می‌گیرند كه: این آیه به تبعیت داوطلبانه عیسی از پدر در طی مدت زندگانی وی بر زمین اشاره دارد. و چیزی در مورد برتری ذات او بر ذات پدر نمی‌گوید. بنابراین، بزرگ‌تر، به موقعیت موقتی او در زمین اشاره دارد نه به شخص او.[31]

اگر كمی دقت و تامل شود در مورد اینكه عیسی(ع) دو جنبه داشت -یك جنبه الوهیتی و دیگری جنبه بشری- لازمه‌اش تناقض است که یک ذات دارای دو جنبه متناقض باشد که یکی از این جنبه‌ها(بشری) در اصل وجودشان نیازمند و جنبه دیگر(الوهیتی) نیازمندی متناقض با اصل وجودش باشد. اما جدا از این تناقض عقلی­ی یک ذات با دوجنبه، اگر به چند آیه بعد دقت نماییم معلوم می‌گردد که مراد در این آیه فقط بشر بودن پسر است؛ زیرا پسر در آیه 31 همین باب می‌گوید: لیکن تا جهان بداندکه پدر رامحبت می‌نمایم، چنانکه پدر به من حکم کرد همانطور می‌کنم.[32] اما متاسفانه مترجمان جدید کتاب مقدس برای القای عقاید خود در کتاب مقدس با اضافه کردن عبارت «آزادنه»، این آیه را ترجمه کرده­اند :« من آزادانه آنچه پدر از من می‌خواهد می‌کنم...».[33]

 

علاوه بر اینها، در توضیح آیه 24 برخی از دانشمندان کتاب مقدس می‌گویند: (باتوجه به آیه34، باب4 انجیل یوحنا) علت برتری پدر از پسر این است که مسیح همواره مجری ارده پدر است که او را گسیل داشته و احکام وی را به جا می‌آورد.[34]

یكی دیگر از استدلالات شاهدان یهوه به «امثال 22:8» است، تفسیر این آیه تقریباً نسبت به هر متن دیگری در عهد عتیق جنجال بیشتری بر پا كرده است.

 

این آیه‌ای است كه شاهدان یهوه بیش از آیه‌های دیگر غالباً به آن متوسل شده‌اند تا اثبات نمایند كه عیسی مسیح صرفاً موجودی خلق شده بوده است. ترجمه جهان نو كتاب مقدس عبری (این کتاب به نام ترجمه «جهان نو» از كتب مقدسه، است و در انتشارت بروكلین، انجمن كتاب مقدس و جزوات واچ تاور به سال 1963 .م چاپ شد.) امثال 22:8 را این گونه آورده است: «یهوه خود، مرا به عنوان مبدا طریق خویش تولید نموده قبل از اعمال خویش مدت‌ها پیش» شاهدان یهوه با استناد بر این آیه مخلوق بودن مسیح را اثبات می‌نمایند. اما مخالفان شاهدان یهوه اعتقاد دارند كه تمامی جنجال‌ها بر سر كلمه عبری gonah است. آنها می‌گویند كلمه مزبور در اینجا باید «تولید نمودن» یا «خلق كردن» معنی شود، نه آن طور كه واچ تاور آن را با عبارت «به وجود آوردن» ترجمه كرده است.[35]

البته شاهدان یهوه از آیات دیگری نیز در این رابطه استفاده نموده‌اند.

 

8-راه جهانی: یكی دیگر از فرقه‌های مسیحی كه آموزه تثلیث را قبول ندارد، فرقه «راه جهانی» می‌باشد. مقر اصلی آن در «ناكس ویل»[36] اوهایو است. این فرقه توسط "ویكتور پال ویرویل"(victor paul wierwille)، خادم سابق كلیسای انجیلی و اصلاح شده، بنیان گذاشته شد. یرویل دیدگاهی ضد تثلیثی نسبت به خدا دارد و آموزه تثلیث را رد می‌نماید. به نظر وی عقیده تثلیث، خدا را از ارزش رفیع و متعال و بی همتایش تنزل می‌دهد، به علاوه انسان را نیز رهایی نیافته باقی می‌گذارد.[37]

 

9- كلیسای جهانی خدا(آرمسترانگیسم): بنیانگذار كلیسای جهانی خدا "هربرت و آرمسترانگ" (Herbert w. Armstrong) می‌باشد. این كلیسا در سال 1934 فعالیت‌های خود را آغاز كرد. در الهیات آرمسترانگ، تثلیث به هیچ وجه وجود ندارد. وی می‌گوید: آموزه تثلیث نتیجه تعلیم انبیای كذبه است. «....الاهیون و منتقدان عالی­رتبه، كوركورانه تعلیمی دروغین و ارتدادی را پذیرفته‌اند كه توسط انبیای دروغین و بت­پرست اعلام گشته...».[38] پیروان این کلیسا، دکترین تثلیث را بدعتی از مسیحیت اصیل و اولیه می‌دانند و آن را قبول ندارند.

 

10- فرقه علم مسیحی: بنیانگذار این فرقه "مری آن مورس بیكر گلوور پترسون ادی" می‌باشد. كلیسای علم مسیحی در سال 1879م. در «چارلزتاون» (Charlestown) واقع در ایالت ماساچوست تشكیل گردید و پس از آن در سال 1891 به «نخستین كلیسای علم مسیح» تغییر نام داد. كلیسای علم مسیحی به وضوح آموزه تثلیث را رد نمی‌كنند، اما دیدگاه آنها درباره شخص مسیح، ضد تثلیثی است. آنها اعتقاد دارند كه مسیح، قدرت و حقیقت مطلقی است برای شفای بیماران كه تمامی آن قدرت را خود مسیح به خدا نسبت می‌دهد. آنها می‌گویند: عیسی انسان است و مسیح اصل الهی می‌باشد و از آنجایی كه در علم مسیحی، عیسی و مسیح، دو وجود متمایز می‌باشند این تعلیم كه عیسی مسیح خدا است، انكار می‌شود.[39]

 

این فرقه با اینکه با صراحت، دکترین تثلیث را رد نمی­کند اما یکی از لازمه‌های آن را که الوهیت عیسی باشد، قبول ندارند.

11- فرقه توحیدباوری: گروه‌هایی از مسیحیان، چون الهام گرفته از فلسفه عقل گرایی عصر روشنفكری و خدا باوری طبیعی بودند، غالباً در واكنش به عاطفه‌گرایی نهضت احیا‌گری، بینش آزادتری درباره تفسیر كتاب مقدس داشتند و مصداق بارز این فرقه‌ها، فرقه «توحیدباوری» است. این فرقه چون در آئین جماعت­­گرای آمریكا شكل گرفت و با آثار "ویلیام الری چانینگ"(1780-1842م.) سرو كار داشت، آموزه اسرار آمیز تثلیث را انكار كرد و در مقابل به واحدبودن خدا اعتقاد پیدا كرد. جالب است كه توحید­باوران مواضع خود را بر كتاب مقدس مبتنی می‌نمایند.[40] آنها اعتقاد به تثلیث را از انحرافات جدی مسیحیت کنونی می‌دانستند و می‌گفتند که مسیحیت باید خود را با توجه به کتاب مقدس از انحرافات پاک کند تا به مسیحیت اصیل برگردد.

 

12- پیروان یونیتاریانیسم[41]: از جمله فرقه‌هایی كه در عصر اصلاحات پدید آمد فرقه نوینی بود كه پیروان آن را «یونیتاریانیسم و یا یونیورسالیست‌های موحد» می‌گویند. پیشوای این جماعت، مردی اسپانیایی موسوم به "میكائیل سروتوس" بود كه او را در شهر ژنو كه مركز فرقه «كالونی»[42] بود به جزای كفر و الحاد زنده سوزانیدند. وی ملاحظه كرد كه پس از مطالعه دقیق صحف عهد جدید، مسئله تثلیث كه بر حسب «اعتقاد­نامه نیقیه» برای عموم مسیحیان امری مسجل شده بود، در آن صحف وجود ندارد و معتقد شد كه این عقیده كفر محض و باطل است.[43]

 

علاوه بر آن «یونیورسالیست‌های موحد» یكی از افراد مذهبی جامعه آمریكا است، كه اصول اعتقادی و اخلاقی خود را با آزادی انتخاب می‌كنند و پیوسته آنها را از طریق تجربه‌های زندگی تكامل می‌بخشند. به طور كلی یونیور سالیست های موحد به حقیقتی واحد اعتقاد دارند و خدا را یكی می‌دانند، نه سه تا. آنان رهبری اخلاقی عیسی را – بدون توجه به این موضوع كه او بالاترین مرجع دین آنها است – محترم می‌شمارند.

این فرقه مسیحی، عیسی را آنگونه معرفی می‌کند که اسلام آن را معرفی کرده است.

لازم به ذكر است كه فرقه‌های دیگری هم وجود دارد، كه آموزه تثلیث را قبول ندارند و آن را از انحرافات مسیحیت می‌دانند[44]. اما به دلیل جلوگیری از اطاله كلام به این چند فرقه بسنده نمودیم تا فقط این مطلب را برسانیم كه آموزه تثلیث، آموزه‌ای جزمی و متقن درمسیحیت نیست بلكه مخالفانی با این دکترین از خانواده مسیحیت وجود دارد.

 

کتاب نامه:

1) قرآن كریم.

2) كتاب مقدس، ترجمه قدیم، انتشارات ایلام، چاپ سوم 2002م.

3) كتاب مقدس، ترجمه تفسیری، انجمن بین­المللی کتاب مقدس، چاپ سوم 2002م.

4) بهنامی، ژوزف؛ مدخلی بر آموزه تثلیث، آموزشگاه كتاب مقدس، شورای كلیسای جماعت ربانی، بی­تا.

5) راستن، لئو؛ فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریكایی، ترجمه محمد بقالی، تهران، انتشارات حكمت، چاپ دوم، 1385ش.

6) زیبایی نژاد، محمد رضا­، مسیحیت شناسی مقایسه­ای، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول­،1384ش.

7) سیار، پیروز؛ عهد جدید بر اساس کتاب مقدس اورشلیم، تهران، نشر نی، چاپ دوم، 1387ش.

8) گریدی ا. جوان؛ مسیحیت و بدعت‌ها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، قم، نشر طه، چاپ سوم، 1384ش.

9) دورانت، ویل؛ تاریخ تمدن، قیصر و ومسیح، ترجمه علی اصغر سروش و دیگران، چاپ ششم، چاپ ششم، 1378ش.

10) لین، تونی؛ تاریخ تفكر مسیحی، ترجمه روبرت آسریان، تهران، نشر پژوهش فرزان روز، چاپ سوم، 1386ش.

11) محمدیان، بهرام و دیگران؛ دایرة المعارف کتاب مقدس، تهران، انتشارات سرخدار، چاپ اول، 1384ش.

12) مك داول، جاش و استیوارت دان؛ شناخت بدعت‌ها، تهران، كلیسای انجیلی آشوری، تهران، 1384ش.

13) مک گراث، آلیستر،؛ درآمدی بر الهیات مسیحی، مترجم عیسی دیباج، تهران، كتاب روشن، چاپ اول، 1385ش.

14) مک گراث، آلیستر؛ درسنامه الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، قم قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب،  چاپ اول، پاییز 1384ش.

15) ناس، جان بایر؛ تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصغر حكمت، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ چهاردهم، 1383ش.

16) ویر، رابرت وسایرین؛ جهان مذهبی، بی جا، بی نا، بی تا.

17) ویور، موی جو؛ درآمدی به مسیحیت، مترجم حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب،  چاپ اول، 1381ش.

------------------------------------------

پی نوشت:

[1] . قرآن كریم، نساء‌171.

[2] . Ebionites

[3] . گریدی، جوان ا، مسیحیت و بدعت‌ها، ص 44.

[4] . Will Durant

[5] . دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 3، ص 689.

[6] .Monarchism

[7] . Adoptionist

[8] . Samosata

[9] . این اصطلاح مخصوص کلیسای شرق(ارتدکس) می باشد.اصطلاح پاتریارک به معنای اسقفی است که بر دیگر اسقفان، روحانیون و مردم سرزمین همجوارو هم سلک خود اختیار و رهبری دارد، یعنی مطابق با قوانین کلیسایی و بدون توجه بر تقدم مقام عالی کاتولیک است.(دایرة المعارف کتاب مقدس، بهرام محمدیان و دیگران ص 476).

[10] . خواندن سرود های مذهبی در مراسمات کلیسا یکی از برنامه های مذهبی کلیسا است.

[11] . گریدی ا، جوان، مسیحیت و بدعت‌ها، ص 143 و 145.

[12] . Arianism

[13] . Arius

[14].Council of Nicea

[15] . ژوزف بهنامی، مدخلی بر آموزه تثلیث، آموزشگاه ، ص 38.

[16] . مقام اسقفی بالاترین رتبه انتصاب است که در انتصابش به این مقام احتیاج به تقدیس دارد. اسقف می تواند بر مطالب منتشر شده در حوزه مسئولیتش نظارت داشته باشد و احیانا حکم به فساد یا تحریم آنها کند.(مسیحیت شناسی مقایسه ای، محمد رضا زیبایی نژاد ص266).

[17] . لین، تونی تاریخ تفكر مسیحی، ص 66.

[18] . Lutheranism اندیشه های دینی مارتین لوتر بویژه آن گونه که در کاتشیسم کوچک(1529) و اعتراف نامه آگسبورگ(1530) بیان شده است.(آلیستر مک گراث، درسنامه الهیات مسیحی،ص 521 ).

[19] . Hussite

[20] . High Massبه این آیین شام مقدس، مجلس سپاس گزاری و شراکت هم اطلاق می شود.این عمل نماد حلول و تجسد الهی قلمداد می شود. در اناجیل آمده است که عیسی در آخرین شب حیات خود به اتفاق شاگردان خود شام دسته جمعی(شام آخر) را صرف کردند.در انجام این مراسم کشیش قطعات کوچکی از نانا مخصوصرا که قبلا با شراب یا آب تقدیس شده بین مسیحیان تقسیم میکند و با خواندن دعا، نان و شراب در بدن مسیحیان به گوشت وخون عیسی مبدل می گردد.(رابرت ویر، جهن مذهبی ص 749 ).

[21] . Christian science

[22] . Mary Morse Balcer Eddy

[23] . راستن، لئو، فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریكایی، ص 186.

[24] . همان، ص 192.

[25] . Charls Taze Russell

[26] . مك داول، جاش و استیوارت دان، شناخت بدعت‌ها، ص 44.

[27] . طبق ادعای اناجیل عیسی مسیح 3روز و 2 شب بعد از به صلیب کشیده شدن از قبر خود خارج شده و به زندگی زمینی خود پایان می دهد.

[28] . مك داول، جاش و استیوارت دان، شناخت بدعت‌ها ، ص 47.

[29] . همان، ص 48.

[30] . كتاب مقدس، ترجمه قدیم (یوحنا 14: 28).

[31] . مك داول، جاش و استیوارت دان، شناخت بدعت‌ها، ص 48 و 49.

[32] . كتاب مقدس، ترجمه قدیم(یوحنا 14: 31).

[33] . کتاب مقدس، ترجمه تفسیری (یوحنا 14: 31).

[34] . کناب مقدس، ترجمه پیروز سیارصص 550 و 560 و مراجعه شود به ص 492 پ 1.

[35] . مك داول، جاش و استیوارت دان، شناخت بدعت ها، ص 53 و 54.

[36] . knoxwill

[37] . مك داول، جاش و استیوارت دان، شناخت بدعت‌ها، ص 142-148 (با تصرف).

[38] . همان، ص 161.

[39] . همان ، ص 180.

[40] . ویور، موی جو، درآمدی به مسیحیت، مترجم، ص 269.

[41] . Unitarian Universalist

[42] . اصطلاحی مبهم که به دو معنای کاملا متمایز به کار می رود. نخست، برای اشاره به اندیشه های دینی مجموعه های دینی(مانند کلیسای اصلاح شده) و افرادی (مانند تئودوربز) به کار می رود که عمیقا تحت ناثیر ژان کالون یا اسنادی که وی نوشته بود، بودند. دوم، برای اشاره به اندیشه های دینی خود ژان کالون. مه معنای اول بسیار رایج تر است.(در اینجا هم معنای اول مقصود است.). (مک گراث، آلیستر، درسنامه الهیات مسیحی، ص 510).

[43] . ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ص 680و 681.

[44] . برای آشنایی بیشتر می توان به سایت ویکی پدیا انگلیسی مراجعه کرد.

آدرس سایت مذبور http: //en.wikipedia.org



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 265
نویسنده : محمد

 

تناقضات کتاب مقدس

 

 

  1. 1.     مسیح چند روز در قبر بود ؟

عیسی مسیح پیش گویی میکند

  • •          ((همانطور که یونس سه روز و سه شب در شکم ماهی بود پسر انسان (خود عیسی مسیح) هم سه شبانه روز در زمین خواهد بود))

 (انجیل متی 40)

  • ·         ولی وقتی اناجیل داستان به صلیب کشیده شدن مسیح را نقل میکنند چنین گزارش میدهند که مسیح جمعه به صلیب کشیده شد (متی 25:27-46) و در غروب آن روز وی را دفن کردند و صبح زود یکشنبه وقتی بر سر قبر وی آمدند قبر را خالی یافتند (متی 6:  28) 

 

  1. 2.     یهو شافاط بتكده های روی تپه را خراب کرد یا خیر

يهو شافاط يكي از پادشاهان بني اسرائيل بود وي در دوران سلطنت خود كارهاي بيشماري انجام داد و خداوند را با جان و دل خدمت كرد در زمان حکومت وی روي تپه مجاور اورشليم بت خانه هايي وجود داشت در كتاب دوم تواريخ مينويسد كه يهو شافاط كارهاي بسياري انجام داد از جمله بت هاي روي تپه را خراب كرد ولي در كتاب اول پادشاهان مينويسد كه او خدمات بسياري انجام داد ولي فقط بت هاي روي تپه را خراب نكرد آيا اين تناقض نيست ؟

 

  • •          1ـ پس خداوند موقعیت سلطنت یهوشافاط را تحکیم نمود... یهوشافاط با دل و جان، خداوند را خدمت می کرد. او بتکده های روی تپه ها را خراب کرد و بت های شرم آور اشیره را درهم شکست.                                                                              (دوم تواریخ 17 / 5 .)

ولی در جای دیگر میگوید

  • •          2ـ یهوشافاط در سن سی و پنج سالگی بر تخت نشست و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت کرد... او هم مثل پدر خود آسا مطابق میل خداوند عمل می کرد به جز در یک مورد و آن اینکه بتخانه های روی تپه ها را از بین نبرد.               (اول پادشاهان 22 / 42 .)

 

  1. 3.       مرگ هارون

در تورات داستان مرگ هارون با جزئیات ذکر شده است ولی  در محل وفات وی اختلاف وجود دارد در کتاب اعداد محل وفات وی  روی کوه هورا ذکر میکند واما کتاب تثنیه موسیره را محل در گذشت هارون عنوان میکند و در نقشه های باستانی بین هورا و مسیره فاصله زیادی است

  • •          1ـ وقتی که به بالای کوه رسیدند، موسی لباس کاهنی را از تن هارون درآورد و به پسرش العازار پوشانید. هارون در آنجا روی کوه (هور1) درگذشت. (اعداد 20 : 28)
  • •          2ـ سپس قوم اسرائیل از ئبیروت بنی یعقان به موسیره کوچ کردند. در آنجا هارون درگذشت و مدفون گردید و پسرش العازار به جای او به خدمت کاهنی پرداخت. (تثنیه 10 : 6)

 

 

  1. 4.     گنجایش حوض خانه­ی خداچه قدر بود:(4000لیتر یا 6000 لیتر)

وقتی سلیمان هیکل و معبد مخصوصش را ساخت طبق دستور خداوند حوضی در وسط آن گماشت که در مقدار گنجایش آن حوض اختلاف است :

  • •          1ـ ضخامت دیواره­ی حوض به پهنای کف دست بود. لبه­ی آن به شکل جام بود و مانند گلبرگ سوسن به طرف بیرون باز می شد. گنجایش آن بیش از چهل هزار لیتر بود. (اول پادشاهان 7 / 26)
  • •          2ـ ضخامت دیواره­ی حوض به پهنای کف دست بود. لبه­ی آن به شکل جام بود و مانند گلبرگ سوسن به طرف بیرون باز می شد. گنجایش آن بیش از شصت هزار لیتر بود. (دوم تواریخ 4 / 5)

 

 

  1. 5.     یهویاکین، چند ساله بود که به پادشاهی رسید:(18 ساله یا 8 ساله)

یکی دیگر از موارد تناقض در کتاب مقدس سن یهوه یاکین در موقع رسیدن به پادشاهی است در یک  کتاب میفرماید یهوه یاکین 8 ساله بود و در جای دیگر میفرماید یهوه یاکین 18 ساله بود گر چه سن او اهمیت ندارد ولی این نکته را به ما میرساند که نسخه نویس کتاب مقدس از خود رد پاهایی به جا گذاشته و در مواردی دست برده است

  • •          1ـ یهویاکین هیجده ساله بود که پادشاه یهودا شد و سه ماه در اورشلیم سلطنت کرد. (دوم پادشاهان 24 / 8)
  • •          2ـ یهویاکین هشت ساله بود که پادشاه شد و سه ماه و ده روز در اورشلیم سلطنت کرد. (دوم تواریخ 36 / 9)

(توجه: در ترجمه تفسیری هر دو را 18 نوشته تا تناقض موجود برطرف شود)

 

 

  1. 6.     چند سال قحطی (سه سال یا هفت سال)

داود لشگریانش را سرشماری کرد و این سرشماری نوعی بی اعتمادی به خدا محسوب شد خداوند تصمیم به مجازات داود گرفت و از او خواست بین سه عذاب زیر یکی را انتخاب کند

  • •          1 ـ پس جاد نزد داود آمده، پیغام خداوند را به او رساند و گفت: «بین این سه، یکی را انتخاب کن، هفت سال قحطی در کشور، سه ماه فرار از دست دشمنانت یا سه روز مرض مهلک در سرزمینت

(دوم سموئیل 24 / 13).

  • •          2ـ جاد پیش داود آمد و پیغام خداوند را به او رسانده، گفت: «بین این سه، یکی را انتخاب کن: سه سال قحطی، یا سه ماه فرار از دست دشمنت یا سه روز مرض مهلک و کشتار به وسیله فرشته خداوند

)اول تواریخ 21 / 11(

 

 

7 . چگونگی مرگ اخزیا

اخزیا یکی از پادشاهان سبط یهودا است و با بیهوو جنگید و شکست خورد و در جریان این جنگ نیز کشته شد ولی در کتاب مقدس دو نقل متفاوت برای چگونگی مرگ اخزیا ذکر شده در یک جا میفرماید او در حین فرار از شدت جراحات مرد و در جای دیگر میفرماید خیر اخزیا دستگیر شد واو را  نزد بیهوو آوردند و بیهوو او را کشت و یک نفر چگونه میتواند دو بار کشته بشود هم در حین فرار هم در اسارت ؟

 

  • •          1ـ هنگامی که اخزیا، پادشاه یهودیا، این وضع را دید، به سوی شهر بیت هگان فرار کرد. بیهو به تعقیب وی پرداخت و فریاد زد: «او را هم بزنید.» پس افراد بیهو او را در سر بالایی راهی که به شر جور می رود و نزدیک یبلعام است، در عرابه اش مجروح کردند، او توانست تا مجدد فرار کند؛ ولی در آنجا مرد. (دوم پادشاهان 9 : 27)
  • •          2ـ زمانی که بیهو در پی کشتار اعضای خانواده­ی احزاب بود، با عده ای از سران یهودا و برادرزاده های اخزیا رو به رو شد و ایشان را کشت؟ بیهو در جستجوی اخزیا بود؛ سرانجام او را که در سامره پنهان شده بود، دستگیر نموده، نزد بیهو آوردند و بیهو او را نیز کشت. (دوم تواریخ 22 : 8)

 

 

8 . چند روز بعد عیسی (ع) بر کوه آمد 

  • •          یکی از معجزاتی که توسط حضرت عیسی رخ داد ملاقات وی با حضرت موسی و الیاس بر فراز کوه بود در زمان این معجزه اناجیل اختلاف نظر دارند
  • •          1ـ شش روز بعد، عیسی با پطرس، یعقوب و یوحنا به بالای تپه ای رفت. کس دیگری در آنجا نبود. ناگاه صورت عیسی به طرز پرشکوهی شروع به درخشیدن کرد، و لباسش درخشان و مثل برف سفید شد.                            (مرقس 9 / 2.)
  • •          2ـ  هشت روز پس از این سخنان، عیسی به همراه پطرس، یعقوب و یوحنا، بر فراز تپه ای برآمد تا دعا کند. 29 به هنگام دعا، ناگهان چهره­ی عیسی نورانی شد و لباس و از سفیدی، چشم را خیره می کرد            (لوقا  9 :28.)

 

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 733
نویسنده : محمد

محققان بر آنند که مسیحیت، که در ابتدای امر، آیینی یکتاپرستانه بود، بعدها تحت تأثیر برخی مکاتب رومی آن زمان به سه گانه پرستی روی آورد.با این حال در برهه­هایی از تاریخ مسیحیت، یگانه پرستانی نیز وجود داشته­اند که تعالیم کلیسای تثلیث­گرا را محکوم دانسته و به یگانگی خداوند ایمان داشته­اند.

در قرون اولیه میلادی، ابیونی­ها و همچنین پیروان آریوس از جمله یکتاپرستان بوده­اند.به نظر می­رسد که آیین یکتاپرستی از زمان کنستانتین تا قرنها از میان مسیحیان رخت بر بسته بود چه اینکه در زمان این پادشاه و در شورای نیقیه (325 میلادی)یکتاپرستی جرم خوانده شد و به شدت با این عقیده مبارزه شد.

پس از گذشت قرنها و در قرن شانزدهم میلادی[1]، یکتاپرستی جانی دوباره گرفت و در این راه نیز متحمل آزار و اذیتهای فراوانی گردید. میشل سروتوس[2]را می­توان از پیشگامان نهضت یکتاپرستی در دوره جدید دانست.کسی که در نهایت به خاطر عقیده توحیدی خویش بر چوبه دار سوزانده شد.

علی­رغم تمام سخت­گیریهایی که نسبت به یکتاپرستی در سراسر جهان مسیحیت وجود داشت، منادیان توحید توانستند در میان برخی جوامع مسیحی نفوذ کرده و یگانه­پرستی را دوباره رواج دهند.

یکی از این گروهها، کلیسای شاهدان یهوه بود که در قرن نوزدهم به وجود آمد و پس از چندی توانست، پیروان قابل توجهی را نیز به دست آورد.

 

بنیان­گذار

فرقه شاهدان یهوه را چارلز تیز راسل[3] (1852 – 1916) تأسیس کرد. او با مطالعه و تأمل در کتاب مقدس در حدود سال 1872 میلادی به این نتیجه رسید که مسیح در سال 1874 مخفیانه باز خواهد گشت تا زمینه را برای برقراری ملکوت و سلطنت خداوند مهیا سازد.[4]

راسل همچنین اظهار داشت که جنگ "آرماگدون"نهایتا در سال 1914و با بازگشت حضرت مسیح رخ خواهد داد و در این زمان است که پایان دوره امتها فرا خواهد رسید.[5]

با نزدیک شدن به زمان موعود، پیش­بینی­های او آهنگ ملایمتری به خود گرفت و در آخرین کتابی که منتشر گردید این تاریخ به سال 1918 تغییر یافت.[6]

عقاید منتشر شده وی پیروان زیادی یافت و راسل از سال 1879خود را کشیشی از کلیسای مستقل پیتسبورگ قلمداد کرد.وی در ادامه فعالیتهای خویش، نشریه برج دیدبانی[7] را منتشر ساخت و در آن به تبیین دیدگاههای خویش پرداخت.[8]

پس از راسل "جوزف فرانکلین رادرفورد"[9] رهبری این فرقه را بر عهده گرفت. او زمان بازگشت مسیح را دوباره تصحیح نمود.

وی در سال 1920 اظهار داشت که میلیونها نفر از کسانی که زنده­اند هرگز نخواهند مرد. او منتظر ظهور شخصیتهای برجسته عهد قدیم همانند ابراهیم، یعقوب و .. بود که در سال 1925 ظهور کرده و بر جهان جدید حکم­فرمایی خواهند کرد.[10]

اما هنگامی که سال 1925 به پایان رسید رادرفورد که صلاح را در ترک پیشگویی دقیق می­دید خطاب به پیروان خویش چنین نوشت:

«همه چیز در این زمان در حال تحقق یافتن است و گواهی می­دهند که خداوندگار عیسی حاضر است و سلطنت او فرا رسیده است. بزودی رستاخیز مردگان به وقوع خواهد پیوست.مقصود از زود، سال بعد نیست ولی ما معتقدیم که این امر به وقوع خواهد پیوست و انتظار داریم پیش از پایان این قرن واقع شود».

این پیشگویی مبهم تا حدودی راه را برای رادفورد هموار کرد چه اینکه دیگر او خود را ملزم نمی­دید که در تاریخ پیشگویی­های خود تجدید نظر کند.[11]

البته انجمن واچ­تاور از نیمه قرن بیستم به بعد، به طور کلی هر گونه پیشگویی را کنار گذاشت اما با این حال اظهار داشت که این نسل از میان نخواهد رفت جز آنکه تمام این وقایع تحقق یابد.[12]

 

عنوان این فرقه

پیروان او که ابتدا در ایالات متحده مستقر بودند در ابتدا با نامهای مختلفی از جمله "قوم دیدبان"[13]، "برج دیدبانی کتاب مقدس و انجمن نشر[14]"[15] و  یا راسلی­ها[16] خوانده می­شدند.[17]

بعدها رادرفورد در سال 1931 میلادی آنان را "شاهدان یهوه" نامید.[18]

به اعتقاد شاهدان، این عنوان از کتاب مقدس برگرفته شده است. در کتاب اشعیا آمده است: "خداوند می­گوید که شما شهود من هستید و من خدا هستم".[19]

در کتاب اعمال رسولان نیز از قول حضرت مسیح چنین نقل شده است: " لیکن چون روح‌القدس بر شما می‌آید، قوت خواهید یافت و شاهدان من خواهید بود، در اورشلیم وتمامی یهودیه و سامره و تا اقصای جهان"[20].[21]

 

جهان بینی شاهدان یهوه

آنها تمام قدرتهای جهان و نهادهای سیاسی را منتسب به شیطان می­دانند.از نظر آنان، شیطان بر دنیای کنونی حکمرانی می­کند و هر حکومت، حرفه و دین سازمان­یافته­ای هم­پیمان با شیطان و در مقابله با خواست و اراده یهوه است.

شاهدان یهوه معتقدند که فقط انتخاب "یهوه"[22] است که انسان را وارد حکومت خدا می­کند. آنان بر مبنای همین اعتقاد، خود را بخشی از حکومت الهی می­دانند.[23]

بر همین اساس، آنان از احترام به پرچم کشورها، خدمت در ارتش و همچنین رأی دادن در انتخابات امتناع می­ورزند.[24]

در بسیاری از کشورها، آنان به خاطر همین اعتقادات و امتناع آنان از خدمت نظام به زندان افکنده شده­اند.[25]

 

خداشناسی و مسیح­شناسی شاهدان

شاهدان یهوه،تنها به یک خدا ایمان دارند و از سال 1931 بر این نکته تأکید ورزیده­اند که خدا را تنها باید یهوه نامید. آنان آموزه­ی تثلیث را انکار کرده و آن را شرک می­دانند.[26]

از نگاه آنان، مسیحیت تثلیثی، آیات کتاب مقدس را هنگام ترجمه تحریف می­کند و معانی آن را مطابق دیدگاه خویش تغییر می­دهد.آنان همواره با استناد به متون اصیل عهد عتیق و با بررسی دقیق واژگان عهد جدید با استناد به ادبیات یونانی، الوهیت مسیح را انکار می­نمایند.[27]

آنها معتقدند که حضرت عیسی مخلوقی روحانی بوده است که "لوگوس"[28] یا کلمه یا "میکائیل" رئیس فرشتگان نامیده می­شده است.[29]

عیسی برادری به نام زهره[30] داشت که علیه خدا طغیان کرد و تبدیل به شیطان گردید در حالی که مسیح در اطاعت خدا باقی ماند.[31]

از نگاه آن­ها، روح­القدس نیز خدا نمی­باشد بلکه نیروی فعال خداست.[32]

 

مرجع الهیاتی شاهدان

آنها کتاب مقدس را یگانه منبع اعتقادی و تنها مرجع هدایت بخش می­دانند.آنان ترجمه­های کتاب مقدس را مبتنی بر عقاید تثلیثی دانسته و بر همین اساس ترجمه خاص خود را عنوان "ترجمه دنیای جدید[33]"تهیه و منتشر نموده­اند که از نگاه آنان ترجمه معتبر کتاب مقدس شناخته می­شود.[34]

 

شعایر دینی و برخی از دیگر ویژگی­ها

شاهدان یهوه اهمیت چندانی برای شعایر دینی قائل نیستند. آنها عشای ربانی را "شام یادبود"[35] می­خوانند که از نظر آنها صرفا یک غذای یادبود است و هیچ­گونه اهمیتی شعاری ندارد.این مراسم هر سال یکبار و در عید پاک (که البته آن را عید نمی­شمارند[36])انجام می­گیرد.[37]

شاهدان به تعمید نیز معتقدند و آن را نمادی از سرسپردگی به اراده الهی بر می­شمارند.از نگاه آنان تعمید با پاشیدن آب (چنانکه در برخی کلیساها مرسوم است) صحیح نیست و تعمید صحیح تنها با فرو رفتن در آب امکان پذیر است. آنها تعمید اطفال را نیز نمی­پذیرند.[38]

البته از نگاه آنان، تعمید برای نجات هیچ ضرورتی ندارد و دارای هیچ­گونه اهمیت شعاری نیز نمی­باشد.[39]

 

ممنوعیت برگزاری و شرکت در جشنها

شاهدان یهوه برگزاری و یا شرکت در مراسمی نظیر کریسمس، عید پاک، جشن تولد و یا هر گونه جشنهای ملی را حرام می­دانند.علت ممنوعیت این جشنها آن شمرده شده که این مراسم دارای ریشه کتاب مقدسی نیستند.[40]

 

امتناع از تزریق خون حتی به قیمت مرگ

یکی از ویژگیهای خاص شاهدان یهوه، امتناع از تزریق خون است.آنان با استناد به کتاب مقدس، تزریق خون را حرام می­دانند.شاهدان اظهار می­دارند: از آنجا که خون منبع حیات است و حیات نیز به خداوند تعلق دارد بنابر این استفاده از خون حرام می­باشد.

مستند الهیاتی آنان نیز این آیه از سفر لاویان است که می­گوید:"هر کس... هر قسم خون را بخورد من روی خود را بر آن شخصی که خون خورده باشد برمی گردانم، و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت."[41]دیگر مستند کتاب مقدسی آنان این عبارت کتاب اعمال رسولان که آمده است: "حکم کنیم که از... و حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند[42]".[43]

بر همین اساس آنها از تزریق خون اجتناب به خویشتن و به فرزندانشان اجتناب می­ورزند حتی اگر این مسأله به قیمت مرگ آنها تمام شود.[44]

 

آخر الزمان از نگاه شاهدان

چنانکه پیشتر اشاره گردید، شاهدان، عمیقا به این باور پای­بندند که پایان جهان در آینده­ای بسیار نزدیک فرا خواهد رسید.

آنان با اتکا به کتاب دانیال و مکاشفه یوحنا بر آنند که دنیای کنونی زوال خواهد یافت و دنیای جدیدی جانشین آن خواهد شد.

شاهدان با استناد به آیاتی از کتاب مکاشفه[45]بر آنند که تنها مسیح و 144000 برگزیده دارای نفوس جاودانه­اند و دیگران همه فانی­اند[46] گر چه به آنها نیز در دوره هزاره، فرصت دیگری داده خواهد شد.در این زمان، فقط عادلان حکومت می­کنند و آن 144000نفر به آسمان خواهند رفت.[47]

آنها بر این اعتقادند که عبارت کتاب مکاشفه که به "گروه عظیم" اشاره می­کند[48] در خصوص سایر ایمانداران است. آنان گرچه به آسمان راهی ندارند اما اگر عبودیتشان را نسبت به خدا اثبات کنند برای همیشه در زمین مخلد خواهند ماند.[49]

 

نابودی؛ و نه جهنم!

واچ تاور، دیدگاه رایج مسیحی در مورد وجود جهنم به عنوان مکانی که شریران در آن تا به ابد باید متحمل مجازات شوند را انکار می­کند.

آنها در این مسأله به چهار دلیل استناد می­کنند: 1. این تعلیم کاملا غیر کتاب مقدسی است. 2. غیر معقول است. 3. با محبت خدا در تضاد است. 4. مخالف با عدل و انصاف است.[50]

در خصوص افراد بی­ایمان آنها آموزه "نابودی"[51] را به جای جهنم و عذاب ابدی اظهار می­دارند. از نگاه آنان، بی­ایمانان نابود و معدوم خواهند شد.[52]

 

شاهدان در عصر حاضر

آنها دارای 4 میلیون نفر پیرو در بیش از 200 کشور دنیا هستند و رهبری این فرقه همچنان از ایالات متحده اعمال می­گردد.

آنها موفقیت خویش در تبلیغ را مرهون سیاست خاص تبشیری یعنی تبلیغ خانه به خانه هستند.شاهدان امروزه دارای دو نشریه واچ تاور (1879.م) و بیداری[53] (1946.م) هستند که در سطح گسترده و در سراسر جهان منتشر می­شود.[54]

 

[1] - البته پیش از این هم، گزارشهایی در مورد یکتاپرستان وجود داشته است اما ظهور یکتاپرستی به عنوان یک نهضت فعال و پویا در قرن شانزدهم رخ داده است.

[2]- Michael Servetus

[3]- Charles Taze Russell

[4]- Cross, F. L. (ed.), The Oxford dictionary of the Christian Church, (Oxford, 1997, 3rd ed.), p.865

[5]- Britannica Encyclopedia of World Religions, (Encyclopedia Britannica INC, 2006), p.563

[6]- مولند، اینار؛ جهان مسیحیت؛ ترجمه محمد باقر انصاری و مسیح مهاجری، انتشارات امیر کبیر، 1381ه‏ش، چاپ دوم، ص 471

[7]- The Watchtower

[8]- ویور، مری جو؛ درآمدی به مسیحیت؛ ترجمه حسن قنبری، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، قم، 1381، چاپ اول، ص 274

[9]- Joseph Franklin Rutherford

[10]- New Catholic Encyclopedia, (Gale, 2003, 2nd ed.), vol.7, p.751

[11]- مولند، اینار؛ پیشین

[12]- New Catholic Encyclopedia, ibid

[13]- ویور، مری جو؛ پیشین

[14]- Watch Tower Bible and Tract Society

[15]- Cross, F. L. (ed.), ibid

[16]- Russellites

[17]- New Catholic Encyclopedia, ibid

[18]- Cross, F. L. (ed.), ibid

[19]- اشعیا 43: 12

[20]- اعمال رسولان 1: 8

[21]- روستن، لئو؛ فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریکایی؛ ترجمه محمد بقائی، تهران، انتشارات حکمت، 1376ش، چاپ اول، ص 208

[22]- Jehovah. نام خداوند در زبان عبری

[23]- ویور، مری جو؛ پیشین

[24]- Britannica Encyclopedia of World Religions, ibid and Holden, Andrew, Jehovah's Witnesses, (Routledge, 2003), p.26

[25]- مولند، اینار؛ پیشین؛ ص474

[26]- New Catholic Encyclopedia, ibid

[27]- مک­داول، جاش و استیوارت، دان؛ شناختن بدعتها؛ ویراسته نینوس مقدس­نیا و سوریک صیاد سردرود، کلیسای انجیلی آشوری تهران، 1383، ص 48 – 64 و 68 – 70

[28]- Logos

[29]- New Catholic Encyclopedia, ibid

[30]- Lucifer

[31]- مک­داول، جاش و استیوارت، دان؛ پیشین؛ ص 48

[32]- روستن، لئو؛ پیشین؛ ص 210

[33]- New World Translation

[34]- New Catholic Encyclopedia, ibid

[35]- Memorial Supper

[36]- ویور، مری جو؛ پیشین

[37]- مولند، اینار؛ پیشین؛ ص 476

[38]- روستن، لئو؛ پیشین؛ ص 215

[39]- مولند، اینار؛ پیشین

[40]- Holden, Andrew, ibid, p.25

[41]- لاویان 17: 10. همچنین، آیه چهارم از باب 9 سفر پیدایش نیز از دیگر شواهد کتاب مقدسی این آموزه تلقی شده است.

[42]- اعمال رسولان 15: 20

[43]- روستن، لئو؛ پیشین؛ ص 221 و Holden, Andrew, ibid, p.28

[44]- New Catholic Encyclopedia, ibid

[45]- مکاشفه 7: 4 و 14: 1 – 4

[46]- New Catholic Encyclopedia, ibid

[47]- ویور، مری جو؛ پیشین؛ ص 275

[48]- مکاشفه 7: 9

[49]- روستن، لئو؛ پیشین؛ ص 215. همچنین ر.ک: New Catholic Encyclopedia, ibid

[50]- مک­داول، جاش و استیوارت، دان؛ پیشین؛ ص 65

[51]- Annihilation

[52]- مک­داول، جاش و استیوارت، دان؛ پیشین؛ ص 74 و  Holden, Andrew, ibid, p.25

[53]- Awake

[54]- Cross, F. L. (ed.), ibid

 

 

رادیو مژده

تاریخچه: از همان سدۀ نخست، زمانی که مسیحیت شروع به گسترش کرد، عده‌ای به‌منظور کسب محبوبیت و یا دستیابی به منافع مادی، تعالیم درستی را که در تعلیم رسولان و نوشته‌های ایشان یافت می‌شد، تغییر می‌دادند و فرقۀ جدیدی ایجاد می‌کردند.

در کتاب عهدجدید نیز شاهد این هستیم که چگونه پولس و یوحنا با این گروههای بدعتگذار مبارزه می‌کردند و ایمانداران را تشویق می‌نمودند تا بر روی تعالیم درستی که از ایشان شنیده یا خوانده بودند، استوار بایستند. در سده‌های دوم و سوم میلادی، گروههای بدعتکاری وارد میدان شدند که الوهیت مسیح را انکار می‌کردند و این عقیده را رواج می‌دادند که خداوندگار ما عیسی مسیح از ذات خدا نیست و فقط مخلوقی است در سطح فرشتگان یا انسانی است که خدا او را به‌سبب تقوایش به الوهیت پذیرفته است. کلیسای راستین به‌گونه‌ای استوار در برابر این بدعت‌ها و فرقه‌های انحرافی ایستاد و بر اساس کتاب عهدجدید (انجیل‌ها و رسالات رسولان مسیح)، اصول درست عقاید را حفظ کرد و به ما انتقال داد. اما متأسفانه عقاید انحرافی این فرقه‌ها، بارها در طول تاریخ قد علم کردند و به شکل‌های جدید عرض اندام نمودند. یکی از این فرقه‌ها که در اواسط قرن نوزدهم در آمریکا به‌وجود آمد، فرقۀ "شاهدان یَهُوَه" است که احتمالاً نامش برای خوانندگان آشنا است. در این مجموعه از مقالات، به بررسی تاریخچۀ این فرقه و عقاید منحرف آن خواهیم پرداخت. بخش نخست این مجموعه، اختصاص دارد به تشریح این نکته که این فرقه توسط چه کسانی به‌وجود آمد و دچار چه تحولاتی شد. در بخشهای بعدی نیز به اصول انحرافی اعتقادات آن پرداخته، آنها را با تعالیم صحیح انجیل خداوندگار ما عیسی مسیح مقایسه خواهیم کرد.

شاید کمتر کسی باشد که نام "شاهدان یهوه" را نشنیده باشد. به‌حق باید گفت که این گروه، فعال‌ترین گروه مذهبی است که به تبلیغ عقاید خود دست می‌زند. شاید آنها درِ خانۀ شما را نیز کوبیده باشند. این افراد به‌گونه‌ای در بارۀ کتاب‌مقدس سخن می‌گویند که اگر شنونده وارد نباشد، فکر می‌کند که اینها تمام کتاب‌مقدس را از بر می‌دانند. اما واقعیت غیر از این است. این افراد فقط قسمت‌ها و آیات مشخصی از کتاب‌مقدس را آموخته‌اند و همانها را با اطمینان و قاطعیت تکرار می‌کنند. اینها وقتی با یک مسیحی مسلط بر کتاب‌مقدس و بر تعالیم صحیح مواجه بشوند، یا میدان را خالی می‌کنند یا پاسخ سؤالات را به رهبرانشان ارجاع می‌دهند. اگر هم بیش از حد کلافه بشوند، با ذکر آیاتی نظیر متی ۱۰:‏۱۴ منزلتان را ترک می‌کنند. این آیه می‌فرماید: "هر که شما را قبول نکند یا به سخن شما گوش ندهد، از آن خانه یا شهر بیرون شده، خاک پایهای خود را بر‌افشانید.". اینها تجربیات شخصی نویسندۀ این مقاله بوده است.

راستی اینها از کجا آمده‌اند؟ اعتقاداتشان چیست؟ چرا با چنین اطمینانی سخن می‌گویند، گویی مسیحیت بعد از نوزده قرن، تازه از طریق ایشان برای نخستین بار احیا شده و تبلیغ می‌شود!

بنیانگذار فرقۀ انحرافی شاهدان یهوه، شخصی بود به نام چارلز تِیز راسل (Charles Taze Russell). او در سال ۱۸۵۲ در آمریکا، در خانواده‌ای ثروتمند به‌دنیا آمد. خانوادۀ او عضو شاخۀ پرزبیتری از کلیسای پروتستان بود. اما راسل در شانزده سالگی شروع کرد به شک کردن، نه فقط به اعتقادات کلیسای خودش، بلکه به کتاب‌مقدس و حتی به وجود خدا. درست در این وضعیت بحران روحی بود که راسل با یک واعظ اَدْوِنتیست ملاقات کرد و تحت تأثیر او قرار گرفت. ادونتیتست‌ها گروهی از مسیحیان بودند که در سال ۱۸۱۶ پیشگویی کرده بودند که عیسی مسیح در سال ۱۸۴۴ به این جهان باز خواهد گشت. اما پیشگویی ایشان طبیعتاً عملی نشد، زیرا مسیح خودش فرموده بود که از زمان بازگشت او هیچ کس خبر ندارد، جز خدای پدر.

راسل چند سال تحت تأثیر واعظان و معلمین ادونتیست به مطالعۀ کتاب‌مقدس پرداخت. سپس با دوستان خود جلسات کوچکی برای مطالعۀ کتاب‌مقدس ترتیب داد. این افراد او را رهبر یا شبان خود می‌دانستند. راسل در ۲۳ سالگی، یعنی در سال ۱۸۷۶، مجله‌ای از یکی از گروههای ادونتیست دریافت کرد. این گروه اعتقاد داشتند که عیسی مسیح در سال ۱۸۷۴ به‌صورت نامرئی به جهان باز گشته است. این عقیده به نظر راسل جالب آمد. به همین دلیل، شروع کرد به حمایت مالی از این مجله و همکاری با سردبیر آن. راسل و سردبیر این مجله این بار پیشگویی کردند که در سال ۱۸۷۸، ایمانداران به آسمان ربوده خواهند شد. اما این پیشگویی نیز عملی نشد و موجب بروز اختلاف میان راسل و سردبیر مجله گردید، طوری که راسل از او جدا شد و مستقلاً مجله‌ای منتشر کرد به نام "برج دیدبانی صهیون".

تا این زمان، راسل در کلیساهای پروتستان موعظه می‌کرد و پیروانش خود را از بقیۀ مسیحیان جدا نمی‌کردند. اما از سال ۱۸۷۹ به بعد، او به‌تدریج به هواداران خود هویتی مستقل بخشید و ایشان او را به‌عنوان "شبان" خود پذیرفتند. اتفاق مهم دیگری که باعث جدایی کامل هواداران راسل از کلیساهای پروتستان و ادونتیست شد، این بود که در سال ۱۸۸۲، رسماً اعتقاد به تثلیث را رد کرد و علیه آن شروع به موعظه نمود.

راسل دست به پیشگویی دیگری زد و آن این بود که جهان در اوائل اکتبر ۱۹۱۴ به پایان خواهد رسید. درست دو سال بعد از این تاریخ، زمانی که او در اکتبر سال ۱۹۱۶ در بستر مرگ قرار داشت، دنیا نه تنها به پایان نرسیده بود، بلکه در آتش نخستین جنگ جهانی می‌سوخت!

جانشین راسل، وکیل زبردستی بود به نام جوزف راترفورد (Joseph Rutherford). او بر خلاف دستورالعمل راسل در خصوص شیوۀ رهبری گروهی، شخصاً تمام قدرت مؤسسه "برج دیدبانی" را به دست خود گرفت، هیأت مدیرۀ مؤسسه را منحل کرد و افراد مورد نظر خود را در رأس قدرت قرار داد. هم‌او بود که در سال ۱۹۳۱، مؤسسۀ "برج دیدبانی" را برای نخستین بار، "شاهدان یهوه" نامید.

یکی از اقدامات مهم راترفورد این بود که به‌جای تأکید بر "رشد شخصیت" که سیاست راسل بود، بر تبلیغِ گسترده تأکید داشت، سیاستی که هنوز نیز شدیداً دنبال می‌شود. به این ترتیب، از سال ۱۹۲۷، این فعالیت‌های تبلیغی به‌صورت خانه به خانه، جزو مهم‌ترین فعالیت‌های شاهدان یهوه شد. راترفورد نیز مانند راسل، دست به پیشگویی زد و گفت که ابراهیم و اسحاق و یعقوب در سال ۱۹۲۵ زنده خواهند شد و بر جهان حکومت خواهند کرد. وقتی این پیشگویی عملی نشد، راترفورد علناً به شکست خود اعتراف کرد.

پس از مرگ راترفورد در سال ۱۹۴۲، ناتان نـُور (Nathan Knorr) جانشین او گردید. نـُور که فاقد قدرت رهبری و شخصیت نافذ راترفورد بود، کوشید تعهد اعضای شاهدان یهوه را به "سازمان مادر" جلب کند، نه به خودش. تحت رهبری نـُور، شاهدان یهوه آموزش دیدند که وقتی خانه به خانه به تبلیغ می‌پردازند، بتوانند با شیوایی و فصاحت، در بارۀ مطالب کتاب‌مقدس سخن بگویند.

اما رهبران شاهدان یهوه باز از پیشگویی غافل نماندند. ایشان اعلام کردند که مسیح به‌جای سال ۱۸۷۴، در سال ۱۹۱۴ به‌صورت نادیدنی باز گشته است. در ضمن، پیشگویی کردند که در پاییز سال ۱۹۷۵، جنگ "حارْمَجـِدّون" رخ خواهد داد. این جنگی است که در کتاب مکاشفه پیشگویی شده و طبق آن، در زمان‌های آخر، همۀ ملت‌ها جمع خواهند شد تا با هدف ضديت در مقابل بازگشت دوبارۀ مسيح به زمين، با خدا بجنگند، اما خدا آنها را نابود خواهد ساخت. امروزه، بسیاری از شاهدان یهوه این پیشگویی را انکار می‌کنند، اما آن رسماً در نشریات "برج دیدبانی" ثبت شده است.

ناتان نـُور در سال ۱۹۷۷ در گذشت و جانشین او، فردریک فرانتس (Frederick Frantz)، مؤسسه‌ای پر از مشکلات را به ارث برد. در این زمان، برای نخستین بار، نرخ رشد شاهدان یهوه کاهش یافت و بسیاری از اعضاء، این مؤسسه را ترک کردند. علت اصلی این امر سؤالاتی بود که افراد در زمینۀ عدم تحقق پیشگویی مربوط به سال ۱۹۷۵ در ذهن داشتند. واکنش مؤسسه در مقابل چنین شکستی بسیار عجیب بود. کسی که عضویت در این مؤسسه را ترک می‌کرد، از معاشرت با سایر اعضای آن محروم می‌شد، حتی اگر اینها عضو خانوادۀ خودِ شخص بوده باشند. در واقع، عضو سابق تکفیر می‌شد. این امر حتی شامل برادرزادۀ رهبر شاهدان یهوه نیز شد و ماجرا چنان جنجالی به پا کرد که مجلۀ تایم در ۲۲ فوریه ۱۹۸۲، یک صفحۀ کامل را به این موضوع اختصاص داد.

فردریک فرانتس در سال ۱۹۹۲ در گذشت و پس از آن، رهبری شاهدان یهوه به دست افراد سالخورده‌ای افتاد که حاضر نبودند تغییری در مواضع سنتی مؤسسه به‌وجود بیاورند. این وضع تا به‌امروز نیز ادامه دارد.

این بود تاریخچۀ مختصر فرقۀ شاهدان یهوه. تمام این مشکلات به این علت بوده که رهبران این مؤسسه، حاضر نبوده و نیستند تا تمام حقایق کتاب‌مقدس را آن گونه که هست بپذیرند. یکی از حقایقی که در انجیل خداوندگار ما عیسی مسیح به‌وضوح تعلیم داده شده، موضوع بازگشت او به جهان است. همان طور که دیدیم، یکی از مشکلات فرقۀ منحرف شاهدان یهوه، پیشگویی‌هایی است که در مورد زمان بازگشت او یا برقراری ملکوت خدا بر روی زمین کرده‌اند. برای مثال، عیسی مسیح خودْ علناً فرمود که هیچ کس از زمان پایان دنیا خبر ندارد. او در انجیل مرقس ۱۳:‏۳۲ فرموده: "ولی از آن روز و ساعت، غیر از پدرْ هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.". یعنی حتی خودِ خداوندگار ما مسیح نیز از زمان دقیق روز آخر خبر نداشت. در آن روزی نیز که مسیح می‌خواست به آسمان صعود کند، در پاسخ به سؤال رسولانش در بارۀ زمان برقراری ملکوت خدا، فرمود: "از شما نیست که زمان‌ها و اوقاتی را که پدر در قدرت خود نگاه داشته است، بدانید." (اعمال ۱:‏۷). پولس رسول نیز در رساله به تسالونیکیان ۵:‏۱-‏۳ چنین می‌فرماید: "اما ای برادران، در خصوص وقت‌ها و زمان‌ها، احتیاج ندارید که به شما بنویسم. زیرا خودِ شما به‌تحقیق آگاهید که روز خداوند چون دزد در شب می‌آید. زیرا هنگامی که می‌گویند سلامتی و امان است، آنگاه هلاکتْ ایشان را ناگهان فرو خواهد گرفت، چون دردِ زهْ زن حامله را و هرگز رستگار نخواهند شد.". در این زمینه، آیاتِ بسیاری هست. برای مثال، در لوقا ۱۷:‏۲۶-‏۳۰، مسیح می‌فرماید: "و چنانکه در ایام نوح واقع شد، همانطور در زمان پسر انسان نیز خواهد بود، که می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن و شوهر می‌گرفتند، تا روزی که چون نوح داخل کشتی شد، طوفان آمده، همه را هلاک ساخت. و همچنانکه در ایام لوط شد که به خوردن و آشامیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت مشغول می‌بودند، تا روزی که چون لوط از سدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک ساخت. بر همین منوال خواهد بود در روزی که پسر انسان ظاهر شود.".

از تمام این آیات کاملاً مشخص است که روز آخرْ بطور ناگهانی فرا خواهد رسید و کسی قادر به پیشگویی آن نیست. به همین دلیل، ما مسیحیان نباید فکر خود را مشغول پیدا کردن تاریخ‌هایی بکنیم که فقط خدای پدر از آن اطلاع دارد. وظیفۀ ما در این زندگی این است که هر لحظه در پاکی و قدوسیت و اطاعت از احکام خدا زندگی کنیم. باید طوری پاک و مطیع باشیم که اگر مسیح همین امروز باز گردد، آمادگی استقبال از او را داشته باشیم، و طوری خدمت کنیم که گویی او هزار سال دیگر باز خواهد گشت. ما باید هر آن و هر لحظه آماده باشیم. بر خلاف پیشگویی‌های شاهدان یهوه و ادونتیست‌ها یا هر گروه دیگری، زمان بازگشت مسیح را کسی نمی‌داند. اما او به شاگردانش فرمود: "آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم، بیدار باشید!" (مرقس ۱۳:‏۳۷). شاهدان یهوه، اهمیت بسیاری به پیشگویی‌های کتاب دانیال می‌دهند و می‌کوشند از روی آن ثابت کنند که ما اکنون در آستانۀ آخرت هستیم. ایشان زمانی ادعا می‌کردند که تشکیل سازمان ملل قدم آخر در رسیدن به آخرت است. اما دوره‌های مختلف زمانی آمدند و رفتند و هیچ یک از پیشگویی‌ها و تعلیمات آنان جامۀ عمل نپوشید. به این شکل است که می‌توانیم فرقه‌های بدعتکار را از کلیساهای راستین تشخیص دهیم. هر فرقه‌ای که دست به پیشگویی تاریخ روز آخر بزند، منحرف و بدعتکار است.

 

 

 

 

خلاصه اي از شرح حال بنيانگذار سازمان شاهدان يهوه

چارلز تيز راسل

 

چارلز تيز راسل بنيانگذار سازمان شاهدان يهوه در تاريخ 1852 ميلادي در پيتسبورگ (ايالت پنسيلوانيا) آمريكا بدنيا آمده است.

دوران جواني او بسيار متلاطم بود. گاهي در ترس از جهنم و ارواح شبها خيلي خواب بدي داشته است. اين وضعيت يك وضعيت روحي خاص رواني بود و به عنوان يك نوع اختلال فكري بنام پارانويا به حساب مي آمد.

 

 

 

راسل اول عضو كليساي پرزبيتري بود و بعد به كليساي جماعتي مي پيوندد. در اين زمان او اظهار مي دارد كه ايمان خود را به كتاب مقدس و خداي آن از دست داده بود. چندي نگذشت كه در سال 1870 با شنيدن موعظه جوناس وندل در باره بازگشت مسيح دوباره به ايمان اوليه خود بازمي گردد و شروع به مطالعه كتاب مقدس مي كند.

او كه 7 سال بيشتر تحصيل نكرده بود اين جرات را به خود راه مي دهد كه كتاب مقدس را ترجمه كند و آن را به همان صورت نيز موعظه كند.

 

راسل با ماريا فرانسيس آكلي ازدواج مي كند، كه سردبير روزنامه برج ديده باني بود. پس از سالهاي طولاني زن راسل به دادگاه براي درخواست طلاق مراجعه مي كند و علت آن را غرور و خودخواهي راسل و رفتار تسلط جويانه او نسبت به زنان ناميد.

او بخاطر رابطه نامشروع داشتن با فرزندخوانده خود(دخترش) رز پلي، دستگير مي شود و به علت وجود مدارك بسيار معتبر و شاهدان زياد به گناه خود اعتراف مي كند و محكوم مي شود.

 

 

 

بار دوم او به دادگاه براي عدم پرداخت حقوق خانمش كه از او طلاق گرفته بود احضار شد. بخاطر رفتارهاي غير اخلاقي او بسياري از دوستان او از او كناره گيري كردند.

 

راسل نه فقط همسري بي وفا و فاسد بود بلكه دروغگو نيز بود.

او كتاب مقدس را به ميل خود ترجمه كرده بود و به همه اعلان كرده بود كه هر كه ترجمه او را نخواند در تاريكي و گمراهي است. كشيش كليساي تعميدي در شهر هميلتن اونتاريو در سال 1912 بنام جي جي روس مقالاتي بضد ترجمه راسل نوشت و آن را ترجمه به روش راسل ناميد. راسل از اين كشيش شكايت كرد و او را به دادگاه كشاند و اين دادگاه يكسال به طول انجاميد. نتيجه دادگاه اين بود كه نه فقط جي جي روس محكوم نشد بلكه راسل بعنوان سوگند دروغ خوردن محكوم شد. وكيل روس از او در دادگاه به يوناني سوال كرد كه آيا يوناني مي داني يا خير؟ و او پاسخ داد: البته؛ و وقتي از او مي خواهند كه مقايسه اي در يوناني كتابهاي عهدجديد بكند، با شرمندگي اظهار مي دارد كه هيچوقت يوناني نخوانده و آن را نمي داند.

 

او همچنين باز به دادگاه ديگري به خاطر فروختن يك مشت گندم به قيمت 60 دلار با آوردن اين دليل كه اين گندم معجزه آسا است؛ محكوم شد و او بالآخره حاضر شد اعتراف كند كه اين گندم هيچ فرقي با گندمهاي ديگر نداشته است و به اين خاطر نيز او محكوم به پرداخت جريمه اي سنگين شد.

پرونده زندگي چارلز تيز راسل در دادگاهها ورق خورد. به ياد بياوريم كلام خدا را كه درخت را از ميوه آن خواهيد شناخت.

 

 

 

عقاید و اصول اعتقادی شاهدان يهوه

عقاید شاهدان یهوه را میتوان در دو کتاب به نامهای "حقیقتی که به حیات ابدی هدایت میکند" و "بشارتی برای خوشبخت نمودن شما" پیدا نمود. اگر چه شاهدان یهوه اعلام میدارند که گروهی مسیحی می باشند و هدف ایشان معرفی پیام خدا برای بشر است ولی در واقع تعالیمی که ارائه میدهند کاملا با تعالیم کتاب مقدس که مرکز و منشا تعالیم مسیحی می باشد متفاوت است

 

 

 

ارزیابی تعالیم شاهدان یهوه

 

در اینجا ما نگاه می کنیم به برخی از تفاوت های بنیادین و اساسی بین اصول اعتقادی فرقه شاهدان یهوه و نحوه نگرش آن در کتاب مقدس مسیحیان بعنوان مرکز و منشا ایمان

 

مسئله خدا و شخصیت آن در کتاب مقدس

 

شاهدان یهوه تعلیم کتاب مقدس مبنی بر تثلیث اقدس را رد میکنند و اظهار میدارند که خالق و نگه دارنده دنیا تنها یهوه میباشد. در این رابطه ایشان روح القدس (روح الهی) را تنها مظهر قدرت خدا می دانند که فاقد شخصیت و الوهیت بوده و همچنین بر این باورند که عیسی مسیح مخلوق و خلق شده خداست و با خدا برابر نمی باشد. با این تعریف این اصل نه تنها یک ایده مسیحی نمی باشد بلکه کاملا مخالف کلام خداست که بارها دراین رابطه بعنوان پایه اساسی ایمان از آن سخن گفته شده است. کتاب مقدس تعلیم میدهد که پدر، پسر و روح القدس سه شخصیت یک ذات متعال میباشد که از ابتدا بوده، هست و خواهد بود.

 

 

 

بعضي از آیات مربوطه دراین رابطه

" خدا گفت آدم را موافق ما و شبیه ما بسازیم "، کتاب آفرینش فصل 1 آیه 26 " پس رفته همه امتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید "، انجیل متی فصل 19 آیه 28 " آنگاه پطرس گفت ای حنانیا چرا شیطان دل تو را پرساخته است تا روح القدس را فریب دهی. به انسان دورغ نگفتی بلکه به خدا "، کتاب اعمال رسولان فصل 5 آیه 3-4 " برگذیدگان برحسب علم سابق خدای پدر به تقدیس روح برای اطاعت و پاشیدن خون عیسی مسیح "، کتاب اول پطرس فصل 1 آیه 2

شخصيت داراي سه مشخصه مي باشد: اراده، تفكر و احساس

در مورد روح القدس مي خوانيم كه او داراي هر سه مشخصه يك شخصيت مي باشد. پس او فقط يك قدرت يا نيرو نيست بلكه داراي شخصيت است. آياتي كه نشان مي دهند كه روح القدس داراي اراده و تفكر و احساس است، عبارتند از:

(روميان 14:8) روح القدس هدايت مي كند، پس او داراي اراده است.

(اعمال رسولان 28:15) روح القدس و ما صواب ديديم و يا مصلحت چنين ديديم. روح القدس تصميم مي گيرد، پس داراي اراده است. و آيات زياد ديگر كه نشان مي دهد روح القدس هدايت مي كند مي تواند به اين منظور به كار رود.

روح القدس تعليم مي دهد و به ياد ما مي آورد، پس داراي تفكر است(يوحنا26:14؛ اول قرنتيان13:2).

روح القدس غمگين و شاد مي شود، پس داراي احساس است(افسسيان30:4؛ روميان17:14؛ اول تسالونيكيان6:1).

 

در مورد الوهيت مسيح كلام خدا نشان مي دهد كه عيسي مسيح همان يهوه مي باشد و خداي مجسم شده است. آيات مربوطه عبارتند از:

(اشعيا6:9) كلمه اي كه در اينجا خداي قدير نوشته شده در جاهاي ديگر براي يهوه نيز بكار برده شده. پس مسيح همان خداي قدير و يهوه است.

(متي 21:1) نام عيسي يعني يهوه نجات و در اين آيه مي گويد چون "او" يعني عيسي قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد داد. پس عيسي همان يهوه است.

(انجيل يوحنا1:1) كلمه خدا بود و كلمه جسم پوشيد و در ميان ما ساكن شد. اين كلمه عيسي مسيح است. شاهدان يهوه ترجمه كلمه خدا بود را به كلمه الهي بود تبديل كرده اند، در حاليكه در جاهاي ديگر انجيل يوحنا در ترجمه خود همان كلمه اي كه در اينجا "الهي" ترجمه كرده اند، "خدا" ترجمه كرده اند.

(يوحنا58:8و59) وقتي عيسي فرمود: "پيش از آنكه ابراهيم باشد، من هستم!" يهوديان خواستند او را سنگسار كنند، چون در حقيقت مسيح اعلان مي كرد كه او همان من هستم و يهوه مي باشد.

(يوحنا8:14-11) فيليپس از عيسي مي خواهد كه پدر را به آنها نشان دهد و عيسي مي فرمايد هر كه مرا ديد پدر را ديده است.

(يوحنا28:20و29) وقتي توما اعتراف كرد كه مسيح خداوند و خداي اوست؛ مسيح او را منع نكرد بلكه با تأئيد اين مسئله به او فرمود: آيا چون ديدي ايمان آوردي؟ خوشابه حال آنان كه ناديده، ايمان آورند."

يهوه در عهد عتيق به قوم اسرائيل فرموده بود كه آنها شهود يا شاهدان او خواهند بود(اشعياء 10:43و12؛ 8:44) و در عهد جديد عيسي مسيح در اين آيه(اعمال رسولان8:1) به شاگردانش مي فرمايد شما شاهدان من خواهيد بود. آيا اين عيسي همان يهوه نيست؟

(كولسيان15:1و19؛ 9:2) الوهيت بطور كامل در مسيح است.

(اول يوحنا20:5) عيسي خداست.

(مكاشفه17:1و18) يهوه بارها در عهد عتيق مي فرمايد من اول و آخر، ابتدا و انتها مي باشم(اشعياء 4:41؛ 6:44؛ 12:48). و در اينجا عيسي مسيح همان را در باره خود تكرار مي كند.

اين آيات و آيات بسيار زياد ديگر نشان مي دهند كه عيسي همان يهوه مي باشد كه در عهد جديد جسم پوشيده تا انسان را با خود آشتي دهد.

 

 

 

مسئله جهنم ابدی

 

شاهدان یهوه معتقدند که وقتی انسان می میرد از وجود هستی ساقط میگردد. اینان معتقدند که روح از بدن جدا نمی شود بلکه بهمراه بدن خاکی در هنگام مرگ ازبین می رود. همچنین شاهدان یهوه اعلام میدارند که چون خدا رحیم و مهربان است نمیتواند مردم را مجازات کند و به جهنم بفرستد. نکته مورد تامل اینجاست که آیا این خداست که مردم را مجازات میکند و به جهنم میفرستد و یا خود مردم هستند که با نحوه تصمیم گیری خود در مورد حقیقت انتخاب میکنند که چه راهی را دنبال کنند و چه آینده اي را برای خود رقم میزنند. مسلما این موضوع نه تنها برای زندگی ابدی بلکه زندگی روزمره ما نیز صادق است. بعبارت دیگر تصمیم گیری های روزمره ماست که زندگی ما را شکل میدهد. مسئله دیگر این است که خداوند اگر چه رحیم و مهربان است، اما عادل نیز می باشد. بر این اساس، هر کس بر حسب عمل خود پاداش و جزا می گیرد. یعنی پاداش نیکو برای آنانی که انتخاب کرده اند حقیقت خدا را پیروی نمایند و مجازات (پاداش منفی) برای آنانی که انتخاب کرده اند بر ضد حقیقت خدا عمل نمایند

 

بعضي از آیات و توضيحات مربوطه دراین رابطه

 

آيات مربوطه

 

(متي 22:5؛ 9:18؛ متي 43:9و45؛ يعقوب 6:3؛ متي 8:18؛ 41:25؛ مكاشفه 11:14؛ دوم تسالونيكيان 9:1؛ متي46:25؛ مكاشفه 10:20؛ لوقا19:16-31؛ مرقس 42:9-44؛ مكاشفه 20:19و10:20)

 

توضيحات مربوطه

 

مسيح در زمان داوري به شريران خواهد گفت: " اي ملعونان از من دور شويد در آتش جاوداني كه براي ابليس و فرشتگان او مهيا شده است."(متي 41:25) در اين آيه سه حقيقت مهم در مورد جهنم نهفته است:

(1) تنبيه شريران شامل جدايي خواهد بود(همچنين در متي 23:7؛ دوم تسالونيكيان 9:1)

(2) تنبيه شريران شامل درد ابدي خواهد بود كه از آتش ابدي مي توان برداشت كرد. جهنم مكان تنبيه ابدي است(متي 46:25) كه همراه درد و عذاب خواهد بود(دوم تسالونيكيان9:1؛ مكاشفه 10:14) اين تنبيه از نظر زماني، ابدي است؛ همانگونه كه خوشي عادلان نيز ابدي است(متي 46:25)

 

 

 

(3) تنبيه شريران شامل همراهي آنان با شيطان و فرشتگان شرير او خواهد بود(مكاشفه 10:20)

در كتاب مقدس سه كلمه مختلف در زبان اصلي وجود دارد كه در ترجمه قديمي هر سه آنها " جهنم" ترجمه شده است. اين سه كلمه عبارتند از:

TARTAROS اين كلمه فقط يك بار در عهدجديد بكار رفته (دوم پطرس 4:2) و در اين آيه به انسانها مربوط نمي شود و در زبان اصلي به معناي چاه تاريك مي باشد.

HADES اين كلمه كه باز جهنم ترجمه شده است، در عهد جديد 10 بار در اناجيل متي و لوقا و يوحنا استفاده شده است. بيشترين اطلاعات با جزئيات آن در مورد اين كلمه در لوقا باب 16 وجود دارد. شاهدان يهوه اشاره مي كنند كه اين داستان كه در انجيل لوقا وجود دارد يك مثل است و واقعيت نداشته است. پاسخ مسيحيان به آنها اين است كه: اولا" مسيح هيچ مثلي را با اشاره به اسم خاصي بكار نمي برد، پس اين واقعيت داشته است و ثانيا" مسيح در هيچ مثل خود از مسائلي واهي و خيالي استفاده نكرده بلكه از واقعيتها استفاده كرده است و وقتي كه از مسائل سمبوليك استفاده كرده خودش نيز توضيحش را داده است.

هادس HADES در باره نگهداري موقتي شريران در يك عذاب موقتي صحبت مي كند و پس از اين زندان موقتي آنها به تخت داوري خدا خواهند رفت و داوري خواهند شد. مطابق مكاشفه باب 20 آنانيكه در هادس مي باشند روزي در مقابل تخت خدا داوري خواهند شد و به جهنم براي تنبيه ابدي فرستاده خواهند شد.

GEHENNA هر كس مي تواند مرقس 42:9-44 را بخواند و در باره واقعيت جهنم آگاه شود. مكاشفه 20:19 و 10:20 را با هم مقايسه كنيد. اين آيات نشان مي دهند كه شريران در جهنم عذاب خواهند كشيد و در حالت خواب يا بي حسي نخواهند بود.

بگذاريد به كلام مسيح ايمان داشته باشيم (متي 46:25) كه دو مقصد وجود دارند: يكي براي عادلان و ديگري براي بي ايمانان. عادلان به حيات ابدي و بي ايمانان به تنبيه ابدي خواهند رفت. كلمه ابدي در زبان يوناني دقيقا" به همان معناي ابدي و دائمي مي باشد.

 

 

 

صليب و شاهدان يهوه

براي شاهدان يهوه پذيرش صليب مشكل است. آنها ادعا مي كنند كه مسيح بر روي يك ستون چوبي عمودي ميخكوب شده است و دليلي كه مي آورند از (غلاطيان13:3، اعمال رسولان30:5) مي باشد كه مي گويد مسيح بر درخت ميخكوب شد. در زير آنچه از سايت شاهدان يهوه در مورد اعتقاداتشان در مورد صليب است را مي آوريم:

" عيسي مسيح بر روي صليب نمرد. او بر روي ستوني يا چوبي مرد. كلمه يوناني كه در بسياري از كتب مقدسه صليب ترجمه شده به معناي تيكه چوب مي باشد. سمبل صليب از اديان كاذب قديمي بوجود آمده است. صليب توسط مسيحيان اوليه استفاده و پرستيده نمي شد. بنابر اين آيا فكر مي كنيد اين كار درستي است كه در پرستش از صليب استفاده شود؟(تثنيه 26:7؛ اول قرنتيان14:10)".

پاسخ مسيحيان به اين مسئله چنين است:

در تاريخ ثبت شده كه روميان از شكل صليب كه بصورت حرف T بوده است براي مصلوب كردن مجرمين استفاده مي كردند و نه از ستون عمودي درخت و در هيچ جاي انجيل اشاره اي نشده كه مجازات مسيح غير از مجازات رومي بوده است؛ بلكه برعكس. در ذيل سه نوع صليب رومي را مشاهده مي كنيد:

 

 

 

کلمه يوناني براي صليب Stauros مي باشد، كه اشاره به انواع مختلف اشكال چوبي براي اعدام در زمانهاي قديم مي كند. شاهدان يهوه Stauros را به ستون چوبي عمودي ترجمه كرده اند و در ترجمه به انواع مختلف اشكال چوبي اشاره نكرده اند و اين مسئله مي تواند سوء تفاهم ايجاد كند.

در انجيل متي 37:27 اينچنين مي خوانيم: " نيز تقصيرنامه اي بدين عبارت بر لوحي نوشتند و آن را بر بالاي سر او نصب كردند: " اين است عيسي، پادشاه يهود". در اين آيه مي بينيم كه اشاره شده كه لوح بر بالاي سر او نصب شد و نه بر بالاي دستهاي او. قابل توجه است كه اگر مسيح بر ستون عمودي چوبي مصلوب شده بود پس در اين آيه مي نوشت كه لوح بر بالاي دستهايش نصب شد.

آيه ديگري كه در رابطه با شكل صليب قابل ذكر است(يوحنا25:20) مي باشد: " پس ديگر شاگردان به او گفتند: " خداوند را ديده ايم!" اما او به ايشان گفت: " تا خود نشان ميخها را در دستهايش نبينم و انگشت خود را بر جاي ميخها نگذارم و دست خويش را در سوراخ پهلويش ننهم، ايمان نخواهم آورد."

اگر مسيح بر ستون چوبي عمودي مصلوب شده بود، بر طبق اعتقاد شاهدان يهوه بايد هر دو دست بر روي هم قرار مي گرفت و يك ميخ در دستهاي مسيح فرو مي رفت، در حاليكه در اين آيه به ميخها اشاره مي كند و نه يك ميخ و جالب اينجاست كه دو دفعه تكرار شده كه: " تا خود نشان ميخها را در دستهايش نبينم و انگشت خود را بر جاي ميخها نگذارم."

 

 

 

آنچه براي ما مسيحيان مهم است شكل صليب نيست بلكه اينكه مسيح بخاطر گناهان ما مرد و خون او ما را از گناهانمان پاك كرد. ما مسيحيان صليب را نمي پرستيم و در صورتي كه كسي اينكار را بكند، ما نيز آن را گناه مي دانيم و نوعي بت پرستي است. اما در اينجا بايد اشاره كرد كه صليب مي تواند به عنوان سمبل كاري كه مسيح با مرگ خود براي ما انجام داد، استفاده شود. مسيحيان مسيح را پرستش مي كنند و نه صليب را.

 

 

 

انتقال خون و شاهدان یهوه

مهمترین محل آیات برای منع خوردن خون یا ریختن خون در پیدایش باب 9 و لاویان 17 و اعمال رسولان 15 یافت می شود. در این محل آیات سه قانون منع کننده و دو قانون امر کننده وجود دارند..

الف. قانون منع

1- خوردن خون و استفاده از آن به عنوان خوراک

(پیدایش 3:9-5؛ لاویان 17:3، 26:7و27، 10:17-14؛ 26:19؛ تثنیه 16:12و23؛ 23:15؛ اول سموئیل 33:14-34؛ اعمال رسولان 20:15و28و29).

تخلف در رعایت این قانون جرم مرگ برای مجرم در قوم اسرائیل داشت(لاویان 27:7؛ 14:17)

2- خوردن گوشت حیوان مرده یا دریده شده ممنوع بود.(لاویان 15:17-16؛ اعمال رسولان 20:15و28و29) حیوانی که ذبح نشده و مرده بود، خون او در گوشتش باقی میماند. در این موارد اجازه خوردن چنین گوشتی وجود نداشت.

3- ریختن خون ممنوع بود. از بین بردن حیات انسانی گناه می باشد.

ب. قانون امر

1- خون در عهد عتیق برای ریختن روی مذبح به منظور کفاره بود( لاویان 11:17). در اینجا در مورد حیوان ذبح شده صحبت می شود. زندگی حیوان به منظور کفاره گناهان جایگزین زندگی انسان می شد. توسط قربانی عیسی مسیح (یکبار برای همیشه) این نوع قربانیها متوقف شد (اعمال رسولان 10:10). پس موضوع مذبح و قربانی روی آن حذف شد(اعمال رسولان 20:15و28و29)

2- قبل از آنکه گوشت حیوان ذبح شده ای خورده شود، می بایست خون آن کاملا" از گوشت تخلیه می شد و با خاک پوشانیده می شد. (لاویان 13:17) چون چنین خونی نماینده زندگی و حیات (نفس) حیوان بود (لاویان 14:17) و اگر این خون با خاک پوشانیده نمی شد به سوی خدا برای انتقام فریاد می کرد(پیدایش 10:4؛ 5:9)

تمام این قوانین صحبت از مقدس بودن حیات یا زندگی می کند و اینکه خدا صاحب زندگی است.

سوال اساسی این است که آیا انتقال خون یا واکسیناسیونی که عناصر ترکیبی خون را شامل می شود، از نظر کتاب مقدس مجاز است یا خیر. پاسخ این سوال مطمئنا" مثبت است. در هر دو مورد چیزی غیر از تغذیه را شامل می شود. هدف این عمل تغذیه نمی باشد بلکه احیاء جریان خون، انتقال اکسیژن و عناصر منعقد کننده لازم برای خون و سیستم مصونیت بدن از طریق گلبولهای سفید خون به هنگام خطر مرگ می باشد. نکات نامبرده شده با تغذیه احیاء نمی شود بلکه تنها از طریق انتقال خون. پس انتقال خون برابر با تغذیه نیست.

به غیر از تمام این دلایل باید گفت که برای انتقال خون حیات حیوان یا انسانی گرفته نمی شود، بلکه بالعکس از کسی که زنده است کمک گرفته می شود تا به کسی که در حال مرگ است، زندگی بخشیده شود. پس در انتقال خون مقدس بودن زندگی رعایت می شود.

کسی که خونش را اهداء می کند زنده می ماند و در حقیقت به همسایه اش محبت می کند و این یعنی دوست داشتن زندگی(لوقا 33:10 و بعد)

و ثانیا" زندگی بیمار نجات می یابد.

بنظر شما کدامیک از این دو زندگی را مقدس و محترم می شمارد. اینکه با انتقال خون خود، زندگی یک نفر را نجات دهیم یا مانند شاهدان یهوه با عدم دادن خون خود باعث مرگ همسایه و دوست و فامیل خود شویم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ویکی پیدیا

 

شاهدان یَهُوَه یکی از شاخه‌های مسیحیت می‌باشد؛ که در قرن هجدهم میلادی بوجود آمد و بر پایه آمار منتشر شده در سال ۲۰۱۳ بیشتر از ۸ میلیون نفر پیرو این شاخه از دین مسیحیت بوده‌اند که در مجله‌ای به نام برج دیده‌بانی[۱] نظرات و عقاید خود را براساس کتاب مقدس، منتشر می‌کنند. این مجله به ۲۲۰ زبان دنیا از جمله فارسی[۲] و در تیراژ تقریبی ۴۶ میلیون نسخه منتشر می‌شود.

 

نام شاهدان یَهُوَه نشان دهنده این است که آنها در خصوص یَهُوَه شهادت می‌دهند. یَهُوَه کیست؟ در کتاب مقدّس خدای قادر مطلق خود را یَهُوَه خوانده‌است.

 

این نامی اختصاصی و ویژه‌است و مانند خدا (الوهیم) یا خداوند (ادونای) فقط یک لقب نمی‌باشد. بطور کلّی، در طول تاریخ هر کسی را که به جلال خدا شهادت داده‌است می‌توان شاهد وی خواند.[۳]

 

بنابراین، وقتی کتاب مقدّس از مردان وفادار متعددی که اولین آنها هابیل است نام می‌برد، ایشان را «اَبر شاهدان» می‌خواند.[۴] از افراد برجسته‌ای همچون نوح، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف، داود و موسی به عنوان شاهدان خدا، آری به عنوان شاهدان یَهُوَه، یاد شده‌است. عیسی مسیح «شاهد امین و صدیق» خوانده شده‌است.[۵]

 

شاهدان یهوه، دارای یک گروه مرکزی از پیران مجرب یعنی یک هیئت اداره‌کننده می‌باشند که این هیئت، سرپرستی بر اجتماعات را در سطح جهان به عهده دارد؛ همچنین بیش از ۱۰۰ دفتر شعبه در دنیا وجود دارد. افراد داوطلب، در این مکان‌ها نشریه‌های کتاب مقدس را چاپ و ارسال می‌نمایند. از آنجا همچنین راهنمایی‌ها و دستورهایی در جهت سازماندهی کار موعظه ابلاغ می‌گردد. هر سال، شاهدان یَهُوَه همچنین مجمع‌ها و کنگره‌های بزرگی برگزار می‌کنند؛ در این اوقات، جماعت‌های بسیاری برای برنامه بخصوصی به جهت آموزش و فراگیری کتاب مقدس، در یک‌جا جمع می‌شوند. تعمید شاگردان جدید، بخشی معمول و همیشگی از برنامه هر مجمع و یا کنگره است.[۶]

 

شاهدان یهوه تفاوت خود را با دیگر شاخه‌های مسیحیت در موارد زیر می‌دانند:

 

به تثلیث عقیده ندارند.

به روح فنا ناپذیر اعتقاد ندارند.

معتقد به رستاخیز به معنی بازگشت مردگان به زمینی که به بهشت تبدیل شده است هستند.

به دوزخ آتشین عقیده ندارند.

اعتقادی به سرنوشت محتوم ندارند.

طبقه روحانی ندارند.

از بکار بردن مجسمه، صلیب و مانند آن دوری می‌کنند. (این سازه‌ها را بت می‌دانند)

در سیاست بی طرف هستند.

معتقد به پایان قریب‌الوقوع دنیای کنونی هستند.[۷]

همچنین پیروان این فرقه،کریسمس و عید پاک را جشن نمی گیرند و همینطور جشن تولد و هر جشن دیگری که بر پایۀ اعتقادات مذهبی یا خرافات باشد. این فرقه انتفال خون را نمی پذیرند.[۸]

 

منابع

http://www.jw.org/fa/

 

پرش به بالا ↑ Official Web Site of Jehovah's Witnesses.

پرش به بالا ↑ وب‌گاه رسمی شاهدان یَهُوَه به زبان فارسی.

پرش به بالا ↑ خروج ۳:۱۳، ۱۵؛ اِشَعْیا ۴۳:۱۰

پرش به بالا ↑ عبرانیان ۱۱:۴؛ ۱۲:۱

پرش به بالا ↑ مکاشفه ۳:۱۴

پرش به بالا ↑ وب گاه رسمی شاهدان یهوه به زبان فارسی

پرش به بالا ↑ کتاب شاهدان یهوه چه کسانی هستند؟

پرش به بالا ↑ http://fr.wikipedia.org/wiki/Témoins_de_Jéhovah#Rejet_des_transfusions_sanguines



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 178
نویسنده : محمد

 

 

•تفصيل واقعه

•فارقليطا

•پذيرش اسلام

 

 

تفصيل واقعه

 

وى در يك خانواده مسيحى ساكن كليساى كندى شهر اروميه ديده به جهان گشود. در سلك روحانيت كليساى نسطوريها (آسوريها) در آمد و در خدمت رآبى يوحناى بكير، يوحناى جان و رآبى عار، به كسب دانش پرداخت و مدرسه عالى آسوريها را به پايان رساند و مردى دانشمند و قسيس عالى مقام گرديد، سپس به واتيكان سفر كرد تا اطلاعات مذهبى خود را كاملتر گرداند. در آنجا به خدمت قسيسها و مطرانهاى والامقامى، مانند رآبى تالو كوركز رسيد و چون در واتيكان درس خواند، عقائد كاتوليكى در او اثر گذاشت.

 

در پيشامدى حقيقت را از زبان قسيس بزرگى شنيد و به حقانيت اسلام پى برد. از محضرش رخصت گرفته به اروميه بازگشت و در محضر مرحوم حاج ميرزا حسن مجتهد، دين حنيف اسلام را با جان و دل پذيرفت و به مذهب تشيع شرفياب گرديد و به نام شيخ محمد صادق ناميده شد. بهتر است تفصيل واقعه را از زبان خودش بشنويم:

 

پدر و اجدادم از قسيسين بزرگ نصارى بود و ولادتم در كليساى (1) اروميه واقع گرديده است و نزد عظماى قسيس و علما و معلمين نصارى در ايام جاهليت تحصيل نمودم (از آن جمله رآبى يوحناى بكير و قسيس يوحناى جان و رآبى عار و غير ايشان از معلمين و معلمات فرقه پروتستنت و از معلمين و فرقه كاتلك رآبى تالو و قسيس كوركز و غير ايشان از معلمين و معلمات و تاركات الدنيا) در سن دوازده سالگى از تحصيل علم تورات و انجيل و ساير علوم نصرانيت فارغ التحصيل و از علمى به مرتبه قسيست رسيدم و در اواخر ايام تحصيل، بعد از دوازده سالگى خواستم عقايد ملل و مذاهب مختلفه نصارى را تحصيل نموده باشم، بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و ضرب در بلدان (زير پاگذاشتن و ردّ شدن ) خدمت يكى از قسيسين عظام بلكه مطران والامقام از فرقه كاتلك رسيدم كه بسيار صاحب قدر و منزلت و شاءن و مرتبت بودند و اشتهار تمام در مراتب علم و زهد و تقوا در ميان اهل ملت خود داشت و فرقه كاتلك از دور و نزديك از ملوك و سلاطين و اعيان و اشراف و رعيت سؤ الات دينيّه خود را از قسيس مزبور مى نمودند و به مصاحبت سؤ الات هداياى نفيسه بسيار از نقد و جنس براى قسيس مذكور ارسال مى داشتند و ميل و رغبت مى نمودند در تبرك از او و قبولى او هداياى ايشان را و از اين جهت تشّرف مى نمودند و غير از حقير تلامذه كثيره ديگر نيز نداشت . هر روز در مجلس درس او قريب به چهارصد نفر حضور به هم مى رسانيدند و از بنات (دختران ) كليسا كه تاركات الدنيا بودند و نذر عدم تزويج نموده بودند و در كليسا معتكف (گوشه نشين براى عبادت ) بودند جمعيت كثيرى در مجلس درس ازدحام مى نمودند و اينها را به اصطلاح نصارى ربّانتا مى گويند.

 

وليكن از ميان جميع تلامذه، با اين حقير الفت و محبت مخصوصى داشتند و كليدهاى خانه و خزانه هاى مال و اموال خود رابه حقير سپرده بودند و استثنا نكرده بود مگر يك كليد خانه كوچكى را كه به منزله صندوق خانه بود و حقير خيال مى نمودم كه آنجا خزانه اموال قسيس است و از اين جهت با خود مى گفتم قسيس از اهل دنياست و پيش خود مى گفتم ترك الدنيا للدنيا (2) و اظهار زهدش به جهت تحصيل زخاريف (زينتهاى ظاهرى ) دنياست پس مدتى در ملازمت قسيس به نحو مذكور مشغول تحصيل عقايد مختلفه ملل و مذاهب نصارى بوديم تا اين كه سن حقير به هفده و هجده رسيد.

 

در اين بين روزى قسيس را عارضه اى روى داد و مريض شد و از مجلس درس تخلف نمود. به حقير گفت : اى فرزند روحانى تلامذه را بگوى كه من امروز حالت تدريس ندارم.

 

فارقليطا

 

حقير از نزد قسيس بيرون آمدم و ديدم تلامذه مذاكره مسائل علوم مى نمايند، بالمآل صحبت ايشان منتهى شد به معناى لفظ فارقليطا در (زبان ) سريانى و پيركلوطوس در (زبان ) يونانى كه يوحنّا صاحب انجيل چهارم آمدن او را در بابهاى 14، 15، 16، از جناب عيسى (ع ) نقل نموده است كه آن جناب فرمودند: بعد از من فارقليطا خواهد آمد

 

پس از گفتگوى ايشان در اين باب بزرگ، جدال ايشان به طول انجاميد، صداها بلند و خشن شد و هر كسى در اين باب راءى على حده داشت و بدون تحصيل فايده ، از اين مساءله منصرف گرديده و متفرق گشتند. پس ‍ حقير نيز نزد قسيس مراجعت نمودم . قسيس گفت: فرزند روحانى! امروز در غيبت من چه مباحثه و گفتگويى داشتيد؟ حقير اختلاف قوم را در معناى لفظ فارقليطا از براى او تقرير بيان نمودم و اقوال هر يك از تلامذه را در اين باب شرح دادم از من پرسيد كه قول شما در اين باب چه بود؟ حقير گفتم: مختار فلان مفّسر و قاضى را اختيار كردم. قسيس گفت: تقصير نكرده اى ليكن حق واقع، خلاف همه اين اقوال است؛ زيرا كه معنا و تفسير اين اسم شريف را در اين زمان به نحو حقيقت نمى دانند مگر راسخان در علم، از آنها نيز اندك. پس حقير خود را به قدمهاى شيخ مدرّس انداخته و گفتم: اى پدر روحانى، تو از همه كس بهتر مى دانى كه اين حقير از اوائل عمر تاكنون در تحصيل علم كمال انقطاع (اميد) و سعى را دارم و داراى كمال تعّصب و تديّن در نصرانيّت هستم به جز در اوقات صلوة و وعظ، تعطيلى از تحصيل و مطالعه ندارم، پس چه مى شود اگر شما احسانى نماييد و معناى اين اسم شريف را بيان فرماييد؟ شيخ مدرّس به شدت گريست و گفت: اى فرزند روحانى والله تو اعزّ ناسى در نزد من و من هيچ چيز را از شما مضايقه ندارم اگر چه در تحصيل معناى اين اسم شريف، فايده بزرگى است وليكن به مجرد انتشار معناى اين اسم، متابعان مسيح، من و تو را خواهند كشت، مگر اينكه عهد نمايى در حال حيات و ممات من، اين معنا را اظهار نكنى؛ يعنى اسم مرا نبرى؛ زيرا كه موجب صدمه كلى است، در حال حيات از براى من و بعد از ممات از براى اقارب و تابعانم و دور نيست كه اگر بدانند اين معنا از من بروز كرده است، قبر مرا بشكافند و مرا آتش بزنند، پس اين حقير قسم ياد نمودم كه:

 

والله العلى العظيم، به خداى قاهر، غالب، مهلك، مدرك، منتقم و به حق انجيل و عيسى و مريم و به حق تمامى انبياء و صلحا و به حق جميع كتابهاى منزّله از جانب خدا و به حق قديسين و قديسات، من هرگز افشاى راز شما را نخواهم كرد نه در حال حيات و نه بعد از ممات . پس از اطمينان گفت: اى فرزند روحانى اين اسم از اسمهاى مبارك پيامبر مسلمانان مى باشد و به معناى احمد و محمد است.

 

آنگاه كليد آن خانه كوچك سابق الذكر را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز كن و فلان كتاب را نزد من بياور، حقير چنين كردم و كتابها را نزد ايشان آوردم. اين دو كتاب به خط يونانى و سريانى قبل از ظهور حضرت ختمى مرتبت با قلم، بر پوست نوشته شده بود و در آن دو كتاب لفظ فارقليطا را به معناى احمد و محمد ترجمه نموده بودند! بعد گفت  اى فرزند روحانى بدان كه علما و مفسرين و مترجمين مسيحيّت قبل از ظهور حضرت محمد - ص - اختلافى نداشتند كه به معناى احمد و محمد است، بعد از ظهور آن جناب، قسيسين و خلفا تمامى تفاسير و كتب لغت و ترجمه ها را از براى بقاى رياست خود و تحصيل اموال و جلب منفعت دنيايى و عناد و حسد و ساير اغراض نفسانيه، تحريف و خراب نمودند و معناى ديگرى از براى اين اسم شريف اختراع كردند كه آن معنا اصلا و قطعا مقصود صاحب انجيل نبوده و نيست. از سبك و ترتيب آياتى كه در اين انجيل موجوده حاليه است، اين معنا در كمال سهولت و آسانى معلوم مى گردد كه وكالت و شفاعت و تعزّى و تسلّى منظور صاحب انجيل شريف نبوده و روح نازل در يوم الدّار(3) نيز منظورنبوده؛ زيرا كه جناب عيسى آمدن فارقليطا را مشروط و مقيد مى نمايد به رفتن خود و مى فرمايد: تا من نروم فارقليطا نخواهد آمد(4) زيرا كه اجتماع دو نبى مستقل صاحب شريعت عامّه در زمان واحد جايز نيست! به خلاف روح نازل در يوم الّدار كه مقصود از آن روح القدس است كه او با بودن جناب عيسى و حواريون از براى آن جناب و حواريون نازل شده بود.

 

مگر فراموش كرده قول صاحب انجيل اوّل را در باب سوم از انجيل خود كه مى گويد: همانكه عيسى (ع ) بعد از تعميد يافتن از يحياى تعميد دهنده از نهراردن بيرون آمد، روح القدس به صورت كبوتر بر آن جناب نازل شد(5) و همچنين با بودن خود جناب عيسى روح القدس از براى دوازده شاگرد(6) نازل شده بود، چنانكه صاحب انجيل اول در باب دهم از انجيل خود تصريح نموده است : جناب عيسى هنگامى كه دوازده شاگرد را به بلاد اسرائيليه مى فرستاد، ايشان را بر اخراج ارواح پليده و شفا دادن هر مرضى و رنجى قوت داد، مقصود از اين قوه، قوه روحانيت نه قوه جسمانى زيرا كه از قوه جسمانى اين كارها صورت نمى بندد! و قوه روحانى عبارت از تاءييد روح القدس است. و در آيه 20 از باب مذكور جناب عيسى خطاب به دوازده شاگرد مى فرمايد: زيرا گوينده شما نيستيد بلكه روح پدر شما در شما گوياست و مقصود از روح پدر شما، همان روح القدس است و همچنين صاحب انجيل سيّم تصريح مى نمايد در باب نهم از انجيل خود: پس دوازده شاگرد خود را طلبيده به ايشان قدرت و اقتدار بر جميع ديوها و شفا دادن امراض عطا فرمود. و همچنين در باب دهم از صاحب انجيل سوم گويد: درباره آن هفتاد شاگردى كه جناب عيسى آنها را جفت فرستاد ايشان مؤ يد به روح القدس ‍ بودند و در آيه 17 مى فرمايد: للّه للّه آن هفتاد نفر با خرمى برگشتند و گفتند: اى خداوند! ديوها هم به اسم تو اطاعت ما مى كنند پس نزول روح مشروط به رفتن مسيح نبود، اگر منظور و مقصود از فارقليطا روح القدس ‍ بود، اين كلام از جناب مسيح غلط و فضول و لغو خواهد بود، شاءن مرد حكيم نيست كه به كلام لغو و فضول تكلم نمايد تا چه رسد به نبى صاحب الشاءن و رفيع المنزله؛ مانند جناب عيسى، پس منظور و مقصودى از لفظ فارقليطا نيست مگر احمد و محمد و معناى اين لفظ همين است و بس .

 

حقير گفتم: شما در باب دين نصارى چه مى گوييد؟ گفت : اى فرزند روحانى ، دين نصارى منسوخ است به سبب ظهور شرع شريف حضرت محمد - ص - و اين لفظ را سه مرتبه تكرار نمود، من گفتم: در اين زمان طريقه نجات و صراط مستقيم مؤ دّى الى الله كدام است ؟ گفت طريقه نجات و صراط مستقيم مؤ دى الى الله منحصر است در متابعت محمد - ص - گفتم : آيا متابعين آن جناب از اهل نجاتند؟ گفت: اى والله ، اى والله ، اى والله ؛ آرى بخدا، آرى بخدا، آرى بخدا.

 

چرا اسلام نمى پذيريد؟

 

پس گفتم مانع شما از دخول در دين اسلام و متابعت سيدالاءنام چه چيز است ؟ و حال آنكه شما فضيلت دين اسلام را مى دانيد و متابعت حضرت ختمى مرتبت را طريقة النجات و صراط مستقيم المؤ دى الى الله مى خوانيد.

 

گفت: اى فرزند روحانى، من بر حقيقت دين اسلام و فضيلت آن برخوردار نگرديدم مگر بعد كبر سن و اواخر عمر، و من در باطن مسلمانم و ليكن به حسب ظاهر نمى توانم اين رياست و بزرگى را ترك نمايم، عزت و اقتدار مرا در ميان نصارى مى بينى اگر فى الجمله ميلى از من به دين اسلام بفهمند، مرا خواهند كشت و بر فرض اينكه از دست ايشان فرارا نجات يافتم، سلاطين مسيحيّت مرا از سلاطين اسلام خواهند خواست، به عنوان اينكه خزاين كليسا در دست من است و خيانتى در آنها كرده ام و يا چيزى از آنها برده ام و خورده ام و بخشيده ام. مشكل مى دانم كه سلاطين و بزرگان اسلام از من نگهدارى كنند و بعد از همه اينها فرضا رفتم ميان اهل اسلام و گفتم من مسلمانم خواهند گفت: خوشا به حالت كه جان خود را از آتش جهنم نجات داده اى بر ما منّت مگذار؛ زيرا كه با دخول در دين حق و مذهب هدى خود را از عذاب خدا خلاص نمودى !

 

اى فرزند روحانى از براى من آب و نان نخواهد بود! پس اين پيرمرد در ميان مسلمانان كه عالم به زبان ايشان نيز نيست در كمال فقر و پريشانى و مسكنت و فلاكت و بدگذرانى عيش خواهم نمود و حق مرا نخواهند شناخت و حرمت مرا نگاه نخواهند داشت و از گرسنگى در ميان ايشان خواهم مرد و در خرابه ها و ويرانه ها رخت از دنيا خواهم برد! به چشم خود خيلى را ديده ام كه رفتند و به دين اسلام گرويدند، ولى اهل اسلام از آنها نگاهدارى نكرده، مرتد گشته و از دين اسلام دوباره به دين خود مراجعت كرده اند و خسرالدنيا و الآخرة شده اند! من هم از همين مى ترسم كه طاقت شدايد و مصائب دنيا را نداشته باشم .

 

 

آنگاه شيخ مدرس گريه كرد و حقير هم گريستم، بعد از گريه بسيار گفتم: اى پدر روحانى آيا مرا امر مى كنى كه داخل دين اسلام شوم ؟ گفت: اگر آخرت و نجات را مى خواهى البته بايد دين حق را قبول نمايى و چون جوانى، دور نيست كه خدا اسباب دنيوى را هم از براى تو فراهم آورده و از گرسنگى نميرى و من هميشه تو را دعا مى كنم، در روز قيامت شاهد من باشى كه من در باطن مسلمان و از تابعان خيرالاءنامم و اين را هم بدان كه اغلب قسيسين در باطن حالت مرا دارند و مانند من بدبخت، نمى توانند ظاهرا دست از رياست دنيا بردارند والا هيچ شك و شبهه اى نيست در اين كه امروز در روى زمين دين اسلام دين خداست .

 

چون حقير آن دو كتاب سابق الذكر را ديدم و اين تقريرات را از شيخ مدرس ‍ شنيدم نور هدايت و محبت حضرت خاتم الانبيا - ص - بطورى بر من غالب و قاهر گرديد كه دنيا و مافيها (آن چه در آن هست ) در نظر من مانند جيفه مردار گرديد، محبت رياست پنج روزه دنيا و اقارب و وطن پاپيچم نشد. از همه قطع نظر نموده، همان ساعت، شيخ مدرس را وداع كردم، شيخ مدرس با التماس مبلغى به عنوان هديه به من بخشيد كه مخارج سفر من باشد، مبلغ مزبور را از شيخ قبول كرده، عازم سفر آخرت گرديدم .

 

پذيرش اسلام

 

چيزى همراهم نياوردم مگر دو سه جلد كتاب، هر چه داشتم از كتابخانه و غيره همه را ترك نموده بعد از زحمات بسيار، نيمه شبى وارد شهر اروميه شدم. در همان شب رفتم در خانه حسن آقاى مجتهد (مرحوم مغفور). بعد از اينكه مستحضر شدند كه مسلمان آمده ام، از ملاقات حقير خيلى مسرور و خوشحال گرديدند و از حضور ايشان خواهش نمودم كه كلمه طيبه و ضروريات دين اسلام را به من القاء و تعليم نمايند و به خط سريانى نوشتم كه فراموشم نشود و هم مستدعى شدم كه اسلام مرا به كسى اظهار ننمايد كه مبادا اقارب و مسيحيين بشنوند و مرا اذيت كنند و يا اينكه وسواس نمايند! بعد شبانه به حمام رفته غسل توبه از شرك و كفر نمودم و بعد از بيرون آمدن از حمام ، مجددا كلمه اسلام را به زبان جارى نموده در ظاهر و باطن، داخل دين حق گرديدم؛

 

الحمدلله الذى هداينا لولا اءن هدينا الله ما كنّا لنهتدى ... (7)

 

سپاس و ستايش خداى را سزاست كه ما را به راه راست هدايت فرمود و اگر نبود راهنمايى او، ما راه راست را پيدا نمى كرديم .

 

خدا را صدهزار بار شكر مى نمايم كه در كفر نمردم و مشرك و مثّلث (8) از دنيا نرفتم .

 

بعد از شفا از مرض ختان (ختنه كردن ) مشغول قرآن خواندن و تحصيل علوم اهل اسلام گرديده و بعد به قصد تكميل علوم و زيارت ، عازم عتبات عاليات گرديدم . پس از زيارت و تكميل تحصيل در خدمت اساتيد گرام ، مدتى عمر خود را در تحصيل و زيارت گذرانيدم و خدا را به عبادت حق ، در آن امكنه شريف عبادت نمودم .

 

سوانحى كه در ايام توقف در كربلاى معلا و نجف اشرف و كاظمين و سّر من رآى (سامراء) از براى اين حقير اتّفاق افتاد گفتنى و نوشتنى نيست ؛ از آن جمله روز عيد غدير خم در خدمت حضرت اميرالمومنين - صلوات الله عليه - عالم ارواح و برزخ و آخرت در روز روشن از براى اين حقير منكشف شد. ارواح مقدسين و صلحا از براى حقير مجسم شدند كه تفصيلش ‍ نوشتنى نيست و مكرر حضرت خاتم الاءنبيا - ص - و حضرت صادق (ع ) و ساير ائمه طاهرين را در عالم رؤ يا ديدم و از ارواح مقدسه ايشان استفاده و استفاضه نمودم . از آن جمله بيست و شش مساءله در اصول و فروع از براى حقير مشكل شده بود و علما در اين مسائل بياناتى نمى فرمودند كه قلب حقير ساكت شود و از اضطراب بيرون بيايد. كشف آنها را از خدا خواستم و متوسل به باطن حضرت خاتم الاءنبيا گرديدم ، تا اين كه شبى از شبها حضرت رسول با حضرت صادق (ع ) به خواب من آمدند و كشف آن مسائل را از حضرت رسول - ص - استدعا نمودم . حضرت رسول به حضرت صادق (ع ) فرمودند: اى فرزند، شما جواب بگوييد.

 

پس آن جناب مسائل را از براى حقير كشف فرمودند و حقيقت مذهب (شيعه ) اثنا عشريه از براى اين حقير ثابت محقق گرديد...و يقين پيدا كردم كه اين مذهب شريف اتصال به حضرت خاتم الاءنبيا - ص - دارد.

 

...بعد از تكميل و فراغت از تحصيل و اجازه از علماى اعلام و فقهاى گرام به اروميه مراجعت نموده و مشغول امامت جماعت و تدريس و وعظ و تعليم مسائل حقه گرديدم و مجالس متعددى ميان اين حقير و علما و كشيشان و متابعان مسيح منعقد گرديد. بحمدالله همه را مجاب و ملزم نمودم و اشخاص بسيارى به سبب هدايت من ، داخل دين اسلام شدند.(9)

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

پي نوشت ها:

1- نام قريه اى است در آذربايجان غربى در اطراف شهرستان اروميه .

 

2- به خاطر دنيا چشم از دنيا پوشيده است .

 

3- مقصود از آن : روز پنطيكاست معروف است كه به عقيده مسيحيان در آن روز روح القدس به شدت هر چه تمامتر به مانند وزش بادى به حواريون نازل شده و فارقليطاى موعود را هم به همان روز تفسير كرده اند. (اعمال رسولان ، باب 2، 12 - 1.)

 

4- انجيل يوحنا، باب 16، 7.

 

5- متى ، باب سوم : 16.

 

6- شاگردان دوازده گانه حضرت عيسى عليه السلام به عقيده مسيحيان عبارتند از: 1- شمعون معروف به پطرس ، 2- اندرياس برادر شمعون ، 3- يعقوب پسر زبدى ، 4- يوحنا برادر يعقوب ، 5- فيليپس ، 6- برتولما، 7- توما، 8- متى معروف به باجگير، 9- يعقوب پسر حلفى ، 10- لبئى معروف به تدى ، 11- شمعون قانوى ، 12- يهوداى اصغر يوطى .

 

7- ظاهر مراد ايشان آيه 43 سوره اعراف است كه كلمات آيه جابجا شده است .

 

8- در سال 326 ميلادى شوراى مذهبى بزرگ اسقفهايى مسيحى اصول و عقايد مسيحى را در هشت ماده تصويب كردند كه ماده دوم چنين است : از ازل ، الوهيت از سه شخص تشكيل يافته است كه عبارتند از: پدر ، پسر و روح القدس و اين سه يكى هستند و اين عقيده را تثليث (Trimity) ناميدند.

 

9- انيس الاءعلام فى نصرة الاسلام ، نوشته فخرالاسلام . تنظيم و پاورقى سيد عبدالرحيم خلخالى ، از ص 6 تا ص 27، جزء اول .

 

منبع:

 

عبداللهي، علي محمد، عاقبت بخيران عالم، ج1

 


تاریخ :
بازدید : 383
نویسنده : محمد

«فخر الاسلام»

حسين توفيقى

هفت آسمان - شماره نوزدهم

 

مرحوم محمدصادق فخر الاسلام (ره) يكى از پژوهشگرانى است كه به مطالعات تطبيقى اسلام و مسيحيت پرداخته است. دو ويژگى مهم ايشان را نامبردار ساخته است:

1. ترك آيين موروثىِ مسيحيت و تشرف به دين مبين اسلام؛

2. دفاع از ساحت مقدس پيامبر عالى قدر اسلام(ص) و قرآن مجيد در برابر حمله هاى بى امان مبلغان مسيحى قرن نوزدهم.

مقاله حاضر جوانب مختلف هر يك از اين دو ويژگى را بررسى مى كند.

 

1. تغيير كيش

اديان و مذاهب اقيانوس هايى از دينداران هستند كه حوادث اجتماعى، سياسى، نظامى و احياناً عاطفى، آنها را در تاريخ و جغرافيا تثبيت كرده است. قطراتى از اين اقيانوس ها نيز گهگاهى به اقيانوس هاى مقابل مى تراود. اقيانوس هاى دريافت كنندهْ قطرات تازه وارد را همچون گوهرهايى گرامى مى دارند و به وجودشان در جمع خود افتخار مى كنند. اين قطرات نوكيشان هستند.

بررسى پيشينه معرفتى نوكيشان نشان مى دهد كه بيشتر آنان از طبقه عوام بوده و در دين موروثى خود تخصص نداشته اند. از سوى ديگر، دست برداشتن يك عالم دينى از دين موروثى خويش بسيار نادر است.

از اين رو، بايد گفت اقدام شجاعانه مرحوم فخرالاسلام كه مدعى است «در سن دوازده سالگى ازتحصيل علم تورات وانجيل وساير علوم نصرانيت فارغ التحصيل و علماً به مرتبه قسيسيت رسيده»كارى بزرگ بوده است. كشيش ژِزوئيت،توماس ميشل،مى نويسد:

در واقع، به طورى كه از تاريخ به دست مى آيد، شمار مسيحيان و مسلمانانى كه به دين و مسائل معنوى خود مخلصانه پايبند بوده، ولى از دين خود به دين ديگرى روى آورده اند، بسيار ناچيز است. درست است كه برخى از افراد در گذشته و حال به انگيزه هايى مانند ازدواج، انتخاب شغل، بهبود فرهنگ يا فشار اجتماعى از دينى به دين ديگر روى آورده اند، اما شمار كسانى كه به دين خود كاملا معتقد و پايبند بوده و با اين وصف، دينى ديگر را انتخاب كرده اند، زياد نيست.[1]

بديهى است كه اين توضيح بين الاديانى براى ورود به يك دين و خروج از دين ديگر در علم كلام اديان ابداً مقبول نيست. فرايند تغيير دين در علم كلام به گونه اى تقرير مى شود كه بطلان دين بيگانه و حقانيت دين خودى را اثبات كند.

كسانى كه به دين جديدى جذب مى شوند، معمولا نمى توانند علت اصلى جذبشان را بيان كنند. دوستان فرد نوكيش علاقه مندند بدانند كه چه چيزى از دين جديد در جذب وى مؤثر بوده است، اما بيشتر نوكيشان به سبب نداشتن آگاهى لازم از دين مبدأ و دين مقصد و عجز از مقايسه آنها، پاسخ مناسبى براى اين پرسش ندارند.

البته همان طور كه دينداران براى بقا بر دين موروثى خود دلايلى دارند، نوكيشان نيز براى انتخاب دين جديد دلايلى فراهم مى كنند. يكى مى گويد: «دين قبلى من خرافى بود، ولى دينى كه اكنون انتخاب كرده ام، معقول است.» ديگرى در اين مقام، خوابى را كه هرگز نديده است، با آب و تاب نقل مى كند. كسانى هم با پرسيدن امتيازات دين جديد از متخصصان، پاسخ خود را آماده مى كنند.

مرحوم فخرالاسلام براى حل اين مشكل، داستان اسلام آوردن خود را از مقدمه كتاب تحفة الاريب فى الرد على اهل الصليب، تأليف عبداللّه الترجمان الميورقى (كه در تونس از مسيحيت به اسلام مشرف شد و در سال 823ق درگذشت) اقتباس و ترجمه كرده و در مقدمه كتاب انيس الاعلام جاى داده است. نسخه هاى خطى و چاپى فراوانى از كتاب تحفة الاريب در كتابخانه هاى جهان وجود دارد و از جمله، چند نسخه خطى قديمى آن در كتابخانه بزرگ حضرت آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى(ره) نگهدارى مى شود. ترجمه فارسى كتاب نيز چند بار با نام مؤلف اصلى و يك بار هم با نام مرحوم فخرالاسلام چاپ و منتشر شده است.[2]

آن مرحوم در داستان اسلام آوردن خويش مدعى است كه «اباً عن جدٍّ از عظماى قسيسين نصارى» بوده و در چندين مورد از آثار خويش به پيشينه كشيشى خود اشاره كرده است. ولى بسيار جاى تأسف است كه هيچ سندى براى اين ادعا در دست نيست و هيچ كس از نام اصلى آن مرحوم و خاندان مسيحى وى آگاهى ندارد و نه تنها تاريخ تولد، بلكه تاريخ وفات آن جناب نيز قطعى نيست. از اين رو، جا دارد خاندان مسلمانى كه از او به يادگار مانده است، اطلاعات خانوادگى خود را در اختيار پژوهشگران بگذارند و با اين اقدام خداپسندانه به وثوق و متانت آثار ارزشمند وى بيفزايند. آرى، ادعاى اين عالم مسلمان براى مسلمانان حجت است، ولى مادامى كه اين نقاط ابهام باقى است، نمى توان براى غيرمسلمانان به آن استناد كرد.

اينك داستان اسلام آوردن مرحوم فخرالاسلام را از مقدمه انيس الاعلام مى آوريم و بخش هايى از آن را كه از داستان اسلام آوردن عبداللّه ترجمان اقتباس و ترجمه شده است، با كتاب تحفة الاريب مقايسه مى كنيم:

مقدمه انيس الاعلام

مقدمه تحفة الاريب

مؤلف اين كتاب اباً عن جد از عظماى قسيسين نصارى بود و ولادتش در كليساى اروميه واقع گرديده است و در نزد عظماى قسيسين و معلمين نصارى در ايام جاهليت تحصيل نموده، از آن جمله رابى يوحناى بكير و قسيس يوحناى جان و رابى عاژ و غير ايشان از معلمين و معلمات فرقه پروتستنت ]= پروتستان [و از معلمين فرقه كاتلك ]= كاتوليك[ رابى تالو و قسيس كوركز و غير ايشان از معلمين و معلمات و تاركات الدنيا كه در سن دوازده سالگى از تحصيل علم تورات و انجيل و ساير علوم نصرانيت فارغ التحصيل و علماً به مرتبه قسيسيت رسيده، و در ايام تحصيل بعد از دوازده سالگى خواستم عقايد ملل و مذاهب مختلفه نصارى را تحصيل نموده باشم. بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و ضرب در بلدان، خدمت يكى از قسيسين عظام بلكه مطران والامقام از فرقه كاتلك رسيده كه بسيار صاحب قدر و منزلت و شأن و مرتبت بود و اشتهار تمام در مراتب علم و زهد و تقوى در ميان اهل ملت خود داشت و فرقه كاتلك از دور و نزديك از ملوك و سلاطين و اعيان اشراف و رعيت سؤالات دينيه خود را از قسيس مزبور مى نمودند و به مصاحبت سؤالات هداياى نفسيه بسيار از نقد و جنس از براى قسيس مذكور ارسال مى داشتند و ميل و رغبت مى نمودند در تبرك از او و قبولى او هداياى ايشان را و از اين جهت تشرف مى نمودند و من اصول و عقايد ملل و مذاهب مختلفه نصرانيت و احكام فروع ايشان را از محضر او استفاده مى نمودم.

 به غير از حقير تلامذه كثيره ديگر نيز داشت و هر روز مجلس درس او قريب به چهارصد و يا پانصد نفر حضور به هم مى رسانيدند و از بنات كليسا كه تاركات الدنيا بودند و نذر عدم تزويج نموده بودند و در كليسا معتكف بودند، جمعيت كثيرى در مجلس درس ازدحام مى نمودند و اينها را به اصطلاح نصارى «ربانتا» مى گويند.

وليكن از ميان جميع تلامذه با اين حقير الفت و محبت مخصوصى داشتند و مفاتيح مسكن و خزاين مأكل و مشرب خود را به حقير سپرده بودند و استثناء نكرده بود، مگر يك مفتاح خانه كوچكى را كه به منزله صندوقخانه بود و حقير خيال مى نمودم كه آنجا خزانه اموال قسيس است و از اين جهت با خود مى گفتم قسيس از اهل دنياست و پيش خود مى گفتم ترك الدنيا للدنيا و اظهار زهدش به جهت تحصيل زخارف دنياست. پس مدتى در ملازمت قسيس به نحو مذكور مشغول تحصيل عقايد مختلفه ملل و مذاهب نصارى بوديم تا اينكه سن حقير به هفده و هجده رسيد.

در اين بين روزى قسيس را عارضه اى رو داد و مريض شده و از مجلس درس تخلف نمود. به حقير گفت: اى فرزند روحانى، تلامذه را بگو كه من حالت تدريس ندارم. حقير از نزد قسيس بيرون آمدم و ديدم تلامذه مذاكره مسائل علوم مى نمايند. بالمآل صحبت ايشان منتهى شد به معنى لفظ فارقليطا در سُريانى و پيركلوطوس در يونانى كه يوحنا صاحب انجيل چهارم آمدن او را در باب 14 و 15 و 16 از جناب عيسى(ع) نقل نموده است كه آن جناب فرمودند بعد از من فارقليطا خواهد آمد.

پس گفتوگوى ايشان در اين باب بزرگ و جدال ايشان به طول انجاميد؛ صداها بلند و خشن شد و هر كسى در اين باب رأى على حده داشت و بدون تحصيل فايده از اين مسئله منصرف گرديده و متفرق گشتند. پس حقير نيز نزد قسيس مراجعت نمودم. قسيس گفت: اى فرزند روحانى، امروز در غيبت من چه مباحثه و گفتوگو مى داشتند؟ حقير اختلاف قوم را در معنى لفظ فارقليطا از براى او تقرير و بيان نمودم و اقوال هر يك از تلامذه را در اين باب شرح دادم. از من پرسيد كه قول شما در اين باب چه بود؟ حقير گفتم: مختار فلان مفسر و قاضى را اختيار كردم. قسيس گفت: تقصير نكرده اى ليكن حق واقع خلاف همه اين اقوال است؛ زيرا كه معنى و تفسير اين اسم شريف را در اين زمان به نحو حقيقت نمى دانند مگر راسخان در علم، از آنها نيز اندك!

پس حقير خود را به قدم هاى شيخ مدرس انداخته و گفتم: اى پدر روحانى، تو از همه كس بهتر مى دانى كه اين حقير  از بدايت عمر تا كنون در تحصيل علم كمال انقطاع و سعى را دارم و كمال تعصب و تدين را در نصرانيت دارم؛ به جز در اوقات صلات و وعظ تعطيلى از تحصيل و مطالعه ندارم. پس چه مى شود اگر شما احسانى نماييد و معنى اين اسم شريف را بيان فرماييد؟! شيخ مدرس به شدت گريست؛ بعد گفت: اى فرزند روحانى، والله تواعز ناسى در نزد من و من هيچ چيز را از شما مضايقه ندارم. اگرچه در تحصيل معنى اين اسم شريف فايده بزرگى است، وليكن به مجرد انتشار معنى اين اسم متابعان مسيح من و تو را خواهند كشت، مگر اينكه عهد نمايى در حال حيات و ممات من اين معنى را اظهار نكنى، يعنى اسم مرا نبرى، زيرا كه موجب صدمه كلى است در حال حيات از براى من و بعد از ممات از براى اقارب و تابعان من و دور نيست كه اگر بدانند اين معنى از من بروز كرده است قبر مرا بشكافند مرا آتش بزنند.

پس اين حقير قسم ياد نمودم كه والله العلى العظيم به خداى قاهر غالب مهلك مدرك منتقم و به حق انجيل و عيسى(ع) و مريم(ع) و به حق تمامى انبيا و صلحا و به حق جميع كتاب هاى  منزَّله از جانب خدا و به حق قديسين و قديسات من هرگز افشاى راز شما را نخواهم كرد، نه در حال و نه بعد از ممات.

پس از اطمينان گفت: اى فرزند روحانى، اين اسم از اسماء مباركه پيغمبر مسلمين مى باشد، يعنى به معناى احمد و محمد(ص) است.

 پس مفتاح آن خانه كوچك سابق الذكر را به من داد و گفت: درِ فلان صندوق را باز كن و فلان و فلان كتاب را نزد من بياور. حقير چنين كردم و كتاب ها را نزد ايشان آوردم. اين دو كتاب به خط يونانى و سريانى قبل از ظهور حضرت ختمى مرتبت(ص) با قلم بر پوست نوشته شده بود و در كتابين مذكورين لفظ فارقليطا را به معنى احمد و محمد(ص) ترجمه نموده بودند....

حقير گفتم: شما در باب دين نصارى چه مى گوييد؟ گفت: اى فرزند روحانى، دين نصارى منسوخ است به سبب ظهور شرع شريف حضرت محمد(ص) و اين لفظ را سه مرتبه تكرار نمود.

 

 من گفتم: در اين زمان طريقه نجات و صراط مستقيم مؤدى الى الله كدام است؟ گفت: طريقه نجات و صراط مستقيم مؤدى الى الله منحصر است در متابعت محمد(ص). گفتم: آيا متابعين آن حضرت از اهل نجات اند؟ گفت: اى والله اى والله اى والله! پس گفتم: مانع شما از دخول در دين اسلام و متابعت سيد الانام چه چيز است و حال آنكه شما فضيلت دين اسلام را مى دانيد و متابعت حضرت ختمى مرتبت(ص) را طريقة النجاة و صراط مستقيم المؤدى الى الله مى خوانيد؟

گفت: اى فرزند روحانى، من بر حقيقت دين اسلام و فضيلت آن برخوردار نگرديدم مگر بعد از كبر سن و اواخر عمر؛ و در باطن من مسلمانم، وليكن به حسب ظاهر نمى توانم اين رياست و بزرگى را ترك نمايم. عزت و اقتدار مرا در ميان نصارى مى بينى. اگر فى الجمله ميلى از من به دين اسلام بفهمند، مرا خواهند كشت. و بر فرض اينكه از دست ايشان فراراً نجات يافتم، سلاطين مسيحيه مرا از سلاطين اسلام خواهند خواست؛ به عنوان اينكه خزاين كليسا در دست من است، خيانتى در آنها كرده ام و يا چيزى از آنها برده ام و خورده ام و بخشيده ام. مشكل مى دانم كه سلاطين و بزرگان اسلام از من نگهدارى كنند.

و بعد از همه اينها فرضاً رفتم ميان اهل اسلام و گفتم من مسلمانم، خواهند گفت خوشا به حالت! جان خود را از آتش جهنم نجات داده اى؛ بر ما منت مگذار، زيرا كه به دخول در دين حق و مذهب هدى خود را از عذاب خدا خلاص نموده اى! اى فرزند روحانى، خوشا به حالت، از براى من نان و آب نخواهد بود! پس منِ پيرمرد در ميان مسلمانان كه عالم به لغت ايشان نيز نيست در كمال فقر و پريشانى و مسكنت و فلاكت و بدگذرانى عيش خواهم نمود و حق مرا نخواهند شناخت و حرمت مرا نگاه نخواهند داشت و از گرسنگى در ميان ايشان خواهم مرد و در خرابه ها و ويرانه ها رخت از دنيا خواهم برد! خيلى كسانى را به چشم خود ديده ام كه رفته اند داخل دين اسلام گرديده اند و اهل اسلام از ايشان نگاهدارى نكرده، مرتد گشته و از دين برگشته و از دين اسلام دوباره به دين خود مراجعت كرده اند و خسرالدنيا و الآخرة شده اند! من هم از همين مى ترسم كه طاقت شدايد و مصائب دنيا را نداشته باشم و آن وقت نه دنيا دارم و نه آخرت!

و من بحمد الله در باطن از متابعان محمد(ص) مى باشم. پس شيخ مدرس گريه كرد، حقير هم گريستم و بعد از گريه بسيار گفتم: اى پدر روحانى، آيا مرا امر مى كنى كه داخل دين اسلام بشوم؟ گفت: اگر آخرت و نجات مى خواهى، البته بايد دين حق را قبول نمايى. و چون جوانى، دور نيست كه خدا اسباب دنيويه را هم از براى تو فراهم آورد و از گرسنگى نميرى و من هميشه تو را دعا مى كنم در روز قيامت شاهد من باشى كه من در باطن مسلمان و از تابعان خيرالانامم. و اغلب قسيسين درباطن حالت مرا دارند ومانند منِ بدبخت نمى توانند ظاهراً دست از رياست دنيويه بردارند؛ و الاّ هيچ شك و شبهه اى نيست در اينكه امروز در روى زمين دين اسلام دين خداست.

 چون اين حقير دو كتاب سابق الذكر را ديدم و اين تقريرات را از شيخ مدرس شنيدم، نور هدايت و محبت حضرت خاتم الانبياء(ص) به طورى بر من غالب و قاهر گرديد كه دنيا و ما فيها در نظر من مانند جيفه مردار گرديد و محبت رياست پنج روزه دنيا و اقارب و وطن پاپيچم نشد.

از همه قطع نظر نموده، همان ساعت شيخ مدرس را وداع كرده، به التماس، شيخ مدرس مبلغى به عنوان هديه به من بخشيدند كه مخارج سفر من باشد. مبلغ مزبور را از شيخ قبول كرده، عازم سفر آخرت گرديدم.

فسكنت في كنيسة لقسيس كبير السن عندهم كبير القدر اسمه نقلاو مرتيل و كانت منزلته فيهم بالعلم و الدين و الزهد رفيعة جداً انفرد بها في زمنه عن جميع أهل دين النصرانية، فكانت الأسئلة في دينهم ترد عليه من الآفاق من جهة الملوك و غيرهم و صحب الأسئلة من الهدايا الضخمة ما هو الغاية في بابه و يرغبون في التبرك به و في قبوله لهداياهم و يتشرفون بذلك. فقرأت على هذا القسيس علم أصول النصرانية و أحكامه. و لم أزل أتقرب إليه بخدمته و القيام بكثير من وظائفه حتى صيرني من أخص خواصه.

 و انتهيت في خدمتي له و تقربي إليه إلى أن دفع إلي مفاتيح مسكنه و خزائن مأكله و مشربه و صير جميع ذلك كله على يدي و لم يستثن من ذلك سوى مفتاح بيت صغير بداخل مسكنه كان يخلو فيه بنفسه، الظاهر أنه بيت خزانة أمواله التي كانت تُهدى إليه؛ والله أعلم. فلازمته على ما ذكرت من القرائة عليه و الخدمة له عشر سنين.

 ثم أصابه مرض يوماً من الدهر فتخلف عن حضور مجلس أقرانه و انتظره أهل المجلس و هم يتذاكرون مسائل من العلوم إلى أن أفضى بهم الكلام إلى قول الله عزوجل على لسان نبيه عيسى(ع) في الإنجيل إنه يأتي من بعده نبي اسمه البارقليط. فبحثوا في تعيين هذا النبي من هو من الأنبياء و قال كل واحد منهم بحسب علمه و فهمه.

فعظم بينهم في ذلك مقالهم و كثر جدالهم؛ ثم انصرفوا من غير تحصيل فائدة في تلك المسألة. فأتيت مسكن الشيخ صاحب الدرس المذكور؛ فقال لي: ما الذي كان عندكم اليوم من البحث في غيبتي عنكم؟ فأخبرته باختلاف القوم في اسم البارقليط و أن فلاناً قد أجاب بكذا و أجاب فلان بكذا و سردت له أجوبتهم. فقال لي: و بماذا أجبت أنت؟ فقلت: بجواب القاضي فلان في تفسيره الإنجيلَ. فقال لى: ما قصرت و قاربت و فلان أخطأ و كاد فلان أن يقارب، وليكن الحق خلاف هذا كله؛ لأن تفسير هذا الاسم الشريف لا يعلمه إلا العلماء الراسخون في العلم و أنتم لم يحصل لكم من العلم إلا القليل.

فبادرت إلى قدميه أقبلهما و قلت له: يا سيدي قد علمتَ أني ارتحلت إليك من بلد بعيد و لي في خدمتك عشر سنين حصلت عنك فيها من العلوم جملة لا أحصيها. فلعل من جميل إحسانكم أن تمنوا علي بمعرفة هذا الاسم.... فبكى الشيخ و قال لي يا ولدي: و الله أنت لتعز علي كثيراً من أجل خدمتك لي و انقطاعك إلي في معرفة هذا الاسم الشريف فائدة عظيمة، لكني أخاف عليك أن يظهر ذلك عليك فتقتلك عامة النصارى في الحين.

فقلت له: يا سيدي والله العظيم و حقِ الإنجيل و من جاء به لاأتكلم بشيء مما تُسِرّه إلي إلا عن أمرك.

فقال لي: يا ولدي إني سألتك في أول قدومك عليّ عن بلدك و هل هو قريب من المسلمين و هل يغزونكم أو تغزونهم لأختبر ما عندك من المنافرة للإسلام.

فاعلم يا ولدي أن البارقليط هو اسم من أسماء نبيهم محمد(ص) و عليه نزل الكتاب الرابع المذكور على لسان دانيال(ع) و أخبر أنه سينزل هذا الكتاب عليه و أن دينه هو دين الحق و ملته هي الملة البيضاء المذكورة في الإنجيل.

قلت له: يا سيدي و ما تقول في دين هؤلاء النصارى؟ فقال لي: ياولدي لو أن النصارى أقاموا على دين عيسى(ع)الأول لكانوا على دين الله؛ لأن عيسى(ع) و جميع الأنبياء دينهم دين الله، ولكن بدلوا و كفروا.

فقلت له: يا سيدي و كيف الخلاص من هذا الأمر؟ فقال: يا ولدي بالدخول في دين الإسلام. قلت له: و هل ينجو الداخل منه؟ قال لي: نعم، ينجو في الدنيا و الآخرة. فقلت: يا سيدي إن العاقل لا يختار لنفسه إلا أفضل ما يعلم فإذا علمت فضل دين الإسلام فمايمنعك منه؟

فقال لي: يا ولدي إن الله تعالى لم يطلعني على حقيقة ما أخبرتك به من فضل الإسلام و شرف نبي أهل الإسلام إلا بعد كبر سني و وهن جسمي و لا عذر لنا فيه بل هو حجة الله علينا قائم و لو هداني الله لذلك و أنا في سنك لتركت كل شيء و دخلت في دين الحق. و حب الدنيا رأس كل خطيئة. و أنت ترى ما أنا فيه عند النصارى من رفعة الجاه و العز و الترف و كثرة عرض الدنيا و لو أني ظهر عليّ شيء من الميل إلى دين الإسلام لقتلتني العامة في أسرع وقت.

و هب أني نجوت منهم و خلصت إلى المسلمين فأقول لهم: اني جئتكم مسلماً، فيقولون لي: قد نفعتَ نفسك بنفسك بالدخول في دين الحق فلا تمن علينا بدخولك في دين خلصت به نفسك من عذاب الله. فأبقى بينهم شيخاً كبيراً فقيراً ابن تسعين سنة لاأفقه لسانهم و لا يعرفون حقي، فأموت بينهم جوعاً.

و أنا و الحمد لله على دين عيسى(ع) و على ما جاء به، يعلم الله ذلك مني. فقلت له: يا سيدى، أفتدلني أن أمشي إلى بلاد المسلمين و أدخل في دينهم؟ فقال لي إن كنت عاقلا طالباً للنجاة فبادر إلى ذلك تحصلْ لك الدنيا و الآخرة. و لكن يا ولدي هذا أمر لم يحضره أحد معنا الآن؛ فاكتمه بغاية جهدك. و إن ظهر عليك شيء منه قتلتك العامة لحينك و لا أقدر على نفعك. و لاينفعك أن تنقل ذلك عني فإني أجحده و قولي مصدَّق عليك و قولك غير مصدَّق عليّ. و أنا بريء من ذلك إن فُهتَ بشيء من هذا. فقلت: يا سيدى، أعوذ بالله من سريان الوهم لهذا و عاهدته بما يرضيه.

ثم أخذت في أسباب الرحلة و ودعته. فدعا لي عند الوداع بخير و زودني بخمسين دينار ذهباً. و ركبت البحر منصرفاً إلى بلدي مدينة ميورقة. فأقمت بها مع والدي ستة أشهر ثم سافرت منها إلى جزيرة صقلية و أقمت بها خمسة أشهر و أنا أنتظر مركباً يتوجه لأرض المسلمين.

چيزى همراه نياوردم مگر دو سه جلد كتاب؛ هرچه داشتم از كتابخانه و غيره همه را ترك نموده، بعد از زحمات بسيار نيمه شبى وارد بلده اروميه شدم. در همان شب رفتم درب خانه حسن آقاى مجتهد مرحوم مغفور. بعد از اينكه مستحضر شدند كه مسلمان آمده ام، از ملاقات حقير خيلى مسرور و خوشحال گرديدند. و از حضور ايشان خواهش نمودم كه كلمه طيبه و ضروريات دين اسلام را به من القا و تعليم نمايند. و همه را به حقير القا و تعليم نمودند و به خط سريانى نوشتم كه فراموشم نشود. و هم مستدعى شدم كه اسلام مرا به كسى اظهار ننمايند كه مبادا اقارب و مسيحيين بشنوند و مرا اذيت كنند و يا اينكه وسواس نمايند! بعد شبانه به حمام رفته، غسل توبه ازشرك وكفر نمودم. بعد از بيرون آمدن از حمام مجدداً كلمه اسلام را بر زبان جارى نموده، ظاهراً و باطناً داخل دين حق گرديدم. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلآَ أَنْ هَدَانَا اللَّهُ.

خدا را به صد هزار زبان تشكر مى نمايم كه در كفر نمردم و مشرك و مثلِّث از دنيا نرفتم. وبعد ازشفا ازمرض ختان مشغول قرآن خواندن وتحصيل علوم اهل اسلام گرديده، و بعد به قصد تكميل علوم و زيارت عازم عتبات عاليات گرديدم. پس از زيارت وتكميل تحصيل درخدمت اساتيد كرام مدتى عمر خود را در تحصيل وزيارت گذرانيدم و خدا را به عبادت حق در آن امكنه شريفه عبادت نمودم.[3]

 

از اين داستان معلوم مى شود كه مرحوم فخرالاسلام هرگز نتوانسته است هويت استاد مدرس را آشكار كند: استاد از وى عهد و سوگند مى گيرد كه در حال حيات و مماتش اين معنى را اظهار نكند و اسم او را نبرد. او مى گويد كه اين كار موجب صدمه كلى است: در حال حيات از براى خود استاد و بعد از ممات او براى اقارب و تابعانش؛ و دور نيست كه مسيحيان اگر بدانند اين معنى از وى بروز كرده است، قبرش را بشكافند و جنازه او را آتش بزنند. آن دو انجيل خطى مربوط به قبل از اسلام نيز به جهان اسلام منتقل نشده است.

ضمناً اين سخن استاد مدرس كه «اغلب قسيسين در باطن حالت مرا دارند و مانند من بدبخت نمى توانند ظاهراً دست از رياست دنيويه بردارند؛ و الا هيچ شك و شبهه اى نيست در اينكه امروز در روى زمين دين اسلام دين خداست» اغراق آميز است و به همين دليل، هنگام بازنويسى داستان در كتاب هاى اسلامى معمولا به جاى «اغلب قسيسين»، «عده اى از كشيش ها» مى گذارند.

مرحوم محمد صدر هاشمى درباره آن جناب مى نويسد:

ملا صادق ملقب به فخرالاسلام اصلا از آسورى هاى اروميه، ولى در آمريكا زاييده شده و سپس مسلمان گرديده و به طهران آمده و به همين سبب او را جديدالاسلام لقب دادند. وى در آغاز مشروطيت از پيروان مرحوم طباطبائى بود و به دستور او با كشيشان به مباحثات مذهبى مى پرداخت و اين گفتوگوها را در روزنامه اش به چاپ مى رسانيد. در شماره 19 سال هشتم روزنامه حبل المتين مورخ 28 شوال 1318ق راجع به فخرالاسلام اين طور مى نويسد: «جناب مستطاب آقاى فخرالاسلام كه در سوابق ايام در ميان طايفه نصارى از قسيسين عظام و كشيشان والامقام بود، به هدايت ملك علام قريب به 25 عام است در شرف اسلام درآمده اند. شرح حال خود را در صدر كتاب انيس الاعلام فى نصرة الاسلام مسطور داشته اند. بعد از هدايت مدتى در عجم به تحصيل علوم اهل اسلام اشتغال ورزيد و بعد از آن به عتبات عاليات عازم در آنجا زحمات كشيد و تحصيل علوم اهل تحصيل نمود تا به رتبه اجتهاد رسيد از علماى آن حدود اجازه اجتهاد دريافت كرد و به طرف عجم قرار معاودت نهاد. بعد از زيارت حضرت ثامن الائمه(ع) به طهران رسيد و به امر شاه شهيد به تصنيفات مشغول گرديد. تا كنون كتب متعدده مرتب ساخته كه در حقيقت لواى اسلام را برافراخته و برق كفر را برانداخته است. كتاب انيس الاعلام فى نصرة الاسلام كه از جمله مصنفات ايشان است، دو جلد مى باشد. جلد اول آن قريب سه سال است طبع و منتشر شده و جلد دوم آن را جناب ركن الملك دستور طبع آن را داده اند.[4]

 

مرحوم خانبابا مشار شرح حال وى را چنين آورده است:

محمد صادق فخرالاسلام ابتدا در كيش سريانى بود. پدرش در اروميه مى زيسته و چون در اروميه طايفه نصارى كليسا و مدرسه داشتند، او در مدرسه آنجا به تحصيل مشغول شد تا به درجه كشيشى رسيد. سپس از آن دين برگشته، دين اسلام اختيار نمود و مشغول تحصيل علوم اسلامى گرديد. پس از مدتى تحصيل نزد علماى ايران به نجف مهاجرت كرد و مدت شانزده سال به تحصيلات خود ادامه داد تا از علماى اعلام اجازه اجتهاد گرفت و در سنه 1305ق به تهران آمده، به حضور ناصرالدين شاه رسيد و شاه علت مسلمان شدن او را پرسش نمود؛ ادله حقه بيان نمود. بعد به تأليف كتب در حقّيت اسلام و افضليت آن بر اديان عالم مأمور شد و كتب فراوان در السنه مختلفه فارسى و عربى و انگليسى و فرانسه و سريانى نگاشته است. دست در منبر هم داشت و مقدمه منبر خود را از تورات و انجيل به زبان عبرى و سريانى قرار مى داد. به دستور سيد محمد طباطبائى مجتهد در تأسيس مدرسه اسلامى در تهران دخيل بود و در اواخر عمر به نشر روزنامه نيز پرداخت. فاضل شرابيانى در روزنامه ايران مورخه شوال 1318ق تأكيد مى كند كه دولت و ملت بايد مؤلفات فخرالاسلام را كه از بهترين تأليفات در رد نصارى است، چاپ كنند.[5]

 

مصحح كتاب انيس الاعلام مى نويسد:

نويسنده كتاب در يك خانواده مسيحى ساكن كليساكندى رضائيه[7]

 

و سخنى از علامه شهيد مرتضى مطهرى(ره) درباره او:

اخيراً تحقيقاتى شده است از طرف خود فرنگى ها و از طرف بعضى از مسلمينى كه در اين قضايا مطالعه داشته اند، راجع به بشارت هايى كه در كلمات حضرت عيسى(ع) يا پيغمبران ديگر آمده است و مخصوصاً همان طور كه در هفته پيش گفتم، بعضى از علماى مسيحى كه اطلاعات بسيار عميقى در مسيحيت داشتند و بعد مسلمان شدند، اين اطلاعات را در اختيار مسلمين قرار دادند كه گفتيم در ميان كتاب ها ــ البته من اطلاعاتم در اين زمينه آن قدر زياد نيست ــ تا آنجا كه ما اطلاع داريم، آن كه از همه بهتر است، همين كتاب انيس الاعلام فخرالاسلام است. فخرالاسلام يك عالم بزرگ مسيحى بوده و بعد مسلمان شده و يك مسلمان بسيار مخلصى است و به زبان عبرى و سريانى هم ظاهراً آشنا بوده است. او متن اين بشارت ها را به آن زبان هاى اولى نقل مى كند.[8]

 

درباره اظهارات بالا تذكر چند نكته ضرورى است:

1. خود جناب فخرالاسلام مى گويد كه در اروميه متولد شده است، پس نمى تواند در آمريكا به دنيا آمده باشد.

2. خود آن جناب مى گويد كه علوم دينى مسيحيت را در اروميه آموخته است، پس تحصيل او در واتيكان صحت ندارد.

3. خود آن جناب مى گويد كه در هجده سالگى مسيحيت را ترك كرده و بى درنگ به تحصيل علوم اسلامى پرداخته است؛ پس وى نمى تواند يك عالم بزرگ مسيحى باشد.

4. همه آثار آن جناب به زبان فارسى است واگر يكى دواثر عربى هم داشته باشد، اينكه گفته اند كتاب هايى به زبان هاى انگليسى و فرانسه و سريانى نوشته است، درست نيست.

2. دفاع از اسلام

مرحوم فخرالاسلام در زمان غربت اسلام به پا خاست و با تأليف كتاب، خطابه، مناظره و نشر روزنامه از مقدسات اسلامى دفاع كرد. او تيرهاى زهرآلودى را كه كشيش فندر (پفاندر) آلمانى (نويسنده كتاب سنجش حقيقت/ميزان الحق) و ساير مبلغان مسيحى قرن نوزدهم به سوى پيامبر عاليقدر اسلام(ص) و قرآن مجيد پرتاب كرده بودند، به سوى خودشان برگرداند.

در مورد كتاب انيس الاعلام آن جناب بايد توجه داشت كه تقريباً همه مباحث مربوط به مسيحيت در اين اثر از كتاب نفيس اظهارالحق نوشته علامه رحمت اللّه هندى اقتباس شده است. اظهارالحق (به شهادت چند مورد از خود كتاب) [10] در سال 1312ق به زبان فارسى تأليف شده و مجلدات آن از سال 1315ق به بعد چندين بار به طبع رسيده است.

علامه رحمت اللّه هندى مى گويد كه به سبب تسلط انگليسى ها بر هندوستان به منابع فراوانى از مسيحيت دست يافته و از آنها در تأليف اظهارالحق سود جسته است.[11]

البته مرحوم فخرالاسلام براى تأليف انيس الاعلام از منابع فراوان ديگرى نيز بهره برده و درجه انتحال كتاب او از آثار زير به مراتب كمتر است:

1. تفسير گازر كه همان تفسير ابوالفتوح رازى است با اندكى تلخيص.

2. ربيع الشيعة منسوب به مرحوم سيد ابن طاووس(ره) كه همان اِعلام الورى تأليف مرحوم طبرسى(ره) است و كسانى نام سيد را به اشتباه يا از روى غرض در مقدمه آن گنجانده اند.

3. عوالم العلوم از مرحوم شيخ عبداللّه بحرانى(ره) كه همان بحار الانوار تأليف مرحوم علامه مجلسى(ره) است با ترتيبى تازه.

4. تحفه اثناعشريه از شاه عبدالعزيز دهلوى كه ترجمه و نگارش الصواقع الموبقة تأليف نصراللّه كابلى است.

5. سير حكمت در اروپا از محمد على فروغى كه ترجمه و نگارش تاريخ فلسفه، تأليف فوئيله (Fouillet) است.

6. قصص قرآن از صدرالدين بلاغى كه از روى كتاب قصص القرآن، تأليف احمد جادالمولى و ديگران ترجمه شده است.

عمده ابتكارهاى مرحوم فخرالاسلام در كتاب انيس الاعلام به قرار زير است:

1. ترجمه دقيق متن اظهارالحق: اغلاط، اختلافات، تحريفات و بشارات عهدين و...؛

2. جابه جا كردن فصول متن اصلى به سليقه خود؛

3. افزودن يا كاستن مطالبى در ضمن مباحث و فصول مستقل؛

4. دادن صبغه شيعى به كتاب؛[12]

5. حذف يا تغيير برخى از شواهد دال بر مؤلف اصلى؛[13]

6. اضافه كردن ترجمه سريانى آيات كتاب مقدس، به ويژه عهد جديد، طبق تصور مسلمانان كه زبان انجيل را سريانى مى دانسته اند و نقل بخش هايى از كتِكيزم سريانى (قتقيسموس) با ترجمه. از سخن خود آن مرحوم معلوم مى شود كه اصرار وى بر زبان سريانى بهانه به دست مخالفانش داده است:

مؤلف (غفرالله له) گويد: پس معلوم و مشخص گرديد... كه زبان حضرت عيسى(ع) و انجيل و حضرت مريم(ع) و حواريين همان زبان سريانى بوده است كه اغلب منقولات ما در اين كتاب مبارك و ساير مؤلفات خود به همين زبان است. به اين دانستى بطلان قول عبدالمسيح كشيش را در رساله خود المسمى به برهان بطلان فخر نادان كه در توجيه اشكالات و رفع اعتراضات رساله شريفه برهان المسلمين كه از مؤلفات اين حقير است، نوشته است در صفحه 25 و 26 از رساله مطبوعه سنه 1899 المسيحى واضح و آشكار گرديد كه اعتراض بر حقير كرده است كه بيانات خود را به لسان اصلى ننوشته است. معلوم مى شود كه اين كشيش غالط و يا مغلط و يا جاهل صرف است و يا تاكنون زبان حضرت عيسى(ع) را ندانسته است؛ مع ذلك مى خواهد اشكالات برهان المسلمين را رفع نمايد (اين جمله در حين طبع ملحق به كتاب گشت، تقريباً هفت سال بعد از فراغ از تصنيف).[14]

لازم است يادآورى شود كه خطاهاى اندكى از اظهارالحق به انيس الاعلام سرايت كرده است، مانند تعبير «اتهيوبك» (به جاى «حبشى» Ethiopic در اظهارالحق، ص528 و 578 و انيس الاعلام، ج3، ص90 و 130) و تعبير «ممانى ديز» (به جاى «ابن ميمون»  Maimonides در اظهارالحق، ص591 و انيس الاعلام، ج3، ص153). خود فخرالاسلام نيز سهوهايى داشته است، مانند ترجمه «توراة السبعين» (در اظهارالحق، ص398) به «هفتاد تورات» (در انيس الاعلام، ج2، ص309).[15]

اين عالم ربانى سرانجام پس از عمرى مجاهدت زبانى و قلمى براى اعتلاى اسلام و عزت مسلمانان، در حدود سال 1330 قمرى (برابر با 1291 شمسى و 1912 ميلادى) در تهران به ابديت پيوست و پيكر پاكش با تجليل فراوان تشييع و در امامزاده عبداللّه(ع) شهر رى به خاك سپرده شد.

 

پاورقی‌ها:

 

[1]. كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377، ص16ـ17.

[2]. فهرست كتاب هاى چاپى فارسى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352، ص796 و 856؛ رك: انيس الاعلام، تهران، كتابفروشى مرتضوى، 1364ش، ج2، ص د؛ قس: ج8، ص166.

[3]. انيس الاعلام، ج1، ص6ـ21 و خلاصه آن در ج5، ص183ـ186؛ قس: تحفة الأريب في الرد على أهل الصليب، بيروت، دارالبشائر الإسلامية، 1408، ص65ـ71.

[4]. تاريخ جرايد و مجلات ايران، اصفهان، انتشارات كمال، 1363، ج2، ص113ـ114.

[5]. رك: انيس الاعلام، ج2، صج.

[6]. اروميه در فاصله سال هاى 1314ـ1357ش «رضائيه» ناميده مى شد. ضمناً تعبير «كليساى اروميه» در سخن فخرالاسلام به معناى «جامعه مسيحى اروميه» است و لزوماً به روستاى «كليساكندى» در آذربايجان غربى اشاره نمى كند.

[7]. انيس الاعلام، ج1، صج.

[8]. آشنايى با قرآن، تهران، انتشارات صدرا، 1381، ص13.

[9]. رك: اظهارالحق، القاهرة، دارالحديث، 1413، ص820، 830 و 915.

[10]. رك: انيس الاعلام، ج6، ص276 و 298 و ج3، ص167 (به ترتيب موارد مذكور در پاورقى قبل).

[11]. «و هذه الكتب في بلاد تسلط عليها الانجليز كثيرة الوجود، فمن شك فليطابق النقل بأصله» اظهارالحق، ص12.

[12]. تا آنجا كه داستانى مربوط به حسين بن على واقدى (اظهارالحق، ص783ـ784) به يكى از ائمه(ع) نسبت داده شده است (انيس الاعلام، ج6، ص234؛ قس: بحار الانوار، چاپ تهران، ج65، ص123).

[13]. براى مثال رك: اظهارالحق، ص331، 498 و 598؛ و معادل آنها در انيس الاعلام، ج2، ص187؛ ج3، ص61 و 168.

[14]. انيس الاعلام، ج8، ص138.

[15]. مصحح چاپ هشت جلدى انيس الاعلام نيز با اينكه از منابع فراوانى بهره برده، متأسفانه از اظهارالحق بى خبر بوده و در فهرست منابع خود به آن اشاره نكرده است. اين مسئله بر ويرايش كتاب تأثير نامطلوب گذاشته است.



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا ملکوت و آدرس tamalakoot.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 595
بازدید کل : 13004
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com